یادداشت‌های لیلا بهجتی اردکانی (16)

          داستانِ سیستان بی‌پرده و صادق روایت می‌شود. آن قدر آقای امیرخانی در این کتاب، بدون تکّلف، ذهنیت‌ها و تصورات خود را ابراز می‌کند و بعضاً هم شبهات را خودش در خلال داستان می‌افکند که خیالت راحت می‌شود تا به تملّق فاصله بسیار است! زبانِ طنز و سخن گفتن از پشت صحنه‌هایی که شاید غرض از حضور نویسنده در سفر آقا روایتِ آن‌ها نبوده است، حکایت را شیرین ‌تر و واقعی‌تر کرده است. 
و در نهایت اینکه آقای امیرخانی بلد است یک جمله را در دست بگیرد و طوری با آن در اثنای قسمت‌های مختلفِ داستان بازی کند که حیران شوی! در این کتاب هم جملهٔ «مومن در هیچ چارچوبی نمی‌گنجد»، در نسبت با انسان‌ها و حکایت‌های مختلف خوب خودنمایی کرده بود. 

پ.ن: بنا داشتم بعد از خواندن شش هفت تا کتاب از آقای امیرخانی، جمع‌بندی‌ای از نوشته‌هایش که تا به اینجا خوانده‌ام داشته باشم که عجالتاً از آن گذشتم و صرفاً مرور خود کتاب را یادداشت کردم. اگر فرصتی بود، حتماً  راجع به آن خواهم نوشت. 
        

0

        این کتاب، از آن کتاب‌هایی نیست که بخوانی‌اش و بعد روی طاقچه بگذاری و خیالت آسوده باشد که یک کتاب دیگر هم به لیست تمام کتب خوانده‌شده‌ات اضافه کرده‌ای... گمانم بر این است که باید هر چند وقت یک بار آن را برداشت و مجدّد خواند تا از خاطر نرود! 

کوتاه بخواهم مضمون کتاب را بگویم؛ هر چقدر هم سرمایه‌هایت را دریابی، تا هدفت مشخص نباشد، گرفتاری و در این تجارت، اگر خود را جز به کسی که از تو بزرگ‌تر است بفروشی، خسران‌زده‌ای! در این عصر مدرن یا هر چه که اسمش را می‌گذارید که معنازدایی را در وجود همگان القاء می‌کند، تزریق معنویت به صورت صرف، انسان را بیشتر در ورطهٔ پوچی می‌اندازد و راه نجات، یافتنِ معشوقی والاست... 
معشوقی که تو را به نحو وجودی با خلق خدا پیوند می‌دهد، تو را دستی می‌کند برای به جریان انداختنِ استعدادهایشان و دست‌گیریشان از ورطهٔ پوچی! 

و در نهایت  این کتاب برایم این بیت از حافظ را تداعی کرد: 
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور! 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          اولین بار که نام کتاب را شنیدم، گمان کردم با سایت گنجور تشابه اسمی دارد اما زمانی که متوجه شدم دقیقاً در رابطه با خود آن است، مشتاق شدم که بدانم پشتِ این سایت که تعداد دفعات استفاده‌‌ام از آن از دستم در رفته است، چه قصه‌ یا قصه‌هایی نهفته است. 
در مجموع کتاب دلنشینی بود. هنگام مطالعه احساس نمی‌کردم دارم یک تحقیق اجتماعی را مطالعه می‌کنم. زبان نویسنده کاملاً روایت‌گونه بود. حتی در فصل آخر کتاب که نویسنده تلاش بر ارائهٔ چارچوب‌بندی‌ای جامعه‌شناختی از این قصه داشت، زبانِ علم و واژه‌های قلمبه سلمبه توی صورتت نمی‌خورد که گمان کنی داری نظریهٔ جامعه‌شناختی می‌خوانی! تعبیرات و کلماتی که سلیمانیه برای جمع‌بندی از آن‌ها بهره برده بود هم در عینِ لطافت و سادگی، دقیق بود و به جان آدمی رسوخ می‌کرد. 
در کل حتّی اگر آن را بخواهیم کتابی جامعه‌شناختی بدانیم، به قول سارا شریعتی جامعه‌شناسی‌ای پا در هوا نبود. کاملاً متّصل با این زمین و مردمانش بود و تمایز آن شاید در این بود که تصنّعی نبود! یک نفر نرفته بود که تحقیق اجتماعی‌اش را روی یک واقعیت انجام دهد و بعد نتایجش را در اختیار بقیه بگذارد. این کتاب نشان داد جامعه‌شناسی همین انسان‌های دور و بر ما و قصّه‌هایشان است. به قول خودِ نویسنده: «آدم‌ها گنجهٔ داستان‌های همیشه ناگفته‌اند.»
        

10

        توی همین یکی دو هفتهٔ اخیر اسمش رو شنیده بودم و چون شبِ شهادت امام سجاد بود تصمیم گرفتم بخونم! 
بیشتر در باب «نیایش» بود و به نظرم می‌تونه مانیفستی علیه غرب و مدرنیته هم باشه به این خاطر که از گمشدهٔ جامعهٔ متمدّن امروزی یعنی «عشق» صحبت می‌کنه... بسیار یادآورِ کتاب «مبانی توسعه و تمدن غرب» شهید آوینی هم بود. 
به صورت کلی، دیدگاه شریعتی در این کتاب ساختارشکنانه است چه در حوزهٔ شناخت امام سجاد (ع)، چه در حوزهٔ دعا و نیایش، چه در حوزهٔ نظام تربیتی مرسوم در جامعه و چه در ساحت مفهوم «تنهایی»! 
هنوز هم به نظرم جایِ خالیِ این نگاه به مقولهٔ دعا حس می‌شه و لااقل برای یادآوری این نکته به خودمون، خوندن این کتاب رو توصیه می‌کنم. در نهایت می‌شه گفت «کلمه» معجزهٔ عجیبیه زمانی که می‌تونه در گلوگاه تاریخیِ بعد از واقعهٔ عاشورا، به واسطهٔ دعا‌های امام سجاد (ع) به داد بشریت برسه و مُتذَکِّرِ عشقِ نهفته در وجود آدمی باشه؛ همان عشقی که می‌گوید: «خودت را نفی کن تا به اثبات برسی!»
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        شریعتی توی این کتاب یادآوری می‌کنه حبِّ علی (ع) کافی نیست؛ باید درد  و تنهایی علی (ع) را فهمید! 
شریعتی نقش امیر المومنین رو در نسبت با هر یک از مراحل جامعۀ اسلامی به تصویر می‌کشه و به همین دلیل این کتاب می‌تونه سرآغازی باشه بر اینکه رنجِ علی (ع) را در کنونیّت تاریخ دریابیم. به نظرم شریعتی کمک می‌کنه تا از فهمِ اسطوره‌وارانه‌ای که باعث انفعال میشه فاصله بگیریم و به فهم الگووارانه از شخصیت امیرالمومنین (ع) نزدیک بشیم و از خاطر نبریم علی (ع) یک جریانه که ما می‌تونیم در امتدادش باشیمِ نه یک انسانِ بی‌بدیلِ متعلّق به گذشته :)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

        یک سری نقاط اوجی داشت که خیلی دوست‌داشتنی بود مثل اوایل کتاب یا بخش‌هایی که روایت‌گر حسّ و حال ارمیا بعد از بازگشت از جبهه بود و نشانگرِ میزانِ دور بودن دنیای یک فرد مبارز از افراد عادی یا اواخر کتاب که قرین با تشییع امام می‌شود ولی در کل، خیلی داستان قابل توجّهی نداشت و به خصوص در اواسط داستان کسل‌کننده بود...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0