(( فقط میخواستم احساس کنم که دوست داشته میشوم. ))
دختری تنها که در مسافرخانه کار میکند مجذوب هنرمندی میشود که برای خلق اثر جدیدش به شهر کوچک و مرزی به نام سوکچو آمده. کنجکاویهای دختر و درخواستهای کمک مرد برای شناخت شهری که میخواهد منبع الهامش باشد، باعث میشود رابطهای فراتر از مستخدم و مسافر بین آن دو شکل بگیرد.
کتاب عمیق نیست و فقط کمی به مسئلهی هویت پرداخته میشود. اما توصیفات زیبای نویسنده از فضای سرد و تاریک آن شهر، و روان بودن متن و جذابیت داستان باعث میشود خواندن این کتاب تجربهای خوشایند برای خواننده بسازد.
شخصیت پردازی ضعیف بود و ریتم داستان کمی سریعتر از چیزی بود که باید.
زنگ تفریحِ عالی و داستانی جذاب.