یادداشتهای مجتبی بنیاسدی (213) مجتبی بنیاسدی 1 ساعت پیش شهربانو محمدحسن شهسواری 2.9 6 اگر میخواهید بدانید چطور میشود از یک ایده ساده و شاید تکراری، یک داستان بلند و جذاب و چندبُعدی نوشت، شهربانوی استاد شهسواری را بخوانید. ایده چیست؟ زنی که مراقب جانباز شیمیایی است. حالا این هنر نویسنده است که شاخهوبرگ بدهد، آدمهای مؤثر به قصه اضافه کند، شخصیتپردازی کند، تصویرسازی کند، از جبهه بگوید و از همه مهمتر، به طفیلی شهربانو، زندگی آدمهای زیادی را روایت کند. ارزش سهستاره را دارد. 0 1 مجتبی بنیاسدی دیروز زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 17 بعضی روایتها هستند که وقتی تمامش میکنی، دوست داری یک صفحه وُرد باز کنی و شروع کنی به نوشتن. روایتهای طلوعی هم همین بود. الآنی که ساعت دهِ شبی پائیزی است، به فکر نوشتن از شهرم افتادهام. اینکه چقدر کم از شهرم روایت دارم. از بدِ حادثه، عکسِ آنچه طلوعی هست، میانهی خوبی با سفر ندارم. پس انبار تجربه زیستهام خالی از مواد خام است. پس حداقل میتوانم از شهر خودم بنویسم. و اما این کتاب: اولین اثری بود که از طلوعی میخواندم. توقع همچون روایتهای جانداری را داشتم. و حالا که تمام شده، به دنبال اثرهای رواییِ دیگرش هم هستم. نثر طلوعی به نثر همینگوی خیلی نزدیک بود. شاید من این برداشت را داشتم. دیالوگهای کوبنده، جملات کوتاه. انگاری نثر، ایرانی نبود؛ اینکه انگاری یک ترجمه درجه یکی مثل پیمام خاکسار میخوانی. البته شاید اینکه اکثر روایتها در شهرهای غیرایران رخ میداد هم بیتاثیر نباشد. وقتی روایت دمشق را میخواندم، ضربان قلبم را میشنیدم. خیلی فوقالعاده بود. و آخرین حرف: بعضی وقتها فکر میکردم طلوعی عمدا خودش را در شرایط خاص قرار داده که روایت ازش دربیاورد. 0 16 مجتبی بنیاسدی 5 روز پیش گوادالاخارا کیم مونسو 2.5 2 داستان اول را دوست داشتم. چون ایدهی قشنگی داشت. پایان به نسبت قشنگتر. داستانهای بعدی چندان جذبم نکردند. به جز داستان کوتاه نویسندهای که هر داستانی که مینوشت، به واقعیت تبدیل میشد. کتاب را به امید کشف یک نویسنده جدید و خوب برداشتم. چندان موفق نبودم. 0 0 مجتبی بنیاسدی 5 روز پیش خانواده ی تهی کالم تویبین 2.0 1 پنج روز پیش که تمامش کردم، یادم رفت دربارهاش چیزی بنویسم. الآن هیچ کدام از داستانهایش را به یادم ندارم. فقط همین یادم مانده که دو سه داستانش خوب بود. دو ستاره فقط. 0 0 مجتبی بنیاسدی 5 روز پیش مدار بسته: داستان زندگی کودکی مهاجر فرانسیسکو خیمنس 3.5 1 یک داستان روانِ واقعی که وقتی میخواندی هیچ اتفاق عجیب و غریبی نه در داستان میافتاد نه در نثر. ولی خواننده را تحت تأثیر قرار میداد. همهچیز در کمال سادگی، عالی بود. زیرعنوان کتاب نوشته شده: داستان زندگی کودکی مهاجر. خود نویسنده در کودکی مهاجرِ کارگر بوده. احتمالا زیاد دلیل اصلی سادگیِ عالیِ کتاب همین تجربهی زیسته نویسنده باشد. 0 0 مجتبی بنیاسدی 5 روز پیش قصه های بابام احمد شاملو 2.8 1 راستش بهخاطر اسم احمد شاملو روی جلد کتاب، گرفتمش. و الآن راضیام. چون با ترجمهاش چنان بومیسازیاش کرده بود که انگاری داستانهای هوشنگ مرادیکرمانی یا محمدعلی جمالزاده را میخواندی. چهارده داستان کوتاه به هم پیوسته از یک خانواده سه نفره آمریکایی که مادر خانواده زحمتهای خانواده را میکشد، ولگردی و بازی درآوردنهای قصهها با پدر خانواده است. ویلیام، پسر خانواده هم قصههای همین دردسرهای پدرش را روایت میکند. ظاهراً معروفترین اثر کالدول، جاده تنباکو است. 0 1 مجتبی بنیاسدی 5 روز پیش داشتن و نداشتن ارنست همینگوی 3.4 7 دیالوگهای این آمریکایی را خیلی میپسندم. هم در داستانهای کوتاهش، هم وداع با اسلحه، هم پیرمرد و دریا و هم همین رمان که در کل دوستش نداشتم. این رمان، با اینکه قصهاش باب میلم نبود و [ذبم نمیکرد، ولی اینقدر سرعت داستان بالا بود، که دلت میخواست ادامه بدهی فقط. سرعت و دیالوگ، بهانهی دو ستارهای است که به این اثر همینگوی میدهم. 0 2 مجتبی بنیاسدی 5 روز پیش مغازه خودکشی ژان تولی 3.3 371 ایدهی خوب رمان که با پرداخت بهنسبت خوبتر، عالی شده بود. رنگوبوی ناامیدی که در ابتدای داستان پاشیده میشد، رفتهرفته به امیدواری بدل میشد؛ که البته با ریتم داستانی و شخصیت آلن قابل پیشبینی هم بود. گرچه هنوز نتوانستم با پابان غافلگیرکنندهاش کنار بیایم. - برداشت شخصی از گوشهای از داستان: دنیایی که تو بر آن تسلط نداری، میتواند پر از خشونت و ناامیدی باشد، اما تو، حالِ خودت تنها و خانوادهات را که میتوانی خوب کنی! و اگر همه اینگونه فکر کنند، دنیا جای بهتری برای زندگی نخواهد بود؟ 0 2 مجتبی بنیاسدی 5 روز پیش کآشوب: بیست و سه روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم احسان رضایی 3.8 54 خوبیِ روایت این است که بیحایل از آدمها میخوانی. خوبیِ کتاب مجموعهروایت این است که بالاخره خودت را توی یکی از روایتها پیدا میکنی! و من بخشبخش خودم را در هر روایت، جدا جُستم. و فهمیدم من و امام حسین و محرم و عاشورا حالا حالاها با هم کار داریم. و چه کارهای نکرده داریم. از بیستوسه روایت، روایت آخر فوقالعاده بود. پنجشش تا عالی بود و باقی خیلی خوب. حق است چهار ستاره و نیم را بدهم. 0 6 مجتبی بنیاسدی 1403/7/18 مردن آرتور شنیتسلر 3.8 7 دیگر ذائقهام به رمانهای قرن نوزدهمی و کلاسیک نمیخورد. چند دقیقه پیش که به صفحات پایانی این کتاب ۱۴۲ صفحهای روانکاوانه رسیده بودم، با خودم مرور میکردم که چطور رمانهای قطور داستایوفسکی را میخواندم! از این کتاب بگویم: دو سه شخصیت اصلی داستان، انگاری تکوتنها در جهانی افتاده بودند؛ بدون خانواده! در رمانهای روانکاوانه آنقدر نویسنده در ذهن شخصیتها وول میخورد که شخصیتها خوب جا میافتند. این رمان هم مستثنی نبود. ایده اصلی و کلی تقریبا میشود گفت شبیه «مرگ ایوان ایلیچ» تولستوی بود. کتابی که شاید ششهفت سال پیش خواندم و هنوز تهِ ذهنم به یادگار دارمش. اگر رمان تولستوی را پنج ستاره بدهم، به این رمان بیشتر از دو ستاره و نیم نمیدهم. گرچه پایان به نسبت خوبی داشت. 0 7 مجتبی بنیاسدی 1403/7/16 جزء از کل استیو تولتز 4.1 138 بعضی رمانهایی که زیادی توی چشم میآیند، خواندنش میزند توی ذوقم؛ دلم میخواهد همان ده پانزده صفحه اول کتاب را ببندم. حالا اگر ششصد صفحه هم باشد دیگر بدتر. ولی هر صفحه که از این رمان استرالیایی پیش میرفتم، بیشتر میگرفت من را. از بش شگفتی داشت برایم. نویسنده هر ده صفحه یک برگ برندهی جدید داشت و رو میکرد. و جالب اینکه برگهای برندهاش تمامی هم نداشت. اینکه چطور ششصد صفحه بنویسی و مکرر خوانندهات را با دهان باز مجبور کنی صفحه را ورق بزند، واقعاً کار سادهای نیست. از قالب هیجانانگیز و نثر نفسگیر و کوبندهی رمان که بگذریم، مضمونش هم خواننده را وادار میکرد فکر کند. دیالوگهای سادهای که نویسنده راحت از کنارش میگذشت و خواننده را با تلنگر تنها میگذاشت. البته ناگفته نماند که ذات فلسفی شخصیت اصلی داستان، کمی دیالوگها و نثر را میبرد به سمتی که خوانندهی با تحصیلات میتوانست کموبیش ازش سردربیاورد. اما آنقدرها زیاد نبود که حال خواننده را بگیرد؛ چون منِ زیستشناسی خوانده هم میفهمیدمش. (توی پرانتز بگویم که شخصیتهای تبهکار و تحصیلنکرده رمان که گاهگاهی حرفهای فلسفی عجیبوغریب میزدند که باورپذیریاش سخت بود. البته محال نه) وقتی کتاب را تمام کردم، خیره بودم به روبهرو و فکر میکردم تولتز حرف حسابش چه بود: آدم تبهکار و قاتل دنیا نمیآمد و این جامعه و پدر و مادر است که قاتل و تبهکار تربیت میکند؟ دوستان نقش اول را در تربیت فرزندان ایفا میکنند؟ چه بچههایی که نابغه هستند و جامعه آنها را طرد میکند؟ جامعه آنقدر نامرد است که تبهکار جلاد را میپرستد؟ نمیدانم. باید بیشتر دربارهی رمان بخوانم. با تولتز هم باید بیشتر رفیق شوم؛ وقتی کتاب را میخواندم، انگار یکی قلقلکم میداد و میگفت: بنویس... بنویس. دو حرف آخر تا یادم نرفته: دم پیمان خاکسار گرم که دیوانهوار عالی ترجمه کرده. نثر زنده و بومی شدهای بود. عاشقش شدم. و اینکه دیدم پشت جلد نوشته شده: «حق نشر این کتاب به زبان فارسی خریداری شده.» دمت نشر هم چشمه گرم. 0 3 مجتبی بنیاسدی 1403/6/21 اسکار و خانم صورتی اریک امانوئل اشمیت 4.0 36 کتاب رو اتفاقی برای جلسه انجمن داستان انتخاب کردیم که جمعخوانی کنیم و دربارهاش حرف بزنیم. وقتی کتاب رو توی طاقچه خوندم، نوشتم: خوندن کتاب مثل یه خواب عصرگاهی، بعد یه روز پرکار میمونه؛ دوستداشتنی. چقدر میشود ساده، داستان خوب نوشت. 0 8 مجتبی بنیاسدی 1403/6/21 سه حکیم مسلمان سیدحسین نصر 3.8 4 یک متفکر ایرانی مسلمان فرصت داشته که سه حکیم مسلمان را در دانشگاه آمریکایی معرفی کند و خلاصهای از آثار و اندیشههایش را خلاصه شرح بدهد؛ از دید سیدحسین نصر، این سه حکیم، ابوعلیسینا، سیدشهابالدین سهروردی و ابنعربی است. این کتاب هم تاریخ است، هم فلسفه و عرفان. خیلی مغرور نشویم که ابوعلی سیناها و خواجهنصیرها و ملاصدراها را داریم، چون همین ابوعلیسینا از فلسفه ارسطو و افلاطون بهره برده. از طرفی خیلی هم خودمان را بدبخت نبینیم که الآنها کلی علممان را از غرب میگیریم؛ چون خیلی از غربیها، از کتابهای مسلمانان و ایرانیها بهرهها بردهاند. در این موضوع، کتاب «دانش مسلمین» محمدرضا حکیمی، جامعِ جامع است. 0 4 مجتبی بنیاسدی 1403/6/15 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 44 افغانستان را با جانستان کابلستان شروع کردم و آنقدر قلم امیرخانی گرفت من را که از محتوا دور شدم. بعد رسیدم به «در پایتخت فراموش» محمدحسین جعفریان که احمدشاه مسعود را در ذهن من شاهنشاه افغانستان کرد. وقتی وطندار، روایتهای افغانستانیهایِ مهاجرِ اهل علم و هنر، به ایران را خواندم، نوشتم که نباید از این نوشتهها مهاجرین افغان را قضاوت کرد. چون همهی آنهایی که قلم زدهاند آدمحسابیاند. و سؤال اینجاست که آیا همهی مهاجرین افغانی آدم حسابی هستند؟ تا رسیدم به کورسرخی؛ آمدم یک روایتش را بخوانم و بروم به کاری برسم. وقتی به روایت ششم رسیدم تازه توانستم کتاب را زمین بگذارم. چون این حجم از زخم را منِ خواننده نمیتوانستم با هم هضم کنم. و همین الآن هم سختم است بنویسم از آنچه خواندهام. هنوز که چهارپنج ساعت از مطالعه روایتها گذشته، تصویرهای پدردختری روایت اولِ کتاب هنوز جلوی چشمهایم است. نویسنده زنِ افغان، دقیقا از «جان» و «جنگ» روایت میکند. گزنده و تلخ و خونین و گاه زنانه؛ زنانهای که هیچ خبری از لطافت نیست. اگر از تاریخ کشور همسایهام اطلاعات بیشتری داشتم، و اگر جا داشت، حتماً بیشتر از پنج ستاره میدادم به کتاب. متاسفانه از تاریخ کمونیست و طالبان و تکفیریها و احمدشاه مسعود و غیره اطلاع چندانی ندارم. امیرسودبخش در پادکست رخ، اپیزود افغانستان دارد. باید در اولین فرصت بشنوم. 3 33 مجتبی بنیاسدی 1403/6/15 همه ی افق: مجموعه داستان فریبا وفی 3.2 2 دوست داشتم با بهترین اثر وفی، خواندن آثارش را شروع کنم. نه اینکه بخواهم همهی آثارش را بخوانم، اینکه اگر قرار است یک کتاب از این نویسنده بخوانم، بگذار بهترینش باشد. طبق یادداشت اول کتاب، این مجموعه داستان آخرین اثرش بود(البته کتاب آخر نیست). نمیدانم بهترینش هم هست یا نه. من زندگیهای پنهانِ توی داستانها را دوست داشتم. از نثرش هم بدم نیامد. جملههای کوتاه، دیالوگهای محکم و سریع را پسندیدم و بعضی توصیفهایش را نه. هر کدام از داستانها گذری سریع از یک زندگی بود که تنهایی در آن درخشان بود. احساس میکردم برشهایی از هر داستان، تجربههای زیسته نویسنده هم بوده. شاید این برداشت ناشی از اولشخص بودن اثر باشد. این را وقتی کتاب را میخواندم به ذهنم رسید: «داستانهای کتاب خیلی سادهی ساده، مهمترین روحیات زندگی زنانه و حتی مردانه را به تصویر کشیده است.» 0 1 مجتبی بنیاسدی 1403/6/13 آموندسن آلیس مونرو 2.9 1 مقدمه کتاب نوشته بود که داستانهای مونرو ریتم آرامی دارد. همانطور هم بود. ولی این کُندی خستهکننده نبود. و من همینش را دوست داشتم. وگرنه گره داستان بدون باز شدن تمام شد. شاید هم من نفهمیدمش. شاهکارهای ۵ میلیمتری از چند جهت دوستداشتنی است:. ۱. با نویسندههای بزرگی آشنا میشوی که نمیشناختی از قبل. مثلا مونرو نوبل گرفته و من نمیشناختم. ۲. قطعا انتخابکنندگان داستان برای مجموعه شاهکارهای ۵ میلیمتری، از بهترین اثر یک نویسنده استفاده میکنند؛ پس با یک داستان خوب از نویسندهای که نمیشناسی شروع میکنی. ۳. در عرض چهلوپنج دقیقه یک کتاب را میخوانی؛ خصوصا وقتی قبلاً رمان کُند چندصدصفحهای خواندهای! دقیقا میشورد و میبرد. 0 4 مجتبی بنیاسدی 1403/6/13 برکت ابراهیم اکبری دیزگاه 3.3 7 چهار پنج روز است هی برکت را دست میگرفتم و پیش میرفتم. کتاب روزنوشتهای آخوندِ جوانِ عکاسی است که ماه رمضان رفته روستایی برای تبلیغ. روستا دوستداشتنی نبود، ولی آنچه نویسنده روایت میکرد، روستایی دلهرهآور، شوخ و عجیبی بود. بهسبک ساعدی که روستای بیل را ساخت. شبیه بود تقریبا. اما با دوز دلهرهی کمتر. رمان خردهروایتهای زیادی در خودش جا داده که همین باعث شده بعضی وقتها فراموش کرده دُمِ روایت را بگیرد. و قصهی خود آخوند جوان، زمینهی خاص رمان است که منِ خواننده بعضیوقتها با هدف پیگیری این قصهی زمینهای روزنوشتها را میخواندم که ببینم چی میشود و او چه تصمیمی گرفته و چه تصمیمی خواهد گرفت! ولی حیف که رمان تمام شد و جواب واضحی نگرفتم. حق این است که خردهروایتهای روزنوشتها آنقدر جذاب بود که من را بکشد کتاب را بخوانم. اگر رمان را با دقت و حوصله و یادداشتبرداری میخواندم، میتوانستم نمادهایی مثل گاو، بزغاله، مار و غیره را استخراج کنم. 0 0 مجتبی بنیاسدی 1403/6/7 آرمانها و واقعیتهای اسلام سیدحسین نصر 3.0 1 نخواستم سیدحسین نصری بخوانم که رئیس دفتر فرح پهلوی بوده. یا سمتهای که به دستور محمدرضا پهلوی گرفته. و خوشحالم از این خواستهام. حالا که تمام کردم کتاب را میفهمم از اینکه ریسک کردم و چهار کتاب از این فیلسوف و اسلامشناس خریدم، بیخود نبوده و پولم هدر نرفته. نصر در این کتاب، که مجموعه سخنرانیهایش در دانشگاه آمریکا بوده، مخاطبش غربیها، مسیحیان و مسلمانان با تحصیلات متجدد رویگردان از اسلام بود. منی که مخاطب کتابش نبودم به نظرم موفق بوده. و راضی بودم از خواندن کتاب. و چند نکته: - سیدحسین نصر بر مسیحیت مسلط بود. در جمع آنها زندگی کرده. به اشکالهایی که مسیحیت از اسلام میگیرند مشرف بود و پاسخهای روشن و واضح داشت. او طرح کلی سه دین یهودی و مسیحی و اسلام را ارائه داد و به وضوح روشن کرد کدام، چرا برحق است و دست برتر کیست. - او همچنان که قرآن را خوب میشناخت، با تفاسیر هم آشنایی داشت. کمتر سعی میکرد از احادیث و روایت استفاده کند و تمرکز ارائههایش بر آیات قرآن بود. - شبهات مطرح شده در مورد پیامبر در کتابهای غربیها و خاورمیانهشناسان را استخراج کرده بود و جواب میداد. حتی حدیث و نبوت و امامت را هم اثبات کرد؛ متقن. - به دنبال اختلاف مذاهب نمیرفت. بیهیچوجه. بهجز فصل آخر که شیعه و سنی و اسماعیلیه را مبسوط شرح داد و اختلافات را خیلی نرم مطرح کرد. آن هم در کنار شباهتها. - شناخت عرفان اسلامی او را بر طرح مباحث اصولی اسلام کمک کرد. با همهی اینها پیشنهاد من کتابهای شهید مطهری است. برای همه سن، همه قشر. 0 7 مجتبی بنیاسدی 1403/6/7 داستان رویان: تاریخ شفاهی دکتر سعید کاظمی آشتیانی در پژوهشگاه رویان محمدعلی زمانیان 4.2 30 وقتی بعد از مطالعه «سلولهای بهاری» از ایرانی بودنم لذت بردم، به وضوح حس میکردم که بخش اعظم این لذت را باید مدیون دکتر کاظمی آشتیانی باشم. دکتر حسین بهاروند در سلولهای بهاری بارها و بارها از نقش و خدمات مرحوم کاظمی یاد کرده بود. نه فقط بهاسم، که با جزییات و نقلقولهای فراوان. همین بود که این کتاب که بعد سالها بعد مرگ دکتر کاظمی آماده شده برایم لذت ایرانی بودن را تکرار نکرد. چون خیلی از موضوعات تکراری بود. یا هم از بس شباهت زیادی به سلولهای بهاری داشت، من این را تکرار میدیدم. به هر حال اگر کسی سلولهای بهاری را بخواند، دیگر واجب نیست داستان رویانا را هم بخواند. کاظمی آشتیانی برای آنکه بهاری را خوانده به اندازه کافی شناخته میشود و خواهد فهمید این مرد چقدر بزرگ بوده. گرچه این کتاب را گزارشگونه میدیدم تا روایت. و من طرفدار روایتم. 0 1 مجتبی بنیاسدی 1403/6/3 دشت های سوزان صادق کرمیار 4.2 9 اینکه یک رمان توانست یک جمعهی من را، بیخستگی دربست در اختیار بگیرد، یعنی ارزش سه ستاره را حداقل دارد. مثل یک سریال تاریخی پیش میرفت. اما روی دور تند. من کسیام که ریتم تند داستانی را میپسندم. ولی در این رمان آدمهای زیادی می آمدند و خیلی زود هم حذف میشدند. در واقع آدمهای این رمان، بعضاً صرفاً اسمهای تاریخی بودند تا شخصیت داستانی. همین بود که نمیشد زیاد ارتباط گرفت با شخصیتها. شاید این اشکال از منِ کمتاریخخوانده باشد که مطالعه رمان تاریخی برایم سخت است. چون دوست دارم بدانم کجای این رمان واقعی است و کجا نیست. خب البته این کار من را بعد از خواندن رمان زیاد میکند. چون رفتم «شیخخزعل» را جستجو کردم و تقریباً کلیات اتفاقات اثر واقعی بود. که لزوما تحقیقات زیادی هم برای نوشتنش نیاز بود. همزمان وضعیت پایتخت را گزارش میکرد، سری به نجف میزد. جنگ جهانی اول را روایت میکرد و اولین چاه نفت خوزستان را هم تشریح میکرد. همهی اینها در هم تنیده با اصل رمان که خوزستان بود، روایت میشد. من سه ستاره و نیم میدهم به این رمان. 0 7