یادداشت مجتبی بنیاسدی
1404/2/28
اگر بخواهم برای کتاب اسم بگذارم، میگویم «کایعقوب، روایتگر واقعی جنگ». یعقوب مهرابی، رزمنده و جانباز گراشی در این کتاب از کودکیاش روایت میکند تا امروزش. از اشکالات تایپی و چند نکته ریز و درشت روایی که قابل چشمپوشی است، آنچه در این کتاب جذبم کرد چه بود؟ - راوی، آنقدر در جبهه حضور داشته که به خوبی بر عملیات رمضان، و خصوصا کربلای ۴، ۵ و ۸ مسلط است. اسامی را خوب بهیاد دارد. ترتیب وقایع هم خوب رعایت میکند. - خواننده گراشی، با مطالعه کتاب، سیر حضور رزمندگان گراشی، شهدا و حتی جانبازان را متوجه میشود. حتی از پشتیبانی جنگ توسط گراشیها هم روایتهایی اشاره شده که میشود گفت موفق هم بوده. - راوی خودافشاگر بوده. خودش را سانسور نکرده. ابایی ندارد از اینکه از ترسش وسط میدان بنویسد. همین است که خواننده به راوی اعتماد میکند. او را مثل خودش میبیند. حالا جدا از اینکه خودسانسوری نداشته، جبههسانسوری هم نکرده. دفاع مقدس را واقعی نشان داده. بسیجیهای نورانی را در کنار بسیجیهای نمازنخوان، با هم در کتاب آورده. به اخراجیهای جنگ هم اشاره کرده. حتی شلختگی لباس بسیجیها هم نقد کرده. جایی به فرمانده بدزبانشان پرداخته. از سرپیچیها در جنگ گفته. از نامردیهای وسط معرکه نوشته؛ رکوبیپرده هم نوشته. از این بابت است که حاجیعقوب را باید روایتگر واقعی جنگ نامید. - بین خاطرات انقلاب و جنگ، من روایتهای جنگ را بیشتر پسندیدم. هم منسجمتر بود و هم به روایت بیشتر نزدیک بود. البته گاهی هم خاطره را واقعا تعریف کرده تا روایت. گرچه خاطرات انقلاب در گراش نیز در جای خود جذاب بود و بنظرم تا حالا جایی مکتوب نشده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.