جایی که خرچنگها آواز میخوانند – سفری شاعرانه به قلب تنهایی و طبیعت
این کتاب از آن داستانهاییست که بهجای آنکه فقط خوانده شوند، باید «حس» شوند. «جایی که خرچنگها آواز میخوانند» داستان دختریست که در حاشیهی جامعه، در دل باتلاقهای وحشی و زیبای کارولینای شمالی بزرگ میشود. کایا کلارک، قهرمان داستان، از همان کودکی طعم طردشدگی را میچشد؛ اما در عوض، طبیعت برایش مادری میکند، او را میآموزد، تربیت میکند و آرامآرام به زنی مستقل و دانا تبدیل میکند.
دلیا اوئنز در اولین رمان خود، بهطرز شگفتانگیزی موفق شده است تا رازآلودگی یک جنایت را با زیبایی طبیعتنگارانه و روایتی لطیف از بلوغ، عشق و بقا تلفیق کند. نثر او توصیفی، شاعرانه و سرشار از جزئیاتیست که از پس سالها فعالیت علمی در زیستشناسی و زندگی در طبیعت میآید. وقتی او از صدفها، پرندگان، یا مه صبحگاهی باتلاق مینویسد، انگار واقعاً آنجا هستید.
داستان در دو خط زمانی موازی روایت میشود: یکی رشد و تنهایی کایا از کودکی تا بزرگسالی، و دیگری پرونده قتل پسری محبوب در شهر که همه انگشت اتهام را به سوی «دختر باتلاق» نشانه گرفتهاند.
این کتاب دربارهی زنانگی، قضاوت اجتماعی، عشق، ترس، طبیعت و عدالت است. اما مهمتر از همه، داستان انسانیست که میخواهد دیده شود، دوست داشته شود، و جایی برای خود در این دنیا پیدا کند—حتی اگر آنجا در دورترین نقطه، «جایی که خرچنگها آواز میخوانند» باشد.
اگر به دنبال داستانی احساسی، پرکشش، و عمیق هستید که تا مدتها در ذهنتان بماند، این کتاب را از دست ندهید.