یادداشتهای زینب (42)
1404/4/19 - 23:23
داستان راجع به آلیسیا زنی نقاش و عاشق همسرشه که بعد از قتل همسرش تصمیم به خاموشی میگیرد و تئو رواندرمانگری که سعی در پرده برداری از این جریان و به حرف درآوردن آلیسیا دارد. اوایل داستان برام جذابیتی نداشت و خودم رو مجبور به خواندن میکردم ولی دقیقا نمیدونم از کجای داستان بود که جذب شدم . راجع به دلیل قتل گابریل بشدت کنجکاو شده بودم و به کل شخصیت های کتاب شک داشتم بجز یه نفر (که نام نمیبرم) . نویسنده در بخشهای اخر کتاب تصمیم گرفت کرک و پرمو بریزه. حقیقتا رمان سرگرم کننده ای بود .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/21 - 09:51

خب باید بگم که تو بچگیهام یه انیمیشن باربی به اسم شاهزاده و گدا بود و براساس اون انیمیشن فکر میکردم که قراره کتاب هم همونطور باشه، ولییی فرق داشت... این داستان دربارهی یه شاهزاده و یه پسر فقیره که خیلی شبیه هم هستن و یه روز به طور اتفاقی جاشون با هم عوض میشه. هرکدوم زندگی اون یکی رو تجربه میکنه؛ شاهزاده با فقر و بیعدالتی روبهرو میشه و پسر فقیر با سختیهای حکومت کردن. این تجربه باعث میشه هردوشون بیشتر بفهمن، مهربونتر بشن و یاد بگیرن که قضاوت بر اساس ظاهر اشتباهه. داستان با زبونی ساده، به ما یاد میده که همهی آدما ارزش دارن، مهم نیست فقیر باشن یا شاهزاده. قدرت باید همراه با عدالت و دلسوزی باشه. در کل، هم سرگرمکنندهست، هم آموزنده و برای کودک و نوجوان مناسبه .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/19 - 21:45

رمان «سپید دندان» درباره نیمه گرگ یا نیمه سگی است که زندگی سخت و پرفراز و نشیبی دارد و همینطور درباره این است که چطور شرایط محیطی و اتفاقاتی که برایش میافتد، شخصیت او را شکل میدهد. در ابتدا سپید دندان موجودی خشن، بیاعتماد و تندخو است، چون هم انسانها و هم حیوانات دیگر به او صدمه زدهاند. اما کمکم و با دیدن محبت واقعی از طرف انسانی به نام وییدن اسکات، یاد میگیرد که به انسانها و حتی سگها اعتماد کند. او حیوانی بسیار باهوش است و از هر اتفاقی که برایش میافتد، چیزی یاد میگیرد و سعی میکند خودش را با آن وفق بدهد. خب حالا نظر من: سبک نوشتن جک لندن برای من در ابتدا کمی خستهکننده بود. شروع داستان کند پیش میرفت و ممکن بود کسی که حوصله یا صبر کمی داره خیلی زود کتاب را کنار بگذاره ،اما چیزی که منو نگه داشت وسواسم برای تمومکردن کتاب بود. خوشبختانه بعد از گذشتن از بخشهای اول، داستان کمکم جذابتر شد و من بهش علاقهمند شدم. بیشتر روایت از نگاه خود سپید دندان بود، و همین باعث میشد که بهتر درکش کنم و باهاش همذاتپنداری کنم. از نظر من پیام اصلی کتاب این بود که محیط و آدمهایی که دور و بر ما هستند، نقش خیلی مهمی در شکلگیری شخصیت ما دارن؛ و این تأثیر فقط مخصوص انسانها نیست، حتی حیوانات هم میتوانند در اثر محبت و توجه تغییر کنند و رشد کنند. صادقانه بخوام بگم، اگر وسواس نداشتم که کتابی رو تا ته بخونم، شاید همون اوایل رهاش میکردم. اما خوشحالم که ادامه دادم، چون پایان داستان برای من خیلی رضایتبخش بود. سپید دندان که اینهمه سختی کشیده بود، بالاخره محبت و امنیت واقعی رو تجربه کرد. حس خوبی داشت که بدونم همهی آدمها توی اون دنیا هم سنگدل نیستن.🍀
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.