معرفی کتاب داستان دو شهر اثر چارلز دیکنز مترجم ابراهیم یونسی

داستان دو شهر

داستان دو شهر

چارلز دیکنز و 1 نفر دیگر
4.0
154 نفر |
47 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

38

خوانده‌ام

326

خواهم خواند

264

شابک
9789646736221
تعداد صفحات
480
تاریخ انتشار
1400/2/3

توضیحات

        
داستان دو شهر (1895 میلادی) (به انگلیسی A tale of two cities) رمانی نوشته چارلز دیکنز است که داستانش در لندن و پاریس، قبل و در طول انقلاب فرانسه رخ می دهد. این رمان با فروش 200 میلیون نسخه در جهان، به همراه کتابشازده کوچولو (به زبان فرانسوی)، پرفروشترین کتاب های تک جلدی جهان در تمام دوران ها است. همچنین این کتاب پرفروش ترین کتاب تک جلدی انگلیسی زبان دنیا و یکی از مشهورترین عناوین در ادبیات داستانی است.این داستان جوانی کشاورززاده را تحت تعالیم اشرافیگرائیهای فرانسوی در سالهای منتهی به انقلاب، و خشونتهای انقلابیون را نسبت به اشراف سابق، در سالهای اول انقلاب فرانسه به تصویر می کشد. در این جریانات ماجرای چند نفر دنبال می شود، از همه مهمتر چارلز دارنه، اشرافی فرانسوی سابق که علی رغم ذات خوبش، قربانی هیجانات ضد تبعیض انقلاب می شود و سیدنی کارتن، وکیلی بریتانیایی که فراری است و تلاش می کند زندگی ناخوشایندش را با عشق به همسر دارنه، لوسی مانه نجات دهد. این رمان در چاپ های هفتگی و به تدریج منتشر شد.این رمان با فروش 200 میلیون نسخه در جهان، از پرفروشترین کتاب های تک جلدی جهان در تمام دوران ها است. همچنین این کتاب پرفروش ترین کتاب تک جلدی انگلیسی زبان دنیا و یکی از مشهورترین عناوین در ادبیات داستانی است.چارلز دیکنز برجسته ترین رمان نویس انگلیسی عصر ویکتوریا و یک فعال اجتماعی توانمند بود. به عقیده ی جیمز جویس، نویسنده ی بزرگ معاصر، از شکسپیر به این سو، دیکنز تأثیرگذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بوده است. از او برای داستان سرایی و نثر توانمندش و خلق شخصیت های به یادماندنی، بسیار تحسین به عمل آمده است.دیکنز در طول زندگی خویش، محبوبیت جهانی بسیاری کسب کرده است. از آثارش می توان دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیور تویست و داستان دو شهر را نام برد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

40 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به داستان دو شهر

نمایش همه
هایدیسارا کوروبچه های راه آهن (رمان های کلاسیک نوجوان 3)

کتاب‌های کلاسیک برای نوجوان‌ها

43 کتاب

نوجوان که بودم کتاب‌های کلاسیک خیلی کمی خوانده بودم، اصلاً احساس نمی‌کردم این کتاب‌ها هم قابل خواندن هستند. وقتی معلم شدم، بچه‌هایی را دیدم که "فقط" کلاسیک می‌خواندند و لذت می‌بردند. چاپ جدید و چاپ خلاصه‌ی کتاب‌های کلاسیک برای نوجوان‌ها، باعث شد که امروز خواندن این دسته کتاب‌ها برای این گروه سنی در دسترس‌تر و ساده‌تر باشد. تلاش کردم این فهرست به شیوه‌ای جایگذاری شود که ترتیب از آسان به دشوار یا از سن کم به سن بیشتر داشته باشد، کتاب‌های جلد مشکی نشر افق، خلاصه کتاب هستند ولی باقی نسخه‌ها کامل‌اند. در همه‌ی موارد ترجیح بر چاپ نشر افق (یا قدیانی) است، منتها بعضی از کتاب‌ها با چاپ این نشر در بهخوان موجود نبود و ناچار شدم نسخه‌ی ناشر دیگری را اضافه کنم. بعضی‌ از کلاسیک‌هایی که در فهرست موجود نیست (مثل بلندی‌های بادگیر) را اصلا دوست نداشتم برای همین در فهرست نگذاشتم و این یک علاقه‌ی کاملاً شخصی است. فقط جلد اول مجموعه‌ها در این فهرست گنجانده شده و احتمالاً باز هم تکمیل خواهد شد.

24

پست‌های مرتبط به داستان دو شهر

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «داستان دو شهر» یک رمان تاریخی است که در سال 1859 منتشر شد. منظور از دو شهر، لندن و پاریس است؛ قصۀ این رمان درون این دو شهر رخ می‌دهد و زمان قصه نیز مربوط به سال‌های پیش و پس از انقلاب فرانسه است. رمان در مورد یک دکتر فرانسوی به اسم مانِت است که قبل از انقلاب فرانسه به مدت 18 سال در زندان باستیل زندانی بود و وقتی آزاد شد، به همراه دخترش، لوسی (که 18 ساله است و دکتر مانت قبلاً او را ندیده بود)، به لندن رفت.
این رمان به خوبی شرایط اجتماعی‌ای را که منجر به انقلاب فرانسه شد، نشان می‌دهد. همچنین وضعیت بعد از انقلاب فرانسه را که به «دوران ترور» معروف شد، به خوبی توصیف می‌کند. انقلاب فرانسه در سال 1789 میلادی رخ داد و بعد از آن، به فاصلۀ بین ژوئن 1793 تا ژوئیۀ 1794 (زمانی بیش از یک سال) «دوران ترور» گفته می‌شود. به این دلیل چنین نامگذاری‌ای برای آن کرده‌اند که انقلابیون فرانسوی در این دوران خون‌های زیادی ریختند. بیش از 16 هزار نفر در این یک سال با گیوتین اعدام شدند!
می‌توان «داستان دو شهر» را نوعی رمان ماجراجویی دانست. قهرمانان این رمان قبل و بعد از انقلاب فرانسه در حال فرار از زندان و مرگ هستند. این رمان تاریخی یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های تمام دوران‌هاست. در سال 2003 در نظرسنجی‌ای که خبرگزاری بی‌بی‌سی برگزار کرد، «داستان دو شهر» 63مین رمان برتر تمام دوران‌ها از نظر مخاطب‌ها شد. از روی این رمان، هم فیلم، هم کارتون و هم اجرای رادیویی ساخته شد و تأثیر زیادی نیز بر فرهنگ عامۀ انگلیسی‌زبان‌ها گذاشته است.
رمان از سه کتاب (یا بخش) تشکیل شده که اسم کتاب اول «عمر دوباره»ست. فصل اول با این جملات شروع می‌شود که بسیار مشهور شده است: «بهترین روزگار و بدترین ایام بود. دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بی‌باوری بود. موسم نور و ایام ظلمت بود. بهار امید بود و زمستان ناامیدی. همه چیز در پیش روی گسترده بود و چیزی در پیش روی نبود». دیکنز با همین قطعۀ کوتاه به خوبی اوضاع اواخر قرن هجدهم فرانسه و بریتانیا را توصیف می‌کند؛ زمانه‌ای سرشار از تناقض!
قصه از سال 1775 و جایی شروع می‌شود که کالسکه‌ای از لندن به راه افتاده و به سمت منطقه‌ای به اسم «داوِر» می‌رود. در میانۀ راه، فردی به اسم جری کرانچر، که یکی از کارمندان بانک تلسُن است، پیغامی را برای یکی از مسافران کالسکه به اسم جاویس لوری می‌آورد. لوری یکی از مدیران بانک تلسن است. لوری در پاسخ به پیغام کرانچر می‌گوید «عمر دوباره» و منظور او دکتر الکساندر مانت است که بعد از 18 سال از زندان باستیل آزاد شده است.
بعد از اینکه کالسکه به داوِر می‌رسد، لوری به سراغ دختر دکتر مانت، لوسی، و ندیمۀ لوسی، خانم پراس، می‌رود و به آنها خبر می‌دهد که دکتر مانت زنده است (لوسی در تمام این سال‌ها نمی‌دانست که پدرش زندانی است و تصور می‌کرد پدرش مرده است). لوری لوسی را به فرانسه می‌برد تا با پدرش ملاقات کند. دکتر مانت در فرانسه و در محلۀ سن آنتوان، تحت مراقبت خدمتکار سابق خود، ارنست دفارژ و همسرش زندگی می‌کند. خانم و آقای دفارژ در فرانسه صاحب یک میخانه هستند.
واکنش دکتر مانت و دخترش بعد از ملاقات با هم چگونه است؟ آیا همدیگر را می‌پذیرند یا پس می‌زنند؟ انقلاب فرانسه چه تأثیری بر زندگی دکتر مانت خواهد گذاشت؟ اصلاً چرا دکتر مانت این همه سال در زندان بوده است؟ اگر می‌خواهید جواب این سوالات را بدانید، توصیه می‌کنم این رمان جذاب را بخوانید. ترجمۀ ابراهیم یونسی ممکن است برای بعضی از افراد آزاردهنده باشد، چون این ترجمه قدیمی است و گاهی از کلمات ثقیل در آن استفاده شده است.
کلیت قصۀ این رمان جذاب است و احتمالاً بعد از خواندنش، بعضی شخصیت‌ها و وقایع آن تا مدت‌ها به یادتان خواهد ماند. علاوه بر این به کسانی که به تاریخ اروپا و مخصوصاً تاریخ انقلاب فرانسه علاقه‌مند هستند، توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانند. این را هم در نظر داشته باشید که اوایل رمان، ممکن است احساس سردرگمی به شما دست دهد، چرا که با تعداد زیادی شخصیت و قصه روبه‌رو می‌شوید و نمی‌دانید کدام قصه اصلی است و کدام فرعی. این کتاب به نظر من فوق‌العاده است.
        

24

          شاهکار بود واقعا
پایانش شاهکارتر، با وجود اینکه من حدس زدم پایانش چه اتفاقی میفته ولی بازم دیکنز با قلم قدرتمندش باعث شد لذت ببرم و بغض کنم برای پایان (توی پرانتز بگم اگه قصد دارید کتاب رو بخونید مقدمه رو نخونید تا پایان کتاب رو حدس نزنید)
توی یه پست خوندم داستان دو شهر داستان دو زن بود در واقع، واقعا هم همین بود، دو زن کاملا متفاوت یکی عشق بافت و یکی انتقام، یکی رشته‌های زرین و یکی نفرت. در نهایت نتیجه و ثمره بافتن عشق شاهکار بود، نجات‌بخش بود، یکی فدا شد ولی در نسل بعد جاودان شد و نتیجه بافتن انتقام حمام خون بود و درنهایت تباهی
دیکنز خیلی دقیق و زیبا احساسات رو توضیح میده، رنج رو، خشم زیادی که ویرانگره و پشتش سال‌ها رنج و ظلم مداومه و از طرف دیگه اینکه ظلم ظلمه، در هر نوع و به هر دلیلی، میتونه جون آدم‌های بیگناه رو بگیره ولی عشق، نجات‌دهنده‌ست...
این شعر مولانا "گر تو با بد، بد کنی پس فرق چیست؟" خیلی مناسب داستان بود.
در جواب بدی، نفرت و کینه و انتقام نکاریم، عشق بکاریم که نجات‌دهنده باشه🌱
        

40

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سلام و نور 
من با دیدن الیورتوئیست، آرزوهای بزرگ و سرود کریسمس  در بچگی  عاشق نوشته های چارلز دیکنز شدم و هنوزم که هنوزه  نویسنده ی محبوبمه 
 داستان دو شهر،  داستان افرادیست که ناخواسته درگیر مسائل انقلاب فرانسه شده اند و تا حدودی  علت شروع انقلاب و اتفاقات تلخ  پس از آن  را بیان میکند.
اما چارلز دیکنز چه تبهری دارد در نوشتن تلخیها و زیباییها کنار هم که با خواندن آثارش نمیتوانی تشخیص دهی که این کتاب دردناک بود یا بسیار شیرین و دلچسب.
او  روایتگر انسان و روابط انسانیست  و به ما مینمایاند که شرایط محیطی  و تربیت چقدر در سازندگی انسانها موثر است.
او در آثارش  بیان میکند انسان تحت تاثیر  فقرو جهالت ، یا ثروت و جهالت،  ثروتی که از راه خودخواهی  و بهره کشی از انسانهای ضعیف و عامی کسب شده ، چقدر میتواند حیوان صفت  و یا حتی پست تر از حیوانات شود و در عین حال انسانهای فقیر و ثروتمندی را نشان میدهد که در سایه ی تربیت صحیح ، چقدر شرافتمند و انسان و اصیلند.
او نشان میدهد مذهب  برای عده ای آلت دست و ابزار سوء استفاده و گروکشی از مردم است و برای عده ای وسیله ای برای ارتقاء شخصیت وجودی و راهگشا در امورشان است .

این کتاب و بقیه آثار چارلز دیکنز رو حتما پیشنهاد میکنم که بخونید . حتی اگر مثل من بارها و بارها فیلمهای اقتباسی از آثارش را به تماشا نشسته اید.

        

8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          در حال فکر کردن به فرم این رمان بی‌نظیر و استثنایی هستم. نه آن فرمی که با زور و ضرب فراوان باز هم از محتوا جدا می‌ماند. نه آن فرمی که صرفا به ظرایفِ برسازنده‌ی حس - به مثابه‌ی محتوا - دلالت می‌کند. من به فرمی فکر می‌کنم که همان عالَمِ اثر در کلیت معنادار است. کلیتی که نمی‌تواند از جزئیات جدا شود یا جمع جبری آنها باشد. کلیتی که اجزا را به نور واحدی روشن می‌کند و در پسِ پشتِ اجزا خود را به عنوان پنهان‌ترین نگاه می‌دارد. کلیتی که در "داستان دو شهر" همچون افقِ ارجاعات و تناسب‌ها و امکان‌ها یافته می‌شود.
برای مثال، به شیوه‌ی داستان‌پردازی دیکنز در این کتاب فکر کنیم. فصل‌ها معمولا، بخصوص در نیمه‌ی اول کتاب، در امتداد خطیِ فصل قبل آغاز نمی‌شوند، بلکه ما را ابتدائا بر یک اتمسفر یا رویداد خاص متمرکز می‌کنند. مثلا در کتاب اول، فصل پنجم با عنوان "میخانه" ناگهان خودمان را وسط معرکه‌ای عجیب در محله‌ای از پاریس می‌بینیم که توسط مردم عامی برپا شده است. بشکه‌ی شرابی در خیابان شکسته و همگی به دور آن ریخته‌اند و آن را با مخلوطی از گل و لای و کثیفی کف خیابان می‌نوشند. دیکنز، بر سر و صورت و دست‌های سرخ‌شان نگاه می‌کند و در نهایت بر یک کلمه می‌ایستد: "خون". پس از این فضا، گویی دوربین دیکنز آدمی را پیدا می‌کند که در آغاز نام و نشانی ندارد، اما به آرامی او را می‌شناسیم و سریعا جایی در زنجیره‌ی کاراکترهای اثر پیدا می‌کند. شاید اگر به این شیوه از نگاه کردن به دنیا فکر کنیم، با فرمِ رمان اُنس بیشتری بگیریم.
این پرداخت مرتبا تکرار می‌شود: شروع از نقطه‌ای موازی (گسست از فضای قبلی) و آرام آرام رسیدن به کاراکتری که قبلتر یا بعدتر با او کار داشته یا داریم. گویی چشمان دیکنز این توان را دارند که با یک بار بسته شدن، و بعد باز شدن، فضایی را ببینند که حتما ارتباطی با کلیت داستان دارند، حتی به شیوه‌ای غیر مستقیم. انگار این چشم‌ها فقط و فقط، واقعیت را از پسِ فیلتر "محاکات" می‌بینند و بین صحنه‌ها و آدم‌های متفاوت پُل می‌زنند. تصادفی بودن ارتباط کاراکترها و نقشی که در سرنوشت یکدیگر به عهده دارند، به حدی‌ست که از صورت "اتفاق" خارج می‌شود و به قاعده تبدیل می‌گردد. دیگر تعجب نمی‌کنیم وقتی می‌فهمیم دکتر مانت "از قضا" به واسطه‌ی دسیسه‌ی خانواده‌ی اشرافیِ دامادِ آینده‌اش ظلم را متحمل شده است. موقعیت و نسبتی که حتی خود دکتر نیز تا انتها از آن بی خبر است.
فرمِ داستان دو شهر، عالَمِ نسبت‌ها و ارتباطات بی‌شماری‌ست که در تار و پود یک بافتنی اصیل، نزد این بافنده/شاعر تنیده شده‌اند. همچون آن موتیف بی‌نظیر "بافندگی" که انگار لحظه‌ی شکل‌گیریِ قصه‌ی یک انقلاب - نه تاریخ یک انقلاب - را حاضر می‌کند. این نسبت‌ها، زندگی را همچون عرصه‌ی امکانات پیچیده‌ی حضور آدمی شکل می‌دهند. امکاناتی که اتفاقا آزادی را ذیل یک تقدیر عجیب، بدون تناقض آشکار می‌کند؛ مثلا، در یکی از فصل‌های پایانی با عنوان "پنجاه و دو"، عدد ۵۲ آنقدر قطعی و مشخص‌ است که گویی بر لوحی محفوظ حک شده است. اما ما چه می‌دانیم از یک جابجایی عجیب بین دو نفر که عدد را ثابت نگه می‌دارد اما، جای مُرده و زنده را عوض می‌کند؟ پنجاه و دو، رمز ثبات و تقدیر و قهرِ زمانه‌ایست که دیکنز بسیار با آن کار دارد‌. مثل خط‌های ثابت دور یک زمین فوتبال است که به بازیکن‌ها، آزادیِ عمل و اجازه‌ی بازی می‌دهد. پنجاه و دو اعدامی، همان پنجاه و دو باقی می‌‌مانَد، اما جهانی که در یک نگاه کل‌گرایانه - که وحدت و نسبت دراماتیکِ اجزا را می‌فهمد - آشکار شده‌است، اجازه‌ی نقش‌آفرینی به کاراکترها می‌دهد. یک شباهت ظاهریِ فیزیکال بین دو کاراکتر، با نسبتی عمیق و عجیب در سرنوشتشان، جابجایی را سبب می‌شود. یکی طوری زندگی را "شغال"وار هدر داده که انگار مدت‌هاست که باید به کسی همچون لوسی دل ببازد و تا فدا کردن جانش برای او یا عزیزانش پیش برود. این بخشی از امکانات اوست. و دیگری - همزادش - طوری زندگی کرده که علیرغمِ رفتن تا پای گیوتین، اما سزاوار زنده ماندن است. این امکان‌های پیچیده که ظاهرا اتفاقی در مسیر یکدیگر قرار می‌گیرند، لحظه‌ی آزادی را رقم می‌زنند. پنجاه و دو بر جای می‌مانَد اما سیدنی به مرگ زنده می‌شود و به کالبدِ همزاد نجات یافته‌اش (شارل)  که "از قضا" همسرِ معشوق رویاییِ سیدنی است، اضافه می‌گردد. گویی این مرگ، او را همواره در وصال معشوق اثیری‌اش - که در موقعیت وجودی پیشین نمی‌خواست او را به پلیدی خود آلوده کند - زنده نگه می‌دارد؛ که "عیسی گفت: 《قیامت و حیات منم. آن که به من ایمان آوَرَد، حتی اگر بمیرد، زنده خواهد شد. و هر که زنده است و به من ایمان دارد، به‌یقین تا به ابد نخواهد مرد》"

پ.ن: هرکس که می‌خواهد بفهمد "رمان" و "قصه" چیست، باید و باید و باید دیکنز بخواند.
        

18

          به نام او
 
اولین اثری که از دیکنز خواندم (هرچند دیر) مرا شیفته این نویسنده انگلیسی کرد، در مجموع با ادبیات کلاسیک انگلستان میانه چندانی ندارم، نه اینکه بدم بیاید در واقع چندان مورد پسندم نیست، ولی انگار دنیای دیکنز چیز دیگری‌ست و از آن رمانتیسیم مرسوم در آثار او خبری نیست، داستان دو شهر که چنین بود. داستانی درباره دو شهر لندن و پاریس در بحبوحه وقوع انقلاب کبیر فرانسه و استقرار دولت انقلابی پس از آن، تسلط دیکنز بر داستان، تالستوی را فرایاد من می‌آورد (گویا خود تالستوی هم دیکنز را بسیار می‌پسندیده است)، تسلط از این جهت که نویسنده به معنای تام و تمام دانای کل است و محیط بر داستان، او خیر و صلاح شخصیتها و درستی و نادرستی وقایع را بیش از دیگران می‌داند و به همین جهت به خود حق قضاوت می‌دهد. شاید خوانندگان امروزی از این وجه چندان خوششان نیاید و دنباله‌رو نویسنده‌ای باشند که با امور به صورت نسبی برخورد می‌کند و حتی اجازه کوچکترین قضاوتی به خود و مخاطب نمی‌دهد، ولی چه کنم که طبع من چنین است و این سنخ نویسندگان را بسیار دوست دارم و بسیار می‌ستایم.
دیکنز در این رمان بیشتر به علل وقوع انقلاب (ظلمهای اشراف به مردمان فرودست) و افراطها و ظلمهایی که نتیجه هر انقلابی‌ست و به سرعت مظلومان دیروز را به ظالمان امروز تبدیل می‌،کند می‌پردازد و با قلمی قوی و طنزی تند و تیز همه را یکسر از تیغ انتقاد خود می‌گذراند و آنگاه فضای روشنی برای قضاوت پیش روی خواننده قرار می‌دهد
نکته حائز اهمیت دیگری که در اینجا باید بگویم طنز بی‌نظیر دیکنز است، طنزی که من در کمتر نویسنده ای سراغ دارم، طنزی هوشمندانه و بسیار کارا که مهمترین ابزار نویسنده برای انتقاد از همه‌چیز و همه کس است که در ادامه سه بخش کوتاه از این نوع طنز را می‌آورم.
و در آخر اینکه مطالعه کامل این رمان خوب را به دوستان توصیه می‌کنم نه خلاصه‌هایی که بی جهت در رده رمان‌های نوجوان قرار گرفته است و حتی رنگ و بویی هم از شاهکار دیکنز ندارد. و از میان ترجمه ها، ترجمه بسیار خوب و نسبتا مهجور مرحوم مهرداد نبیلی را پیشنهاد می‌کنم که توسط نشر فرزان روز منتشر شده و از ترجمه آقای یونسی به مراتب بهتر، سبک دیکنز، خصوصا طنز منحصر به فرد او، را منعکس کرده است.

و اما بخشهایی از رمان:

«عالیجناب، پس از آنکه چهار خدمتکار خویش را از بار مسئولیت آزاد کرده کاکائویی مبارک را میل فرمود، فرمان داد تا دروازه‌های قدس الاقداس را بگشایند، و قدم بیرون گذاشت. و آن گاه چه خضوع، چه کرنش و چرب‌زبانی، چه اظهار بندگی، و چه مایه خاکساری که بر او ایثار نشد! ابراز بندگی جسمی و روحی چنان بود که سهمی برای خداوند باقی نمی‌گذاشت، و چه بسا این هم دلیلی بود که پرستندگان عالیجناب از این نظر ناراحتی و ترسی به خود راه نمی‌دادند.»

●
«در دهکده شایعه‌ای جان گرفته بود، یا بهتر بگوییم همانند اهالی دهکده نیمه‌جانی داشت.»

●
«گیوتین در میان همگان موضوع رایجی برای مزاح بود، می‌گفتند بهترین داروی سردرد است، بی‌برو برگرد از سفید شدن موی سر پیشگیری می‌کند، پوست را لطافت خاص می‌بخشد، تیغی ملی است که از بیخ می‌تراشد، و کسی که او را می‌بوسد از پنجره کوچکی به بیرون نظر می‌افکند و در سبدی عطسه می‌کند. گیوتین رفته‌رفته نشانه تجدید حیات بشر شده نزد بسیاری جای صلیب را گرفته بود، زیرا اینان صلیب معمول خویش را به کناری گذارده و به جای آن مدل‌هایی از گیوتین بر سینه حمل می‌کردند و به جای صلیب به این مدل اعتقاد داشتند و نسبت به آن مراسم احترام به جای می‌آوردند.»
        

6

          #معرفی_کتاب

داستان دو شهر کتابی از چارلز دیکنز که در سال ۱۸۵۹ منتشر شد.
از پرفروش‌ترین کتابهای کلاسیک جهان و از زیباترین کتاب‌های ادبیات انگلیس.

همان‌طور که از اسم کتاب برمی‌آید داستان در دو شهر لندن و پاریس رخ می‌دهد، زمان کتاب برای قبل از وقوع انقلاب فرانسه است که کم‌کم به انقلاب می‌رسد و به اتفاقات آن می‌پردازد.

در مورد انقلاب فرانسه قبلاً کتاب‌هایی خوانده‌ام اما توصیفات و جزئیات ریز به ریزی که در این کتاب آمده است بعید می‌دانم در هیچ کتاب دیگری پیدا شود. 

ابتدای داستان و پیرمردی که پس از سال‌ها زندان بالاخره عمر دوباره یافته و آزاد شده بود، بینوایانِ ویکتور هوگو را برایم تداعی می‌کرد اما به تدریج شخصیت های دیگری ساخته و پرداخته شدند که قلم چارلز دیکنز را متفاوت از ویکتور هوگو کرد.

داستان در مورد چارلز دارنی است، پسری اشراف‌زاده و فرانسوی که از ظلم پدر و عمویش و دیگر هم کیشانش به رعیت و مردم تنگدست به ستوه آمده و بر ثروت و شهرت اجدادی پشت پا می‌زند و راهی انگلیس می‌شود ...

توصیفات شخصیت‌ها و صحنه‌ها و مناظر به قدری خوب و پخته و زیبا بود که گاهی تصور می‌کردم در وسط ماجرا قرار دارم و ناخودآگاه مراقب بودم پایم در گل و شل فرو نرود و یا منتظر شنیدن صدای ارابه‌هایی بودم که محکومین به اعدام را حمل می‌کردند و از شلوغی و ازدحام مردم برای دیدن مادام گیوتین وحشت می‌کردم!
توصیفات انقلاب و هرج و مرج و آشوب‌های آن و بی‌گناهانی که با گناهکاران در یک ردیف قرار می‌گرفتند و بدون محکمه، محکوم می‌شدند بسیار ظریف و دقیق و استادانه بود.
برای مردمانی چنین بی‌رحم‌ و برای کشوری چنین بهم‌‌ریخته فقط شخصیتی مانند ناپلئون می‌توانست کارآمد باشد که البته بود و مردم را به توپ بست و آرامشان کرد و هرج و مرج را خواباند و فاتحه‌ی جمهوری‌شان را هم خواند!

ابتدای کتاب کمی سخت‌خوان و مبهم است اما به تدریج که شخصیت‌ها پرداخته می‌شوند و داستان شکل می‌گیرد به جذابیت داستان افزوده می‌شود طوری که بعد از رسیدن به نیمه‌های کتاب دیگر نمی‌توانی آن را زمین بگذاری.

می‌شود گفت قهرمان کتاب همان چارلز دارنی است و دکتر مانت نقش مکمل قهرمان را دارد، اما تمام شخصیت‌ها از لوریِ کارمندِ بانک گرفته تا میس پراسِ خدمتکار و مهربان، از سیدنیِ مست و عاشق و فداکار گرفته تا لوسیِ آرام و زیبا، به قدری هنرمندانه توصیف شده اند که هر کدام به تنهایی می‌توانند قهرمان داستان باشند.

این اولین اثری بود که از چارلز دیکنز می‌خواندم اما مشتاق شدم به مطالعه‌ی باقی آثار این نویسنده!
اگر به کتب کلاسیک یا تاریخی، داستان‌های عاشقانه و یا مطالعه پیرامون انقلاب‌های جهان علاقه دارید حتما این کتاب را بخوانید چون هم کتاب تاریخ است هم کتاب عشق و هم کتاب انقلاب.

پ.ن: شاید یکی از دلایلی که امام خمینی(ره) در وصیت‌نامه‌اش به مخالفین و منتقدین انقلاب اسلامی توصیه کرده است سرگذشت انقلاب‌های سایر ملت‌ها را بخوانند و با انقلاب ما مقایسه کنند و سپس زبان به اعتراض بگشایند همین است که بدانند انقلاب ما زمین تا آسمان با انقلاب‌های دیگر ملت‌ها توفیر دارد.


#یادداشت_کتاب
#چارلز_دیکنز
#ابراهیم_یونسی
#انتشارات_نگاه
#همخوانی_کتاب
        

30

Mersad108108

Mersad108108

1404/3/26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به نام او

اولین اثری که از دیکنز خواندم (هرچند دیر) مرا شیفته این نویسنده انگلیسی کرد، در مجموع با ادبیات کلاسیک انگلستان میانه چندانی ندارم، نه اینکه بدم بیاید در واقع چندان مورد پسندم نیست، ولی انگار دنیای دیکنز چیز دیگری‌ست و از آن رمانتیسیم مرسوم در آثار او خبری نیست، داستان دو شهر که چنین بود. داستانی درباره دو شهر لندن و پاریس در بحبوحه وقوع انقلاب کبیر فرانسه و استقرار دولت انقلابی پس از آن، تسلط دیکنز بر داستان، تالستوی را فرایاد من می‌آورد (گویا خود تالستوی هم دیکنز را بسیار می‌پسندیده است)، تسلط از این جهت که نویسنده به معنای تام و تمام دانای کل است و محیط بر داستان، او خیر و صلاح شخصیتها و درستی و نادرستی وقایع را بیش از دیگران می‌داند و به همین جهت به خود حق قضاوت می‌دهد. شاید خوانندگان امروزی از این وجه چندان خوششان نیاید و دنباله‌رو نویسنده‌ای باشند که با امور به صورت نسبی برخورد می‌کند و حتی اجازه کوچکترین قضاوتی به خود و مخاطب نمی‌دهد، ولی چه کنم که طبع من چنین است و این سنخ نویسندگان را بسیار دوست دارم و بسیار می‌ستایم.
دیکنز در این رمان بیشتر به علل وقوع انقلاب (ظلمهای اشراف به مردمان فرودست) و افراطها و ظلمهایی که نتیجه هر انقلابی‌ست و به سرعت مظلومان دیروز را به ظالمان امروز تبدیل می‌،کند می‌پردازد و با قلمی قوی و طنزی تند و تیز همه را یکسر از تیغ انتقاد خود می‌گذراند و آنگاه فضای روشنی برای قضاوت پیش روی خواننده قرار می‌دهد
نکته حائز اهمیت دیگری که در اینجا باید بگویم طنز بی‌نظیر دیکنز است، طنزی که من در کمتر نویسنده ای سراغ دارم، طنزی هوشمندانه و بسیار کارا که مهمترین ابزار نویسنده برای انتقاد از همه‌چیز و همه کس است که در ادامه سه بخش کوتاه از این نوع طنز را می‌آورم.
و در آخر اینکه مطالعه کامل این رمان خوب را به دوستان توصیه می‌کنم نه خلاصه‌هایی که بی جهت در رده رمان‌های نوجوان قرار گرفته است و حتی رنگ و بویی هم از شاهکار دیکنز ندارد. و از میان ترجمه ها، ترجمه بسیار خوب و نسبتا مهجور مرحوم مهرداد نبیلی را پیشنهاد می‌کنم که توسط نشر فرزان روز منتشر شده و از ترجمه آقای یونسی به مراتب بهتر، سبک دیکنز، خصوصا طنز منحصر به فرد او، را منعکس کرده است.

و اما بخشهایی از رمان:

«عالیجناب، پس از آنکه چهار خدمتکار خویش را از بار مسئولیت آزاد کرده کاکائوی مبارک را میل فرمود، فرمان داد تا دروازه‌های قدس الاقداس را بگشایند، و قدم بیرون گذاشت. و آن گاه چه خضوع، چه کرنش و چرب‌زبانی، چه اظهار بندگی، و چه مایه خاکساری که بر او ایثار نشد! ابراز بندگی جسمی و روحی چنان بود که سهمی برای خداوند باقی نمی‌گذاشت، و چه بسا این هم دلیلی بود که پرستندگان عالیجناب از این نظر ناراحتی و ترسی به خود راه نمی‌دادند.»

●
«در دهکده شایعه‌ای جان گرفته بود، یا بهتر بگوییم همانند اهالی دهکده نیمه‌جانی داشت.»

●
«گیوتین در میان همگان موضوع رایجی برای مزاح بود، می‌گفتند بهترین داروی سردرد است، بی‌برو برگرد از سفید شدن موی سر پیشگیری می‌کند، پوست را لطافت خاص می‌بخشد، تیغی ملی است که از بیخ می‌تراشد، و کسی که او را می‌بوسد از پنجره کوچکی به بیرون نظر می‌افکند و در سبدی عطسه می‌کند. گیوتین رفته‌رفته نشانه تجدید حیات بشر شده نزد بسیاری جای صلیب را گرفته بود، زیرا اینان صلیب معمول خویش را به کناری گذارده و به جای آن مدل‌هایی از گیوتین بر سینه حمل می‌کردند و به جای صلیب به این مدل اعتقاد داشتند و نسبت به آن مراسم احترام به جای می‌آوردند.»
        

12