یادداشتهای آرامه بصیرتی (49)
5 روز پیش
«خورشید خاندان اسکورتا» نوشتهی لوران گوده خلاصه داستان از یه روز داغ و سوزان تو جنوب ایتالیا شروع میشه، جایی که همهچی از خورشید داغ و بیرحم شروع میشه؛ همون خورشیدی که نماد سرنوشت سنگین و پررنج این خونوادهست. یه مرد، دوناتو اسکورتا، بعد از سالها زندون، برمیگرده به دهکدهی زادگاهش، مونتهپو. همه ازش متنفرن چون قبل از رفتنش، کلی خرابکاری کرده بوده. ولی این بار، با خونسردی و جسارت خاصی، میاد و مرتکب یه جنایت دیگه میشه. بعدشم در اثر گرما و تشنگی، میمیره. اما قبل از مرگش، یه بچه ازش به دنیا میاد، بچهای که قراره نسل اسکورتا رو ادامه بده. اینجا داستان میافته دنبال سه نسل از خاندان اسکورتا؛ یه خانوادهی فقیر، کلهشق، پُرغرور و سختکوش. نسل به نسل تلاش میکنن تا از ننگ پدرشون خلاص بشن و یه اسم و رسمی برای خودشون درست کنن. روکو، دومنیکو و کارملا، سه تا از بچههای نسل دوم هستن که برای بالا کشیدن خودشون، دست به کارهای مختلفی میزنن، از قاچاق سیگار گرفته تا باز کردن یه فروشگاه. مهمترین چیزی که تو این خونواده جریان داره، وفاداری بین اعضا، غرور و یه احساس عدالت شخصیـه، هرچند که با قانون همیشه تو تضاد باشن. خورشید داغ جنوب ایتالیا هم مثل یه شخصیت تو داستانه. گرما و آفتابسوختگی، استعارهایه از رنجها، سرسختیها و تقدیری که همیشه همراه این خانوادهست. ✅ نقاط قوت: 1. زبان روایی قوی: لوران گوده با یه سبک موجز، شاعرانه و در عین حال خشن، قصه رو تعریف میکنه. خیلی خوب تونسته حس گرما، خشم، غرور و رنج آدمای جنوب ایتالیا رو منتقل کنه. 2. شخصیتپردازی دقیق: اعضای خاندان اسکورتا هر کدوم یه تیپ مشخص دارن، ولی در عین حال چندبُعدی هستن. مثلاً روکو هم خلافکاره هم بااخلاق. 3. تمهای قوی انسانی: داستان از چیزایی مثل شرافت، خانواده، وفاداری، رنج، مرگ و افتخار حرف میزنه بدون اینکه شعار بده. ❌ نقاط ضعف: 1. داستان کندپیشه: اگه دنبال یه رمان با ماجراهای تند و سریع باشی، این یکی خیلی به مذاقت خوش نمیاد. بیشتر حس یه داستان بلند یا حماسهی خانوادگی رو داره. 2. بعضی جاها خیلی تلخ میشه: یهجوریه که حس میکنی همهچی از قبل مشخصه، انگار شخصیتها هیچ شانسی برای خوشبختی ندارن. یه جور سرنوشتگرایی سنگین روش سایه انداخته. 3. زنان کمتر دیده میشن: هرچند کارملا حضور قویای داره، ولی بقیهی زنها خیلی تو حاشیهان. 📌 جمعبندی اگه دنبال یه رمان جمعوجور ولی عمیق و تأثیرگذار از جنس افتخار، خانواده، و زخمهای نسلی هستی، «خورشید خاندان اسکورتا» انتخاب خوبیه. انگار که یه نمایشنامهی تلخ اما پرشور از یه خانوادهی لعنتی ولی قابل احترام رو داری میخونی. در نهایت، این کتاب یه جور حماسهی مدرن دربارهی مردمیه که نه قهرمانن، نه قربانی؛ فقط آدمهاییان که میخوان با سری بالا زندگی کنن، حتی اگه دنیا باهاشون سر سازش نداشته باشه.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/3/10

خب بریم برای بررسی ایشون خلاصه داستان «اختراع والس»⛔️⚠️⛔️⚠️ (خطر اسپوووویل)⚠️⛔️⚠️⛔️ داستان درباره یه مرده به اسم والس که فکر میکنه یه اختراع عجیبغریب کرده؛ دستگاهی که میتونه کل دنیا رو نابود کنه. ولی نکته اینه که خودش فکر میکنه با این اختراع میتونه صلح جهانی بیاره! 😅 میره سراغ دولت و ارتش و میگه: «بیاین از این استفاده کنیم که دیگه کسی جرأت جنگ نداشته باشه.» ولی دولت و ارتش با دید دیگهای بهش نگاه میکنن؛ اونا میخوان از این سلاح برای سلطه و قدرت استفاده کنن. تا اینجاش همه چی شبیه یه فیلم علمیتخیلیه... اما تهش یه پیچ بزرگ تو داستان میخوره: همهی اینا تو ذهن خود والس بوده! در واقع اون یه بیمار روانیه که تو تیمارستان بستریه و همه این ماجراها رو توی ذهن خودش ساخته! درباره موضوعش: این نمایشنامه بیشتر درباره اینه که فرق خیال و واقعیت گاهی خیلی باریکه. والس فکر میکنه نجاتدهنده جهانه، ولی واقعیت اینه که اون فقط یه آدم مریضه با توهم قدرت. ناباکوف با این داستان به یه عالمه چیز طعنه میزنه: به جنگ و سلاحهای کشتار جمعی به دولتهایی که دنبال کنترل و قدرتان به آدمهایی که خودشونرو ناجی دنیا میدونن ولی در اصل گند میزنن! چیزهایی که ناباکوف با این نمایش میخواد بگه: هر کی گفت من میخوام دنیا رو نجات بدم، شاید فقط یه دیوونهی خوشخیاله 😄 سلاح، حتی اگه برای صلح ساخته شه، تهش میتونه دست کسایی بیفته که فقط دنبال زور گفتنن فرق بین "نابغه بودن" و "دیوانه بودن" همیشه واضح نیست... نکات خوب داستان: پایانش خیلی غافلگیرکنندهست حرفهای فلسفی و اجتماعی زیادی توش هست یه جور بازی با ذهن خوانندهست؛ نمیفهمی چی واقعیه چی توهم نکات منفی بعضی جاهاش خیلی سورئاله (خیلی خیالیه) و ممکنه گیجکننده باشه برای کسایی که سبک خاص ناباکوف رو نمیشناسن، ممکنه یه کم سنگین یا عجیب به نظر بیاد حرف نهایی: اگه دنبال یه داستان ساده و خطیای، این نمایشنامه ممکنه برات سخت باشه. ولی اگه دوست داری یه چیز متفاوت، با چاشنی فلسفه، نقد سیاسی، و یه پایانبندی عجیب بخونی، «اختراع والس» میتونه یه تجربه خاص باشه.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/24

خطر اسپویل *The Brotherhood of the Grape* (رگ و ریشه / برادری انگور) اثر جان فانته، --- رمانیست درباره بازگشت به خانه، اسارت در گذشته و تقابل نسلها. این اثر، در عین حال که روایتگر زندگی مهاجران ایتالیاییست، یکی از صمیمیترین و انسانیترین رمانهای فانته محسوب میشود. --- ۱. ساختار و روایت داستان - پیرنگ (Plot): رمان به شکل خطی اما با پسزمینههای خاطرات و فلاشبکها پیش میرود. شخصیت اصلی، «هنری مولیزا»، پس از مدتها به خانه پدری بازمیگردد؛ جایی که پدر پیری به نام «نیک مولیزا» و مادرش حضور دارند. دعوت به بازسازی یک دیوار، بهانهایست برای احیای روابط و روبهرو شدن با گذشته. - تمپو و ریتم: اتفاقات بزرگ و پُرهیجان رخ نمیدهد، اما روایت آرام فانته با دیالوگهای پرکشش و جزئیات صمیمی، خواننده را تا پایان با خود همراه میکند. عنصر «بازگشت» و «مرور خاطرات»، موتور حرکتی رمان است. --- ۲. مضمون و لایههای معنایی - خانواده و ریشهها: تمام دغدغههای رمان، حول خانواده، اصالت و «بازگشت به ریشه» شکل میگیرد. پدر هنری بنّای مهاجریست که تمام عمر خود را وقف کار و خانواده کرده اما اسیر عادات تکراری (شرب خمر و سنگتراشی) مانده است. تقابل هنری با پدرش، بازتاب کشمکش همیشگی نسلها بر سر ارزشها و تعریف خوشبختیست. - مهاجرت و هویت: فانته هنرمندانه تضاد میان «نسل پدران مهاجر» (با ارزشهای سنتی و کارگری) و «فرزندان آمریکاییشده» (با ذهنیت آزادتر و بحران هویت) را به تصویر میکشد. زبان ایتالیاییـانگلیسی خانواده، خوراک، آداب، و حتی خونگرمی جنوبی، همگی فضا را ملموستر میکنند. - پیری، فرسودگی و مرگ: نیک مولیزا، نماد نسلیست که پا به پیری گذاشته، دلبسته گذشته است و با اضطراب مرگ و بیمعنایی دستوپنجه نرم میکند. - روابط عاطفی و ناکامی: رابطه پدر و مادر هنری سرشار از عشق پسِ پرده، اما پُر از خشونت پنهان، دلسردی و انتظارات برآوردهنشده است. فانته عاشقانه اما بیرحمانه این ناکامیها را ترسیم میکند. --- ۳. شخصیتپردازی - نیک مولیزا (پدر): شخصیتی کاریزماتیک، لجوج، اهل شراب و سرشار از عشق کودکانهای نسبت به خانوادهاش؛ اما نابسنده در ابراز احساسات. او همزمان هم قوی و هم شکستخورده است. - هنری مولیزا (پسر): روایتگر داستان و واسطه نگاه خواننده؛ نویسندهای که با فاصله، به زخمهای خانوادهاش بازمیگردد. پیچیدگی عاطفی او در تقابل با ریشهها، هویت دوگانه مهاجرت، و تلاش برای بخشیدن و درک پدر، عمیق و انسانی است. - مادر: زنی صبور و سرشار از گذشت، مظلومتر از آنکه به نظر میرسد. پیوند عمیق اما آسیبدیدهای با شوهرش دارد. تیپهای فرعی (اعضای انجمن شراب): با اینکه شخصیتهای فرعی کوچکاند اما فانته با تعدادی دیالوگ و رفتار، آنها را بهیادماندنی میکند و تصویرآفرینیاش چشمگیر است. --- ۴. زبان و سبک نگارش - سادگی و صمیمیت: زبان فانته ساده و عاری از تصنع ادبی است؛ گفتوگوها طبیعی و سرشار از جزئیات واقعی است. این زبان، گرما و طنز تلخ داستان را تقویت میکند. - طنز تلخ و انتقادی: طنز فانته نه بر اساس شوخیهای رایج، بلکه مبتنی بر تناقض موقعیتها و رفتار شخصیتهاست؛ تا آنجا که تلخیِ رمان همواره با چاشنی خنده و دلسوزی عجین میشود. - جزئیات حسی: توصیفات غذا، شرابنوشیها، بوی ملات، زبری دست پدر، سرمای گاراژ و… همه فضای مهاجرنشین و ایتالیایی داستان را زنده میکند. --- ۵. جایگاه در کارنامه فانته و ادبیات مهاجرت - این رمان در دوره بلوغ نویسندگی فانته نوشته شد و با آنکه به اندازه «از غبار بپرس» مشهور نیست، اما منتقدان آن را از صمیمیترین و انسانیترین آثار او میدانند. - رمان، بیانگر تجربههای دست اول فانته از زندگی با پدر و مادر مهاجرش است. - تاثیرش بر نویسندگانی چون «چارلز بوکوفسکی» و نگاه صادقانهاش به ریشههای طبقاتی و مهاجرت، آن را به اثری ماندگار در ادبیات آمریکای قرن بیستم تبدیل کرده است. --- ۶. ضعفها و انتقادات - برای خوانندهای که به دنبال روایت پرحادثه است، شاید ریتم کند، زندگی عادی و کمحادثه هنری خستهکننده باشد. - برخی منتقدان معتقدند شخصیتهای زن داستان، کمتر از حد انتظار پردازش شدهاند. - رمان، بیشتر بر احساس و فضا تکیه دارد تا پیرنگ اتفاقی یا اوجهای داستانی.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.