یادداشتهای احمدرضا کوکب (111) احمدرضا کوکب 13 ساعت پیش مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 27 ص172 رها کردم دیگه. واقعا نمیفهمیدم داره چه اتفاقی میوفته و اصلا نتونستم تحملش کنم. شخصیتها بسیار گنگ بودن و اصلا نمیفهمیدمشون. تقریبا هیچ دیالوگ رفت و برگشتی نداره و همه چیز بسیار نمادین و برای من مبهم بود. لذا بهتره که وقت خودمون رو با چیزی که نمیفهمیم تلف نکنیم! 0 8 احمدرضا کوکب 4 روز پیش غرب غم زده مارتین مک دونا 3.9 10 زیبا. واقعا زیبا. (چرا هیچی به ذهنم نمیرسه بنویسم؟ البته برسه هم واقعا حسش رو ندارم.) 0 17 احمدرضا کوکب 5 روز پیش شاه می میرد اوژن یونسکو 3.5 4 آخرش رو خیلی نفهمیدم؛ ولی در کل خوب بود. باید یه لیست از کتابهای صوتی خوب که لابهلای کتابا حال آدم رو خوب میکنن درست کنم (کنیم). پادشاه و اطرافیانش به نظرم بیشتر از اینکه نشون دهنده یه حکومت باشن، استعاره از یک فرد با قوای مختلفش بودن. حالا این فردی که داره به مصاف مرگ میره، توی این قالب توصیف میشه. جالب بود در کل. 0 9 احمدرضا کوکب 7 روز پیش اتاق ورونیکا آیرا لوین 4.3 36 اگر ملاک یک داستان خوب دوستداشتنی هیجان انگیز آن هم در ژانر ترسناک، این باشد که نتوان داستان را پیشبینی کرد، این یک داستان خیلی خوب است! نمایش صوتی اش (و نه کتاب صوتی) هم خیلی عالی بود و قطعا در جذاب شدن کار نقش قابل توجهی داشت. 0 10 احمدرضا کوکب 1404/1/27 اتاق کار: یازده روایت از عشق، تعلیق و گیره های کاغذ کیوان سررشته 3.2 11 تمام جستارهای این کتابم توسط بودند و این جداً خوب نیست. من ترجیح میدادم مثل دیدار اتفاقی با دوست خیالی، شاهد دو سه جستار برجسته و عالی باشم و بقیه اش حتی اگر آنقدر بد بودند که نصفه رها میکردم، اهیمتی نداشت. آخرین جستار (آن شعر که طبیعتا حتی نخواندم را نمیگویم! قبل از آن) بهترینش بود؛ باز نه به دلیل ادبیات خاص یا مثلا چیز دیگری. صرفا تجربه زیسته خیلی متفاوتی بود. البته جستار اول و پنجم را هم دوست داشتم واقعا. بقیه هم نه اینکه بد باشند ها. عالی نبودند. هیچ کدام. بر خلاف اسم کتاب، خیلی در مورد شغل، محیط کار و اینها نیست. معمولا جستارها یک پیوست شغلی و محیط کاری «هم» دارند. همین. این هم حالم را گرفت. یعنی واقعا در بین این همه بشر غربی با این سبک زندگی و نوع خاص اشتغالش، هیچ کس پیدا نشده یک تأمل عمیق بکند و یک جستار درست و حسابی بنویسد؟ خب، واقعا عجیب است. 0 12 احمدرضا کوکب 1404/1/23 دختر کشیش جورج اورول 3.2 13 نمیدانم. به ژانر ضد آرمانشهر از اورول عادت کرده ایم شاید. این یک داستان خیلی سرراست بود و به دورهای که هنوز تقریبا کلیسا جامعه را میگرداند و علم و روشن گری تازه دارند سر از تخم در میآورند بر میگردد. اورول، خیلی معلوم است که از این قصه منظور دارد ولی خیلی منظورش را نمیفهمم. کتاب اجزاء تقریبا مختلفی دارد که منظور از هر کدام از آنها معلوم است و اتفاقا توصیفات بسیار جذاب و مفیدی دارد. درباره مدل کار کردن کارگران روزمزد، وضعیت گدایان و بی خانمان ها، مدارس خصوصی انگلستان و... ولی اینکه حالا تهش چه؟ نمیدانم. 0 10 احمدرضا کوکب 1404/1/20 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 اوایل داستان خیلی بهتر بود. سرعت بالاتری داشت. ابهام شیرینی توی اتفاقات تودرتو و بیربط وجود داشت. ولی پایان و جمع بندی کار را دوست نداشتم. کتاب یک داستان pulp یا همان عامه پسند و شاید گفت مزخرف است. از این چیزهایی که آدمهای بیکار زیاد میخوانند و خوش میگذرانند و چیزی از ادبیات و اینها حالی شان نمیشود. در واقع، انتظار این است که وقتی کسی اسم رمانش را شخصا میگذارد عامه پسند، واقعا چنین چیزی ننویسد و صرفا با استفاده از پوستهای عامیانه، حرف متفاوتی را بزند. حالا اگر چنین کاری هم کرد، من خیلی حالی ام نشد. ولی بد نبود. برای گذران وقت. 8 22 احمدرضا کوکب 1404/1/14 ذهن و بازار: جایگاه سرمایه داری در تفکر اروپای مدرن جری زد مولر 4.2 4 ما اینقدر به حقیقت دل بستهایم که از واقعیت جا میمانیم. خواندن این کتاب کمی بیشتر از 4 ماه طول کشید و در این مدت یکی از مهترین کارهای من در طول هفته به حساب میآمد، هر فصل را مفصل خلاصه نویسی کردم و در گزارش پیشرفتها منتشرشان کردم؛ پس مطمئن باشید در یادداشت پایانی آن دلم نمیخواهد حرف بیخود بزنم! حقیقت و حقجویی و حقخواهی در ذهن من شبیه یک محدوده امن است که ما جرأت نمیکنیم از آن خارج شویم و دقیقاً به همین خاطر هیچ وقت به حقیقت دست پیدا نمیکنیم. در واقع ما قرآن را میخوانیم و قرآن هم چیزی جز حقیقت نیست؛ اما هیچ وقت قرآن را از آنِ خود نمیکنیم. قرآن بر ما نازل نمیشود. فکر میکنیم قرآن از آن ما نشده، چون ما که بالاخره مفسر و مفتی نیستیم! میرویم تفسیر میخوانیم. این راهحل درستی است؛ اما مسئله را کاملاً حل نمیکند؛ چون باز در اینکه تفسیر قرآن را از آنِ خود کنیم عاجز هستیم. من این طور میفهمم که حقیقت یک روح است که نیاز به کالبد دارد، یک معنا ست که نیاز به کلمه دارد، یک ذهنیت است که نیاز به عینیت دارد و آن کالبد، کلمه و عینیت، واقعیت است. واقعیت، همان طور که از جهان ما معلوم است، اصلا ضرورتی ندارد که مطابق با معیارهای حقیقت پیش برود؛ چراکه انسانهای بسیاری فارغ از حقیقت زندگی میکنند و این هی فاصله بین واقعیت و حقیقت را زیاد میکند. انسان حقیقت خواه از دیدن و شنیدن واقعیت منجزر میشود، به کنجی فرار میکند و آرزو میکند تا آخر عمر دیگر هرگز حرفی جز حقیقت نشنود. خواندن اندیشه غرب، برای من خواندن واقعیت است. واقعیتی که حقیقت لحظه به لحظه در پشت آن قایم شده و هیچ چیز لذت بخش تر از پیدا کردن باریکههای آن، تابشهایی ولو کوچک از نور آن در بین واقعیت نیست. ذهن و بازار، پاسخ ذهنهای بزرگ به یکی از بزرگترین پرسشهای تاریخ جهان مدرن است: بازار چه جوری جانوری است؟ بدون تردید هیچ نهادی، به اندازه بازار در شکلگیری واقعیت امروز جهان تأثیرگذار نبوده. حقیقت این است که نهادِ دینِ توحیدی باید چنین نقشی را بیافریند؛ ولی ما، ما پیروان و مدعیان دین توحیدی چون از واقعیت عقب افتادهایم، نمیتوانیم جوری دین را به کار ببندیم که چنین نقشی ایفا کند. کتاب کمی نیازمند ذهنیت در ادبیات اقتصادی و تاریخ مدرنیته است؛ اما کمی. خودش بسیاری از ملزومات را به مرور به دستتان میدهد. بسیار روان است. در اکثر فصلها از هیچ اندیشمندی جانبداری نمیشود. محتوا در هر فصل حرکتی حلزونی دارد. یعنی از یک نقطهای دور مثل خانواده و تحصیلات اندیشمند شروع میکند و هی دور آن میچرخد تا به ایده مرکزی اش نزدیک بشود و این بسیار جذاب و مفید است. سیر اندیشمندان مبتنی بر تاریخ است و این در فهم آنچه در حال رخ دادن است بسیار اهمیت دارد. تذکری به خودم میدهم و آن هم اینکه آنچه در این کتاب میخوانیم، خود یک لایه بسیار بالانشین نسبت به واقعیت است. یعنی هیچ کدام از این اندیشمندان که کمپانیها و هولدینگهای بزرگ اقتصادی امروز را نساخته اند! آنها فقط به موقعیت اجتماعی زمان خودشان فکر کرده اند و تصویری از بازار ارائه داده اند. ممکن است مثلاً هایک یک روایتی از بازار ارائه داده باشد که ارتباط زیادی با واقعیتِ بازار، با آنچه به دست تجار، دولت مردان و عامه مردم ساخته شده متفاوت باشد. پس هنوز جای کار زیاد است. یک آورده بسیار مهم کتاب برایم این بود که فهمیدم خیلی چیزهایی که ما فکر میکنیم برای اولین بار به ذهنمان رسیده، چند قرن پیش مورد بحث بوده! یا خیلی از گزارههایی که فکر میکنیم جز در اسلام ناب محمدی جایی پیدا نمیشود، اتفاقا آنقدر غربی هستند که اصلا معلوم نیست اسلام از آنها خوشش بیاید یا نه! نیم ستاره کم شد به خاطر فصل مارکس که نویسنده مشخصا با سوگیری راویت کرده بود و نیم ستاره هم به خاطر مترجم که فکر کنم حتی انگلیسی یک اصطلاح را هم پانویس نکرده بود که بعدا بشود پِیَش را گرفت. همان طور که گفتم برداشت خودم از هر فصل را به صورت جداگانه نوشته ام. این حاشیهها را در یک فایل جمع کردهام و به زودی بعد از ویرایش نهایی قابل استفاده است. هرکس علاقهمند است به آیدی من در بله (مشابه همین آیدی بهخوان) پیام بدهد تا این فایل را هدیه بگیرد. 0 28 احمدرضا کوکب 1404/1/13 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 53 ببین، تو نمیتونی یه نمایشنامه بنویسی که توش هیچ اتفاقی نیوفته و بعد بگی میخواستم بگم زندگی پوچ و بیمعنیه. به نظرم این خیلی واضحه! اگه نخوام بگم مزخرف بود و یکم آدابدانی کنم، از تعابیر این نسل جدید استفاده کرده و میگم که «تایپ من نبود» یا «نمایشنامهای که شخصیتهای جوندار درست حسابی با یه قصه واقعی نداشته باشه کنسله»! پ.ن: فکر کنم امروز بتونم گزارش اتمام ذهن و بازار رو هم بنویسم. فصل هایک رو خوندم و فقط باید خلاصه ش رو بنویسم. ظاهرا امروز، روز تموم کردن کتاب ها ست! 2 11 احمدرضا کوکب 1404/1/13 روایت: مفاهیم بنیادی و روش های تحلیل برانون تامس 3.8 5 میخواستم سبد خریدم از یک سقفی عبور کند تا ارسال رایگان شود. فکر کنم سه سال پیش بود. این بود که همین طوری سرچ کردم روایت و دیدم چنین کتاب سبزی که نمیشناسمش هم وجود دارد. قیمتش مناسب بود. خریدمش. بعدا فهمیدم که یکی از آثار مهم و پرارجاع در مطالعات مربوط به روایت است! دیگر نقل روایت هم که راه افتاد، مصمم شدم که بخوانمش. البته خواندنش به تاخیر خورد و فی تأخیر آفات! در کل کتاب خوبی بود. من پیش از این سواد روایت نشر اطراف را خوانده بودم. به نظرم حتی برای منی که علوم اجتماعی میخوانم و مرتبا با نظریههای این جنس سروکار دارم، کتاب زیادی دانشگاهی بود. هر فصل از یک لنز مثلا زمان یا نویسنده یا مخاطب به روایت نور میتاباند و مرور میکند که مهمترین نظریاتی که در این حوزه مطرح شده اند، کدام ها هستند. موجز بودنش هم کار را راحت کرده و هم سخت. لذا اگر به من باشد، خواندن سواد روایت را قبل از این کتاب پیشنهاد میکنم. این کتاب بیشتر شبیه یک دانشنامه است که بعد از یک بار خواندن، بعید است چیز زیادی یادت بماند. فقط باید یک دید کلی ازش دریافت کنی و بعدا اگر گذرت به این جور مطالعات افتاد، به فصلهای مختلفش مراجعه کنی. به نظرم فصلهای اول هم موضوعات مهمتری داشتند و هم نظریاتش غنیتر بودند. آن باکسهای خاکستری آخر هر فصل که تمرینهایی برای فهم و یا حتی نوشتن روایت بود را هم دوست داشتم. اگر روزی بخواهم کارگاه نویسندگی برگزار کنیم که چنین فکری هم در سر دارم، حتما از تمرین های این کتاب ایده خواهم گرفت. نمیدانید چقدر از اینکه یک کتاب نیمه خواندهی رو میزم را تمام کردم خوش حالم! 0 10 احمدرضا کوکب 1404/1/8 آتش بدون دود: هر سرانجام، سرآغازی ست جلد 7 نادر ابراهیمی 4.6 35 این امتیاز مطلقا ربطی به کل مجموعهی آتش بدون دود ندارد. امتیاز آتش بدون دود، 6 از 5 است. جلد اولش که 10 از 5! ولی خب، هر چه جلو آمد، از آن ادبیات نادری فاصله گرفت. البته الان که تازه مؤخره نادر بر آتش بدود دود را خوانده ام که چقدر برای این کتاب زحمت کشیده است و اینها، از نوشتن این حرف ها عذاب وجدان میگیرم. ولی خب چاره چیست؟ در جلدهای آخر و مشخصا دو جلد آخر، ما بسیار کمتر آن طنازیهای نادر، بر هم خوردنهای اساسی داستان، دیالوگهای برق از سر پران و این جور چیزها را شاهد هستیم و واقعا هم حیف. من در سراسر جلدهای ابتدای کتاب، از شدت هیجان قهقه میزدم و کتاب را میخواندم. اما این جلد آخری را دیگر فقط میخواستم تمام کنم. حوصله زیاد نویسی ندارم. فقط اینکه امیدوار بودم آلنی طور دیگری بشود. واقعیت این است که آلنی انسان مطلوب ما نیست. من، از جلد دوم که به داستان آقاویلر، پسر گالان رسیدیم و دیدم که آق اویلر به از پدر است، حدس زدم که نادر میخواهد انسان کامل مطلوب خودش را توصیف کند؛ در آینده. اما خب، داستان به آلنی رسید؛ یک شخصیت واقعی که دیگر لزومی ندارد کامل باشد. آلنی با وجود جذابیت هایش، سیر و سلوکی که طی میکند و هی بهتر و بهتر میشود، آخر آن انسان مطلوبی که من در ذهن دارم نمیشود. اگر تا اینجا را خوانده اید و آمده اید، این نکته که به نظرم بسیار مهم هست را هم بخوانید و بعد برویم. بزرگترین اشکال آلنی این است که هیچ وقت خودش برایش مسئله نمیشود. او، از صحرا میرود، در تهران طبیب میشود و با آنهایی که در جامعه دارند نشست و برخواست میکند، درد جامعه پیدا میکند و این، برای شروع میتواند خوب باشد. برای اینکه آدم به سوالاتی برسد. یا حرکتی بکند و بعد از آن حرکت، در جستوجویی چرایی حرکت، به این سوال برسد که همه اینها برای چه؟ من میخواهم چه بشوم؟ چه باید بشوم؟ اما انگار آلنی هرگز به این سوال فکر نمیکند و این خیلی برای من عجیب است. در واقع، باور پذیر نیست. فکر میکنم آدمیزاد نه تنها باید، بلکه ناگزیر است از پرسش من کیستم و چه باید بشوم؟ نه اینکه جامعه چیست و چه باید بشود. البته شاید دکتر آلنی آقاویلر، واقعا در زندگی اش با این سوالات مواجه جدی داشته است. ما نمیدانیم. نادر، به گفته خودش، فقط یک شب با او هم سلولی بوده. خدایش رحمت کند که احتمالاً با تمام کافرانه زیستنش، در پایان با خداتر از مثل منی شد. خدایش رحمت کند (النی را میگویم و نه نادر را!). 0 12 احمدرضا کوکب 1404/1/4 تراژدی های کوچک آلکساندرسرگیویچ پوشکین 3.7 7 خوب بود. کلا چیزهای قدیمی حتی اگر ضعیف هم باشن، از این جهت که میبینی قدیما همچین چیزای میخوندن جالبن! من کلا با داستانهای کوتاه خیلی حس نمیگیرم و دوست دارم لااقل 50-60 صفحه با شخصیتهای داستان همراه بشم. این کتاب چهار نمایشنامه کوتاه هست. سومی از همه جالبتر بود. حوصله نداشتم جستار پایانی مترجمش رو بخونم. فقط به احترام گندگی اسم آبتین گلکار یه تورقی کردم. حرفای خوبی زده بود. شما بخونید! 0 14 احمدرضا کوکب 1403/12/29 چرند و پرند علی اکبر دهخدا 3.8 11 خیلی چیزها به ذهنم میرسد که بنویسم. نمیتوانم خیلی ترتیبی درستی بینشان ایجاد کنم. مخصوصاً که عجله دارم. اجمالا اینهاست: 1- یکی از سؤالات هیجان انگیز این است که آیندگان در مورد ما چطور فکر میکنند؟ با چه چیز ما را قضاوت میکنند؟ صد سال پیش، به ندرت (نسبت به امروز) چیزی نوشته و ثبت میشد و داده های بدون سوگیری در مورد واقعیات تاریخ به سختی یافت میشود. امروز، برعکس، آنقدر حجم داده و سازوکارهای تولید داده چه جهت دار و چه بی جهت زیاد شده که آدم در انبوه آنها گم میشود. 2- دهخدا، از معدود کسانی است که حدود صد و پنجاه سال پیش فرنگ رفته، چیزهایی در مورد جامعه مدنی و جراید و این چیزها شنیده و آمده ایران. دقیقا هم در ایام مشروطه برگشته. همین جا بگویم که یک نیم ستاره برای مقدمه کتاب کم کردم که تاریخ وقایع را چرتوپرت گفته و من تا اواسط کتاب هی مغزم گیرپاج میکرد که چطور در سال 1335 دهخدا در مورد مشروطهخواهی حرف میزده، حال آنکه آن موقع دیگر اصلا قاجاری نبوده و مشروطهای؟ بگذریم. با رفقا «صور اسرافیل» را راه انداخته اند و در ستونی به همین عنوان چرند و پرند، دهخدا حرفهایش را اسم مستعار دخو زده است. 3- دهخدا مشروطه خواه است. بر خلاف تصور قبلی من، تمام عمرش را لغت نامه نمینوشته و اتفاقا خیلی هم اهل سیاست بوده و خودش هم بعدا نماینده مجلس ملی میشود. حرف هایش هم در این کتاب، نقدهای طنز سیاسی است به اوضاع مملکت. 4- خلاصه چرند و پرندهایی که میگوید این است: شاهان و دولتیانِ مفت خور، دارند دهن ملت را سرویس میکنند. سلطنت خواهان (مقابل مشروطه خواهان) یک مشت گاگول دیکتاتور اند. آخوندها همه فاسد اند، چند تا چند تا صیغه میکنند، از اینجا و آنجا پول مفت به جیب میگذارند. خارجی ها هم که به مملکت رحم نمیکنند. مردم هم خرافه زده اند و هیچ چیز از توسعه و اینها حالی شان نمیشود. البته سطح انتقادات خیلی بالاتر از حرف های امروز است. مثلا اگر دغدغه امروز در سطح چپاول مالی و ناکارآمدی و اینها هست، دهخدا در سطح کشتوکشتارهایی که به لطف آقایان راه افتاده انتقاد میکند. همه به زبان طنز. البته در چند یادداشت هم میگیرد روی نمایندگان مجلس. یعنی اصل مشروطه خواهی را همراه است ولی با نمایندگان اصلا حال نمیکند. 5- خواندن کتابی از سیاست صد و چند سال قبل بسیار برایم شیرین بود. هم دیدن نوع قلم و ادبیاتش جالب بود و طنازیهای دهخدا. تنها مسئله این بود که در بسیاری از یادداشت ها، مسائل کاملا مسائل روز هستند و ما نه شخصیت ها را میشناسیم نه اتفاقات را شنیده ایم. اینش کمی کتاب را حوصله سر بر میکند. اما چندتایی از یادداشت ها هم ناظر به وضعیت کلی جامعه هستند که بسیار شیرین اند. مثل یادداشت اول که به نظرم بهترین یادداشت بود. پایان این کتاب که در سفر مشهد خریدم و نیمی از آن را در حرم خواندم، بماند به یادگار، در شب نوزدهم رمضان و شب تحویل سال 1404! 0 11 احمدرضا کوکب 1403/12/19 آتش بدون دود: هرگز آرام نخواهی گرفت نادر ابراهیمی 4.3 23 از این جلد، دو چیز را نپسندیدم: 1- یکهو همه چیز خیلی سریع شد. پیچیده شد. آدم ها کم و زیاد شدند. روی خط زمان رفت و برگشت. یکهو کلی اتفاق ریز و درشت، بی آنکه خوب تصویر شود، به خواننده خورانده شود، از پی هم آمدند و رفتند و نزدیک به بیست سال رفتیم جلو. به نظر میرسد، این موضوع به خاطر وجود داده های واقعی بیشتر درباره شخصیت های داستان است. نادر تا پیش از این حق داشته که تا میخواهد تخیل کند. اینجا ها را دیگر مجبور شده به مستندات موجود پایبند بماند. 2- این جلد تقریباً هیچ داستان خاصی نداشت. یعنی هیچ قصه محوری مشخصی وجود نداشت. اگر این جلد از جلد قبل جدا نمیشد، هیچ اتفاقی نمی افتاد. این هم کمی ناراحت کننده بود. به نظرم نکته محوری نادر در این جلد، رسیدن مسیر پیشرفت و انقلاب به جمعیت انبوه آن است. اینجاها ممکن است فاش شدن داستان محسوب بشود. قصه ما از آنجای دور، از گالان، از آق اویلر، از شهر رفتن و طبیب شدن آلنی شروع شد. از جایی که روزنه حق آرام آرام رشد میکند و حالا ما انبوهی از انسانهای حق خواه را میبینم. این جالب بود. از زندگی آلنی و مارال، مدیریت خانواده شان را نمیپسندم و انگار که نادر میخواهد آنچه با فرزندانشان کردند را توجیح کند. من نمیپذیرم و نمیفهمم. به نظرم انقلابیون بزرگ انقلاب ما واقعا چنین کاری نکردند. نادر طوری انقلابی بودن را توصیف میکند که انگار قرار است یک عده ای مطلقا فدای دیگران بشوند و از فردای آن روز، دیگر همه چیز برای آن دیگران خوب بشود. اصلا این نوع پذیرش انسان انقلابی به این معنای رها کنندهی همه چیز حتی خانواده، ریشه در نقطه ای دیدن انقلاب دارد. حال آنکه همه انسانها در همه دورانها باید انقلابی باشند. هیچ وقت قرار نیست با فداکاری یک عده، همه چیز برای بعدی ها خوب بشود. نه. واقعیت این است که همه باید انقلابی باشند و همواره مبارزه معنا دار است و در این مبارزه هم، نباید از حد عدالت خارج شد. زیادی منبر رفتم. همین. 2 22 احمدرضا کوکب 1403/12/7 داش آکل صادق هدایت 3.8 18 عی... بد نبود... اجمالا جالب بود. 0 7 احمدرضا کوکب 1403/12/7 خیابان گاندی، ساعت پنج عصر مهراوه فردوسی 3.2 26 چند وقتی ست درباره نظریهای مطالعه میکنم به نام «ساخت اجتماعی واقعیت». اهالی این حوزه ته حرف حسابشان این است که واقعیت امری ست که به صورت اجتماعی ساخته میشود. مجموعهای از مدعیان هستند که میآیند در جامعه ادعا میکنند که فلان چیز واقعیت دارد. بعد شواهدی میآورند و در صورت نیاز رقبای ادعاگر خود را میزنند. اینقدر از این کارها که امروز بیشتر عنوان «بازی های رسانهای» را در ذهن میآورد انجام میدهند تا نهایتا واقعیتی ساخته میشود و همه فکر میکنند که بله، فلان چیز واقعیت دارد. از اول هم همین بوده. حالا من زیادی مبتذل و ساده توضیح دادم./ استادی دارم که پایان نامه ارشدش توی این نظریه بوده. فصل دوم پایان نامه اش که توضیح این نظریه بوده را آنقدر خوب نوشته که الان مستقلا به کتابی تحت عنوان «خط مشی گذاری عمومی و ساخت اجتماعی واقعیت» تبدیل شده است. حالا همه اینها را گفتم که بگویم اگر چیزی که استاد من نوشته یک پایان نامه در حوزه ساخت اجتماعی واقعیت است، این کتاب هم لااقل یک پایاننامه در حوزه نظریه ساخت اجتماعی واقعیت است! بیشتر نمیخواهم توضیح بدهد. جستارها بسیار تمیز هستند. البته کمی همپوشانی دارند ولی باز بسیار تمیز هستند. روایت داستان خوب است و نویسنده چیزی را فهمیده که عموم مخاطبان اخبار ماجرای سمیه و شاهرخ نمیفهمیدند. 2 41 احمدرضا کوکب 1403/12/7 آتش بدون دود: حرکت از نو جلد 5 نادر ابراهیمی 4.5 23 من فکر میکردم نادر دهه هفتاد فوت کرده باشد. وقتی دیدم تا دهه هشتاد زنده بوده، خیلی دلم برایش سوخت. نزدیک به یک دهه در سکوت و خفقان بوده و واقعا نمیدانم کسی که اینها را نوشته و با چنین تصویری از انقلابیون انقلاب کرده، در دوران گوشه نشینی اش به چیزهایی فکر میکرده است بگذریم. دیگر این جلد پنجم است و چقدر بگویم این داستان خیلی خوب و جذاب است و شخصیتها بسیار پخته هستند و از این حرفها؟ کتاب شاهکار است دیگر. چه میشود گفت؟ فقط اینکه دیگر نمیتوانم صحرا را تصور کنم. در جلدهای قبل تر مدل چادر زدن و زندگی مردم به جزئیات توصیف شده بود. الان فقط میدانیم همه چیز در حال متحول شدن است و صحراییان هم خانه میسازند و دیگر توی چادر نیستند. دلم راضی نمیشود شخصیت هایی مثل ملان بانو توی خانه زندگی کند و نمیتوانم این را توی آن جا کنم! همین. 0 15 احمدرضا کوکب 1403/11/30 قول: فاتحه ای بر رمان پلیسی فریدریش دورنمات 3.8 25 فکر کنم اولین داستان جنایی بود که خواندم. با این حال به نظرم این ایده که یک نفر کشته بشود و بعد پلیسها دنبال قاتلش بگردند خیلی تکراری به نظر میرسید! پایانش هم خیلی جالب نبود. حین داستان هم خیلی شگفت زده ام نکرد. با این وجود در مجموع دوستش داشتم و نمیتوانم بگویم کتاب بدی بود. ولی آن طور که از یک کتاب جنایی انتظار میرود آدم را به هیجان بیاورد و از فضولی بمیرم نبود. 0 9 احمدرضا کوکب 1403/11/27 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 29 دو داستان خوبش را قبلا خوانده بودم و بقیه همچین مالی نبودند. من معمولا جزئیات زیاد را میپسندم ولی در این داستانها نه، نپسندیدم. واقعا منتظر بودم که تمام شود تا بتوانم سراغ کتاب بعدی بروم! 0 21 احمدرضا کوکب 1403/11/26 هویت علم دینی: نگاهی معرفت شناختی به نسبت دین با علوم انسانی خسرو باقری 4.5 1 نیم ستاره کم کردم به خاطر بخشهایی از کتاب که خیلی ضروری نبود و چهارونیم ستاره به بقیه کتاب که گمشده هر دانشجوی مسلمان علوم انسانی است. آقای خسرو باقری در این کتاب بیشتر از اینکه نظریه پردازی کرده باشد (که کمی هم کرده) یک نظم خوب داده به نظریات دیگران. البته در جاهایی کمی بی انصافی کرده و مثلا در توضیح نظریه دایره المعارفی، به تعبیری دچار مغالطه پهلوان پنبه شده. یعنی قدیمی ترین و اولیه ترین صورت بندی از این نظریه را ارائه و نقد کرده. من این کتاب را با صوت تدریس مطالعه کردم و به نظرم بدون آن چیز زیادی ازش متوجه نمیشدم. به اذعان افراد مختلف، این کتاب بهترین متن آموزشی موجود برای یادگیری علم دینی و تأمل در این مباحث است. من کتاب های دیگر را نخوانده ام که مقایسه کنم؛ ولی این را خیلی پسندیدم. هرمنوتیک را توی این کتاب یاد گرفت. با نظریات سروش به صورت جدی اینجا آشنا شدم و داده های پراکنده ای که از قبل توی ذهنم بود را به کمک این کتاب کمی نظم دادم. البته اعتراف میکنم که کتاب را خیلی خوب و با کیفیت نخواندم. چند باری وقفه افتاد و این جور چیزها ولی خب، در کل خوب بود. بخوانید. چیز خوبی است. 0 7