یادداشت‌های زینب (30)

زینب

زینب

1404/2/21

خب باید بگ
        خب باید بگم که تو بچگیهام یه انیمیشن باربی  به اسم شاهزاده و گدا بود و براساس اون انیمیشن فکر میکردم که قراره کتاب هم همونطور باشه، ولییی فرق داشت...

این داستان درباره‌ی یه شاهزاده و یه پسر فقیره که خیلی شبیه هم هستن و یه روز به طور اتفاقی جاشون با هم عوض می‌شه. هرکدوم زندگی اون یکی رو تجربه می‌کنه؛ شاهزاده با فقر و بی‌عدالتی روبه‌رو می‌شه و پسر فقیر با سختی‌های حکومت کردن. این تجربه باعث می‌شه هردوشون بیشتر بفهمن، مهربون‌تر بشن و یاد بگیرن که قضاوت بر اساس ظاهر اشتباهه.

داستان با زبونی ساده، به ما یاد می‌ده که همه‌ی آدما ارزش دارن، مهم نیست فقیر باشن یا شاهزاده. قدرت باید همراه با عدالت و دلسوزی باشه. در کل، هم سرگرم‌کننده‌ست، هم آموزنده و برای کودک و نوجوان مناسبه .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

25

زینب

زینب

1404/2/19

رمان «سپید
        رمان «سپید دندان» درباره نیمه گرگ یا نیمه سگی است که زندگی سخت و پرفراز و نشیبی دارد و همینطور درباره این است که چطور شرایط محیطی و اتفاقاتی که برایش می‌افتد، شخصیت او را شکل می‌دهد.

در ابتدا سپید دندان موجودی خشن، بی‌اعتماد و تندخو است، چون هم انسان‌ها و هم حیوانات دیگر به او صدمه زده‌اند. اما کم‌کم و با دیدن محبت واقعی از طرف انسانی به نام وییدن اسکات، یاد می‌گیرد که به انسان‌ها و حتی سگ‌ها اعتماد کند. او حیوانی بسیار باهوش است و از هر اتفاقی که برایش می‌افتد، چیزی یاد می‌گیرد و سعی می‌کند خودش را با آن وفق بدهد.

خب حالا نظر من:
سبک نوشتن جک لندن برای من در ابتدا کمی خسته‌کننده بود. شروع داستان کند پیش می‌رفت و ممکن بود کسی که حوصله یا صبر کمی داره خیلی زود کتاب را کنار بگذاره ،اما چیزی که منو نگه داشت وسواسم برای تموم‌کردن کتاب بود. خوشبختانه بعد از گذشتن از بخش‌های اول، داستان کم‌کم جذاب‌تر شد و من بهش علاقه‌مند شدم. بیشتر روایت از نگاه خود سپید دندان بود، و همین باعث می‌شد که بهتر درکش کنم و باهاش هم‌ذات‌پنداری کنم.

از نظر من پیام اصلی کتاب این بود که محیط و آدم‌هایی که دور و بر ما هستند، نقش خیلی مهمی در شکل‌گیری شخصیت ما دارن؛ و این تأثیر فقط مخصوص انسان‌ها نیست، حتی حیوانات هم می‌توانند در اثر محبت و توجه تغییر کنند و رشد کنند.

صادقانه بخوام بگم، اگر وسواس نداشتم که کتابی رو تا ته بخونم، شاید همون اوایل رهاش می‌کردم. اما خوشحالم که ادامه دادم، چون پایان داستان برای من خیلی رضایت‌بخش بود. سپید دندان که این‌همه سختی کشیده بود، بالاخره محبت و امنیت واقعی رو تجربه کرد. حس خوبی داشت که بدونم همه‌ی آدم‌ها توی اون دنیا هم سنگدل نیستن.🍀


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

19

زینب

زینب

1404/2/15

        این کتاب مجموعه داستانهای کوتاه از هاروکی موراکامیه، که احتمالا با خودتون فکر میکنید که براساس اسم کتاب قراره راجع به گربه ها باشه ، ولییی مثل من سخت در اشتباهید . باید بگم عنوان کتاب برگرفته از عنوان داستان اول هستش که من خودم زیاد جذبش نشدم.
ایده داستان سوم فوق‌العاده بود . موراکامی  خواسته ادامه داستان مسخ از کافکا رو بنویسه .  گریگور سامسا  دوباره به پیکر انسانیش برمیگرده ولی روانش هنوز در مرحله عبوره و بنظر من به همین علته که عاشق دختر تعمیرکار میشه ( خود گریگور اونو به سوسک مرداب تشبیه میکنه)  درحقیقت مجذوب موجودی میشه که ناخودآگاهش اون رو آشنا و نزدیک میدونه.
داستان چهارم هم با عنوان کینو خیلی خیلی قشنگ بود:))

درکل بخونیدش خیلی خوبه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

45

زینب

زینب

1404/1/20

        فوق العاده جذاب ، پیچیده ، دارک 
.....
داستان «مرد بالشی» درباره‌ی برادرهایی به نام‌های کاتوریان و میخال هست. داستان پر از پیچیدگی و تناقضه.
 اینکه میخال  قاتل بوده ولی ما در انتهای کتاب متوجه میشیم که درواقع برای برادرش فداکاری کرده یه تناقض بزرگه ، جایی که نویسنده ، قاتل رو تبدیل به یک قهرمان میکنه . 
اینکه نویسنده داستان رو با طنز سیاه و دیالوگ‌های تند و کوتاه روایت می‌کنه، خیلی به جذابیتش افزوده. فضای تاریک و سنگین داستان هم با این سبک کم‌تر احساس می‌شه و مخاطب می‌تونه راحت‌تر با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه.


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

19

زینب

زینب

1404/1/18

        بخونین.. بخونین .. بخونینشششششش

فیودور با من چه کردی؟ غم و غصه خودم بس نبود حالا باید غصه راوی داستانو بخورم ( که ناستانکاجان حتی اسمشو هم نپرسید که ما بتونیم با اسمش صداش بزنیم🙄)
چقدر شاعرانهه چقدر عاشقانهه ، چه عشق پاک و خالصانه ای
چطور میتونییی وقتی زندگیت رنگشو از دست داده همچنان برای معشوقت آرزوی سعادت کنی ؟ چطور میتونی به یه دقیقه شادکامی بسنده کنی ؟ تو حقت این نیست.
کل داستان در پنج شب اتفاق افتاد که یک دقیقش ، برای کل زندگی راوی بس بود.

«خدای من، یک دقیقه تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟»
اگه از من بپرسن دوست داری پایان داستان عوض بشه ؟ با وجود اینکه خیلی برای راوی ناراحتم، ولی میگم نه چون بیشتر تاثیرگذاری داستان بخاطر پایانشه (و خب راوی هم به همون یک دقیقه قناعت کرده و براش کافیه)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

27

زینب

زینب

1404/1/16

          «اگر آدم نمی‌تونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهای خوب زیادی بپاشه🧂✨»

این کتاب  رو از طریق اپلیکیشن بهخوان کشف کردم، جایی که نظرات مثبت زیادی درباره‌اش خوندم. هرچند با توجه به اسم کتاب، توقع نداشتم که اینقدر تحت تاثیر قرار بگیرم. 
چیزی که برام تو این کتاب خیلی جذاب بود این بود که بیشتر درس‌هایی که توی داستان گفته می‌شد، برام تازگی نداشت و قبلاً هم یه جاهایی خونده بودم؛ ولی چون با زبون ساده و توی قالب افسانه تعریف شده بودن، خیلی بیشتر روم تاثیر گذاشتن.
شخصیت‌های داستان هم السا و هم مادربزرگ برای من خیلی جالب بودن، هرچند گاهی وقتها هوش زیادازحد السا و آزارهای مادربزرگ غیرقابل درک و آزاردهنده میشد ولی خب حتی ابرقهرمانها هم کامل نیستن🙃
ازجمله پیام‌های کتاب  پذیرش تفاوت‌ها هست که  به ما یادمیده نباید آدم‌ها رو فقط بر اساس ظاهر یا رفتارهای اولیه‌شون قضاوت کنیم، چون ممکنه  اون‌ها قهرمان زندگی خودشون باشن. 
 
و درنهایت جوری زندگی کن که برای نوه‌هات داستان‌های زیادی داشته باشی که تعریف کنی🍀


        

33

زینب

زینب

1404/1/10

34