یادداشت عسکری فضل اله نژاد
1404/2/13
#آرشیوـشخصی داستان کتاب چشمهایش در دوره رضاشاه اتفاق میافتد و زندگی یک استاد بزرگ نقاشی را روایت میکند که مبارز سیاسی هم است. یکی از دوستداران این نقاش معروف به دنبال راز مرگ مشکوک استاد در تبعید است. آقای ناظم همان دوستدار استاد است و حدس میزند که راز مرگ استاد در یکی از تابلوهای ایشان است که خود استاد نام آن تابلو را چشمهایش گذاشته است. استاد ماکان در سالهای آخر عمرش یک پرده به نام «چشمهایش» نقاشی میکند که پرتره خانمی جوان است که انگار یک راز بزرگ در چشمهای خانم وجود دارد و آقای ناظم به شدت دنبال پیدا کردن همین خانم و کشف راز چشمهایش است. در واقع راوی داستان که ناظم مدرسه و مسیٔول نمایشگاه آثار استاد ماکان است، سخت کنجکاو میشود راز این چشمها را دریابد. بنا بر این سعی میکند زن در تصویر را بیابد و از ارتباط او با استاد ماکان بپرسد. این زن فرنگیس است که بعد از بی توجهی استاد به وی، به خارج می رود و بعد از سالها به ایران برمیگردد و دوباره با استاد رودررو شده و این بار بیشتر بهم نزدیک میشوند! در پایان فرنگیس برای نجات جان استاد، حاضر میشود با رییس شهربانی ازدواج کند بدین شکل خود زا فدای عشقش میکند. عاشقانه درام امتیاز از ده = پنج و نیم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.