کلیدر (دوره ۵جلدی)

کلیدر (دوره ۵جلدی)

کلیدر (دوره ۵جلدی)

4.8
21 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

40

خواهم خواند

21

شابک
9786001052446
تعداد صفحات
2,498
تاریخ انتشار
1401/1/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

کتاب کلیدر (دوره ۵جلدی)، نویسنده محمود دولت آبادی.

لیست‌های مرتبط به کلیدر (دوره ۵جلدی)

یادداشت‌ها

          #کلیدر

همین الان شنیدن جلد دهم کلیدر تمام شد.حدود یک ماه همدم هر روزم بود.نام گل محمد و برادرهایش،موسی و قدیر،قربان بلوچ و کلمیشی،مارال و زیور و شیرو کنار انبوه شخصیت های نقش آفرین در رمان برای خلق شورش یک جوان ساده ایلیاتی هر روز در گوشم تکرار میشد.داستانی پر از نگو نشان بده های خلاقانه و زبانی البته ثقیل.شاید میشد رمان زبان ساده تر و امروزی تری می داشت یا اظهار نظرهای جناب دولت آبادی که بین رمان آمده حذف شود یا آن همه توضیحات و تشبیهات اضافه را قلم گرفت تا رمان در دو یا سه جلد تمام شود.اما من از شنیدن همین رمان طولانی با تمام نقد های وارد هم لذت بردم.

در آخر داستان اعتراف گل محمد برایم جالب بود.اینکه شجاع بود و قیام کرد اما چون هدف نداشت محکوم به فنا بود.این نشان میدهد که برای انقلاب کردن و شوریدن علیه ظلم فقط شجاعت و رشادت کافی نیست.باید هدفی والا داشته باشی.وقتی قصد سرنگونی بنیان ظلم و ظالم را داری باید از قبل بدانی میخواهی کدام جهان‌بینی را جایگزین کنی.و اگر این داشتن هدف و جایگزین نباشد قیام محکوم به نابودی است.درست همان چیزی که در منطق سست امروز آدم هایی که داعیه انقلابِ آزادی دارند میبینیم.

کلیدر بیشتر از آنکه داستان عشق جوانی زن دار به دختر دایی نامزد دار خودش و رسیدن یا نرسیدنشان به هم باشد داستان فقر و نداری مردم روستاها،ظلم ارباب ها و خمودگی ملت برای گرفتن حقشان است.رمان بر اساس واقعیت نوشته شده است.داستان رمان در سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ اتفاق افتاده اما ماجرای گل محمد واقعی گویا در سال ۱۳۲۳ بوده است.



#کلیدر
#کتابی_که_شنیدم



🌸سایه🌸

@sayeh_sayeh
        

2

          هرگز فکر نمی‌کردم کتابی در ده جلد اینطوری بتونه قلبم رو لمس کنه و برای همیشه یکی از بهترین کتابهایی بشه که تا حالا خوانده‌ام و در آینده خواهم خواند.
درون‌مایه‌ی کلیدر در یک جمله طغیان بر علیه ظلم و فقره و ستاره‌ی کتاب گلمحمد کلمیشی. داستان کتاب با مارال شروع میشه و توضیح اینکه چرا با خانواده‌ی پدری ارتباطی نداره و حالا که پدرش زندانه، مجبوره به دامان خانواده‌ی پدری پناه ببره، به دامان عمه‌ش، بلقیس. از اینجاست که خانواده‌ی کلمیشی وارد داستان میشن. خانواده دوران سختی رو میگذرونه، آسمان خست به خرج داده و کشت دیم محصولی نداشته، چراگاه‌ها خشک‌اند و گله‌ها در معرض مریضی و مرگ. در همین حوالی گل‌محمد دومین پسر بلقیس وارد ماجرایی با خان چارگوشلی میشه و نادعلی چارگوشلی هم وارد این داستان جذاب میشه. در ادامه با ماجراهایی گل‌محمد و برادران و خان‌عمو مجبور میشن قیام کنند و به نوعی به یاغی تبدیل میشن. یاغی‌هایی که با خوانین و ارباب‌ها ناسازگارند. توضیح بیشتر راجع به داستان احتمالاً موجب لو رفتن و اسپویل میشه پس همینجا داستان کتاب رو رها میکنم. نقطه‌ی مثبت کتاب نثر روان و شعرگونه‌ی کتاب به علاوه‌ی توصیفات فوق‌العاده جذاب از حالات و انسانها و طبیعته. بسیاری از دیالوگ‌های کتاب حرف داره و مشخصه که پشتش فکر زیادی بوده. صحنه‌های احساسی کتاب خیلی دلنشین نوشته شده و گاها توانایی در آوردن اشک رو داره. شخصیت پردازی کتاب به نظر من خیلی خوبه و کاملاً میشه با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کرد، بعضی وقتا دوستشون داشت، از دستشون عصبانی شد و حرص خورد و شاید حتی متنفر شد. من در خودم نمی‌بینم که نکته‌ی منفی راجع به این کتاب بگم، واقعاً لذت بردم از خوندن این کتاب، واقعاً. یکی دوتا پاراگراف از کتاب برای یادگاری می‌نویسم اینجا

شیرو، چون سایه‌ی خود، خاموش بود. و مثل نفس خود آرام بود. و مثل خود تنها بود، تنهایی و بیابان. سایه‌ی بلند و کشیده‌ی شیرو، پیشاپیش او بر خاک می‌خزید و می‌رفت. خود، نشست کرده در خموشی پیرامون، به دنبال سایه‌اش قدم برمی‌داشت. سنگی بر کف رود، نیمی فرونشسته در زمین و نیمی به زیر روندگی بی‌قرار آب. سنگ آرام و آب بی آرام. شیرو بر ته زندگانی نشست کرده بود و آنچه بر او می‌گذشت، موج موج چند نواخت و صد آهنگ بود. بار سنگین و گذار تکانش نمی‌داد، از جا برنمی‌جنباندش، اما، راست اینکه، او را می‌سایاند.


بابام، غریب است. آدم غریب هم هر روز یک‌بار، و هر سال یک‌بار، دلش می‌گیرد. غروب و عید.


ملت را نباید متکی به هیجان و جنجال بار آورد. اساس فکر مردم باید تغییر کند. تا چنین کاری انجام نشود، مردم ماده‌ی خام هستند که برای مدتی، به هر شکلی می‌شود درشان آورد. مثل خمیرند. هر کسی، هر دستی، هر قدرتی می‌تواند شکل دلخواه خودش را از آنها بسازد. اما برای اینکه مردم بتوانند خودشان، خود را به هر شکلی که می‌خواهند بسازند، باید خودشان صاحب فکر بشوند. فکری که منافع همه‌ی مردم را بتواند جوابگو باشد. در غیر این صورت، امروز به حرف‌های آقای فرهود گوش می‌دهند و هورا می‌کشند، فردا به حرف‌های یک نفر دیگر. و این زبان نرم، به هر راهی می‌تواند بچرخد. عیب این جور حرف زدن‌ها، همان‌ست که حسنش شمرده می‌شود. مردم جوری بار آمده‌اند که خیال می‌کنند همین فردا حکومت را به دست می‌گیرند. گیوه‌دوزی دیدم که می‌گفت تا آخر امسال خانه‌ی فلان تاجر مال من می‌شود. تخت‌کشی را دیدم که دندان‌هایش را برای درشکه و قالیچه‌های آقای بهمان تیز کرده بود. آیا ما مردم را کودک فرض کرده‌ایم که باید با نان شیرینی فریبش داد؟ چرا نباید حقیقت را به مردم گفت؟ چرا نباید چشم و گوش آنها را برای نظاره‌ی خون و شنیدن ضجه آماده کرد؟ چون میدان خالی است، ما هم باید برقصیم؟ آن هم با حرف و حرف و حرف؟ پسان فردا که آن تخت‌کش و گیوه‌دوز صدای گلوله را بشنوند و خون داغ امثال خودشان را روی سنگ‌فرش ببینند، آیا حق ندارند که دست و پای خودشان را گم کنند؟ آیا حق ندارند بگویند که ما برای کشته شدن آماده نشده بودیم؟ آیا باز هم به امید خانه‌ی فلان تاجر و درشکه‌ی فلان ارباب در سنگر می‌مانند؟ نه! چون خانه و درشکه هرچقدر بیرزند، هم قیمت خون نیستند
        

31