بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های حسین وحدانی (26)

            فیلیپ کاتلر با کتاب «اصول بازاریابی»اش دین بزرگی بر گردن بازاریابان چند دهه‌ی گذشته دارد. جامع‌نگری، آینده‌نگری و صورت‌بندی دقیق او از مفاهیم و مسائل بازاریابی، نوشته‌های وی را به [شاید] بهترین مرجع یادگیری بازاریابی تبدیل کرده است. اما در کنار این‌ها، تا این اندازه به‌روز بودن نویسنده‌ای که اکنون ۹۰ساله است، و درک عمیق و والای او از آنچه زیر پوست پیشرفت‌های هرروزه‌ی تکنولوژی اتفاق می‌افتد، اعجاب برانگیز است! این ویژگی‌ها به خوبی در کتاب «نسل چهارم بازاریابی» مشهود است.

کتاب که حدود ۴ سال پیش نوشته شده، تصویری عالی از روند تغییرات بازاریابی به شما می‌دهد؛ تغییراتی که فقط در ابزارها و روش‌ها نیستند، بلکه نشان از تحول فلسفه‌ی پشت بازاریابی (و در واقع کسب‌وکارها) دارند. خواندن این کتاب هم برای بازاریابان سنتی واجب است، که بیش از این از روند سرسام‌آور تغییرات و پیشرفت‌های مارکتینگ در دنیای مدرن و نیاز مشتریان نسل‌های امروزی عقب نمانند، و هم برای «مارکتر»ها و «دیجیتال‌مارکتر»ها امروزی ضروری است، که منطق پشت ابزارها و تکنیک‌هایی که استفاده می‌کنند را درک نمایند و در سطح نمانند.
          
            یرواند آبراهامیان در این کتاب با استناد به منابع دست اول تاریخی (و البته برداشت‌های شخصی خود از وقایع تاریخی) نشان‌مان می‌دهد که مساله‌ی اصلی سیاست در ایران چیست؛ مساله‌ای که در لایه‌های زیرین فرهنگی/تاریخی/جغرافیایی این سرزمین ریشه دارد و شاخ و برگ‌های ظاهری‌اش همچون تقسیم‌بندی‌های باب روز سیاسی، فقط یک تصویر سایه‌وار و بسیار ناقص از آن است که به درد جنجال‌های انتخاباتی و بحث‌های روزمره و بی‌حاصل سیاسی می‌خورد. آنچه در زیر پنهان است، ساختار قبیله‌ای جامعه‌ی ایران است که تازه ۱۰۰ سال است وارد دنیای مدرن شده و همان تفکر قبیله‌ای را در دوگانه‌ی شهری-روستایی پی گرفته است.
بعد از خواندن این کتاب به این نتیجه رسیدم که هر کس این کتاب را نخوانده باشد (مگر اینکه خودش پژوهشگر تاریخ معاصر ایران باشد و با منابع دست اول سر و کله بزند) نمی‌تواند درباره‌ی فضای سیاسی امروز ایران به درستی قضاوت کند. البته این به معنای تایید کامل نگاه نویسنده نیست. به نظر من آبراهامیان روی نقش حزب توده و نیروهای چپ بیش از حد تکیه می‌کند (فصلی طولانی از کتاب به حزب توده اختصاص دارد) بدون اینکه به زمینه‌های دینی/مذهبی وقایع صد سال اخیر توجه کافی داشته باشد. همچنین استنادات کتاب به منابع خارجی (مثلا گزارش‌های وابستگان انگلیسی و امریکایی) ارجاعات بسیاری دارد که به خودی خود اشکالی ندارد، اما وقتی آن را با کمبود ارجاع به منابع فارسی مقایسه می‌کنیم، احتمال جهت‌دار بودن گزارش‌ها و مستندات (که مبنای تحلیلی نویسنده را تشکیل می‌دهد) بیشتر می‌شود و قضاوت را مخدوش می‌کند.
با وجود این، تحلیل و تصویری که در «ایران بین دو انقلاب آبراهمیان» از وضعیت ایران در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم به دست می‌آوریم، به نظر من نقطه‌ی شروعی جدی برای بازنگری در تلقی و تصور ما از وضعیت سیاسی امروز ایران و شناخت لایه‌های زیرین وقایع و اتفاقات است.