یادداشت زینب

زینب

زینب

2 روز پیش

        رمان مرگ به وقت بهار از مرسه رودوردا یه داستان عجیبه که تو یه دنیای خیالی و تاریک می‌گذره، جایی که مردمش با آیین‌های عجیب‌غریب و بی‌رحمانه زندگی می‌کنن. انگار نویسنده با این فضا می‌خواد نشون بده وقتی آدم‌ها معنی زندگی و آزادی رو فراموش کنن، خودشون رو تو زندونی از خرافات و ترس حبس می‌کنن. داستان از نگاه یه پسر جوونه که کم‌کم داره دنیای اطرافشو می‌فهمه و این فهمیدن، بیشتر از اینکه براش روشنی بیاره، فقط درد و سردرگمی میاره. زبان کتاب شاعرانه‌ست ولی فضا سنگین و کابوس‌وار، جوری که آدم حس می‌کنه تو خواب بد گیر کرده. یه رمان تلخ، نمادین و عمیق که حرفاشو خیلی غیرمستقیم اما تکون‌دهنده می‌زنه.


      
505

37

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.