یادداشت عسکری فضل اله نژاد

        مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است» داستانی درباره عشق، گذشت، فرصتهای از دست رفته و قدرت داستانسرایی است.

شخصیت اصلی: السا (Elsa)، یک دختر هفت ساله باهوش، تنها و عاشق کتاب و ویکیپدیا که مادربزرگی بسیار غیرمعمول دارد.

مادربزرگ: زنی پیر، شورشی، بیپروا و دیوانه (به معنای خوب کلمه). او بهترین و تنها دوست السا است. مادربزرگ با داستان سراییهای افسانهای خود، السا را به دنیای خیالی (Miamas) میبرد تا از واقعیتهای سخت زندگی فرار کند؛ واقعیتهایی مانند طلاق والدین، زورگویی در مدرسه و ترس از یک نوزاد جدید در خانواده.

طرح داستان: کتاب با مرگ مادربزرگ شروع میشود. او قبل از مرگ، یک «مأموریت خداحافظی» برای السا طراحی میکند: تحویل یک سری نامه به افرادی که همگی به نحوی با داستانهای او‌مرتبط هستند. السا که در ابتدا فقط میخواهد از شر این مأموریت خلاص شود، به تدریج متوجه میشود که هر نامه یک عذرخواهی، یک راز یا یک درخواست برای کمک است.

کشف رازها: السا در حین انجام این مأموریت، کم کم پی میبرد که داستانهای مادربزرگ درباره اژدهاها، شوالیهها و شاهزاده خانمها، در واقع استعاره هایی از زندگی واقعی مادربزرگ و اطرافیانش هستند. هر شخصیت در دنیای واقعی، معادل یک شخصیت در افسانه هاست. او رازهای بزرگی درباره خانوادهاش، همسایه های عجیب و غریب آپارتمانشان و گذشته ی پرماجرای مادربزرگ کشف میکند.

درونمایه اصلی: کتاب به زیبایی به موضوعات بخشش، پذیرش تفاوتها، مقابله با غم و اندوه و این ایده که "همه قهرمانان افسانه ها پیر و شکسته میشوند" میپردازد. السا یاد میگیرد که پشت هر فرد عصبانی یا گوشه گیر، یک داستان غم انگیز وجود دارد و اینکه شجاعت واقعی، داشتن ترس و عمل کردن با وجود آن ترس است.

شخصیت های داستان
مادربزرگ
السا
بابای السا که از مادر السا جداشده و با لیزته ازدواج کرده و درجای دیگر زندگی میکنند.

مادر السا که با جرج ازدواج کرد و از او باردار است

بریت ماری مقرراتی  که با شوهرش کنت زندگی میکند

زن دامن مشکی پوش که دو پسرش در سونامی درگذشتند و افسرده و الکلی شده است.

لنارت و ماود،  پدربزرگ و مادربزرگ  پسر سندرومی

الف راننده تاکسی که برادر کنت است و قبلا عاشق بریت ماری بود.

هیولا یا همون گرگ دل که وسواس بهداشت دارد.

 افشای پایان داستان 


1. هویت واقعی مادربزرگ: مادربزرگ السا قبل از مادربزرگ بودن، یک پزشک مشهور بود که به نقاط جنگی و بحرانی دنیا سفر میکرد و جان بسیاری را نجات میداد. او به خاطر شغلش، اغلب از فرزند خود (مادر السا) غافل بود و این باعث شد رابطه آنها برای همیشه آسیب ببیند. 
2. معنی نامه ها: هر نامه برای یک نفر از ساکنین ساختمان است که همگی توسط مادربزرگ در گذشته نجات یافته اند و اکنون تحت حمایت او زندگی میکنند.
 
3. معنی عنوان کتاب: آخرین نامه، از طرف مادربزرگ برای السا است. در این نامه، مادربزرگ از السا عذرخواهی میکند که مجبور شد این همه مسئولیت را روی دوش او بگذارد و همچنین به خاطر تمام وقتهایی که نتوانست مادربزرگ بهتری باشد. او میگوید: «سلام میرسانم و میگوید متأسف است». این جمله نشاندهنده عشق بیقید و شرط و شجاعت او در پذیرش اشتباه هایش است.
4. پایان داستان:  همه ساکنین ساختمان که زمانی غریبه بودند، اکنون مانند یک خانواده هستند. السا غم از دست دادن مادربزرگ را میپذیرد، اما میراث او — یعنی شجاعت، داستانسرایی و مهربانی — را زنده نگه میدارد. او در نهایت داستانهای جدیدی برای برادرش میسازد و حلقه اتصال بین گذشته و آینده میشود.

نکته نهایی: پایانبندی کتاب بسیار امیدوارکننده و تلخوشیرین است. این پیام را میرساند که عشق هرگز نمیمیرد، بلکه فقط شکل عوض میکند و به نسل بعدی منتقل میشود.
      
13

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.