معرفی کتاب گنجور: قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها اثر مهدی سلیمانیه

گنجور: قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها

گنجور: قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها

4.7
5 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

13

شابک
9786227863208
تعداد صفحات
193
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        «گنجور» فقط یک وبسایت ساده‌ی ادبی نیست: کاری که حمیدرضا محمدی، بانی گمنام گنجور آغاز کرد، یک حماسه‌ی اجتماعی است: بازکردن مسیری برای گردهم‌آمدن ما بی‌قدرت‌شدگان. ما بی‌صدامانده‌ها. ما مردم. در گنجور، در بستر ادبیات عزیز فارسی، ما به‌هم پیوند خوردیم. و به گذشته‌مان. به داشته‌هایمان. در گنجور، ما دوباره، به صورتی جمعی، با هم به دردانه‌های ادب فارسی، حتی فراتر از مرزهای ملی فکر کردیم، گفتگو کردیم و حتی گاه سنت‌مان را نقد کردیم. گنجور ما را دوباره، بی‌صدا، قدم‌قدم، دور هم جمع کرد. حالا وقت آن بود که گنجور را نه به‌عنوان یک سایت ادبی، که به عنوان یک «نهاد فرهنگی مستقل» بشناسیم. داستانش را بدانیم. داستان هیجان‌انگیز نهاد دیگری که نشان داد ما بی‌نهایت‌ْ کوچک‌ها، وقتی که به‌هم پیوند می‌خوریم، چقدر قوی می‌شویم. این داستان گنجور است: قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها.
      

یادداشت‌ها

          امکان ندارد فارسی زبان و اندکی هم اهل خواندن شعر کهن فارسی باشید و گذرتان به مهم‌ترین سایت ادبیات فارسی یعنی  گنجور نخورده باشد! این کتاب، روایتِ مسیری است که گنجور از آغاز شکل‌گیری تا خودِ حالا طی کرده است؛ این که ایدهٔ آن در سال ۸۵ از کجا شکل گرفت؟ این که چه راهی را از خامی تا «به بار نشستن» طی کرده است؟ این که غیر از حمیدرضا محمدی که مدیر اصلی گنجور است، چه خلق کثیری در « به بار نشستن» گنجور سهیم بوده‌اند و هستند و ...
برای منِ ادبیاتی، کتاب «گنجور؛ قدرت بی‌نهایتْ کوچک‌ها» بسیار الهام‌بخش بود. من فهمیدم از پیوند ادبیات و برنامه‌نویسی (یا هر تخصص دیگری) ، چه کار‌های شگفتی می‌توان کرد؛ فهمیدم آثار بزرگ با قدم‌های مستمر بسیار کوچک، خلق می‌شوند، بی‌آن که انجام‌دهندهٔ‌شان بداند این قدم‌های کوچک قرار است به کجا منتهی شود و بی‌آن که رهروان این راه از ابتدای مسیر خواسته باشند یک‌تنه، بار رسالتی بزرگ را به دوش بکشند. 
حمیدرضا محمدی، بی‌آن‌که اراده کرده باشد یا از ابتدای راه، انتهای مقصدش را بداند، با تخصص برنامه‌نویسی‌اش و فراهم کردن بستری که مشارکت همهٔ علاقه‌مندان ادبیات فارسی را جلب می‌کند، خدمتی  شایان به ادبیات و فرهنگ این مملکت کرده است. 
سلیمانیه، نویسندهٔ جامعه‌شناس کتاب، گنجور را به عنوان یک شبه‌نهاد فرهنگی معرفی می‌کند که پنج «نهٔ» بزرگ به روح زمانهٔ ما گفته است: 
- نه به گنده‌بینی: معجزهٔ همکاریِ بی‌نهایت‌ْکوچک‌ها
- نه به فراموشی فرهنگی: حافظه‌دار کردن جامعه و امکان اندیشیدن به خویشتن
- نه به اشرافیت و پولی شدن فرهنگ: هم‌بستگی و عمومی کردن دانایی بی‌آن که چشم‌داشت مادی در کار باشد.
- نه به تک ساحتی بودن: گنجور به مثابهٔ تقاطع ادبیات، موسیقی و هنر
- نه به سراب ایده‌های بزرگ زود بازده: معجزه استمرار و تدریج یا به عبارتی «فراغتِ بارورِ مستمر» (از آن‌جا که کار گنجور را حمیدرضا محمدی، نه به عنوان حرفهٔ اصلی، بلکه در اوقات فراغتش ولی به شکل جدی و پیگیر و مستمر دنبال می‌کرده است)

        

34

          بیت تصادفی گنجور؛
ماجرای یک ماجرای جمعی!

0- اول از همه این کتاب در مورد «سایت گنجور» است، همان سایت مشهوری که هروقت جست‌وجویی از شعر فارسی در نت باشد، محل رجوع ما خواهد بود.


1- در علوم انسانی/اجتماعی همواره یک مسئلۀ اساسی وجود دارد: کلان نظریاتِ توضیح‌دهندۀ (با دقت کم) بسیاری چیز داشته باشیم بهتر است، یا نظریاتِ خُردِ توضیح‌دهندۀ (با دقت بالاتر) چیزهای کم. یعنی فوکوس و دقت کنیم روی یک موضوع جزء و آن‌چنان که باید دنبال تعمیم‌دهی نباشیم، یا اینکه سعی کنیم جزئیات را فدای تعمیم‌دهنده بودنِ نظریه کنیم.
خب، این مسئله از نقد ادبی گرفته است تا تاریخ‌نگاری و جامعه‌شناسی و... محل توجه است. این مورد تاحدی در فضای فلسفی هم محل بحث است؛ برای نمونه کتاب «پسافاجعه» که نوشتۀ یک استاد فلسفۀ آمریکایی، سوزان برایسون، است و توسط یکی از اساتید جوان‌ و درست‌وحسابی  فلسفۀ تحلیلیِ وطنی، امیر صائمی، به فارسی ترجمه شده است نیز، دقیقا همین بحث را دارد که در فلسفه‌ورزی در برخی شرایط مرزی و حساس هویتی و انسانی نیز باید به «روایت اول‌شخص» پناه برد. در تاریخ‌نگاری مکتب‌تاریخ‌نگاری آنال که به تاریخ اجتماعی و جزئی توجه می‌کرده است، تاثیر مهمی بر روش‌شناسی علوم اجتماعی به صورت اعم داشته است؛ در این تاریخ‌نگاری تاریخ سیاسی، معاهدات بین‌کشوری و تاریخ شاهان محل تمرکز و توجه نبوده است و نگاه به جامعه اصل بوده است. «تاریخ مردم/people's History»، «مکتب آنال/Annal School» و «تاریخ خرد/Micro-History»  مکاتب و کلیدواژه‌هایی اند که این نوع نگاه به تاریخ و جامعه را نمایندگی می‌کنند. تاریخی که   «ما» را روایت می‌کند تا «ما» را بهتر بشناسد.
لازم است اینجا از اهمیت استاد و مشخصا سارا شریعتی اندکی بگویم. سارا شریعتی به عنوان یکی از اساتید دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران تاثیر مهمی روی تعداد مهمی از فارغ التحصیلان آن دانشکده داشته است، برای نمونه این اثر و همین عنوانِ «قدرتِ بی‌نهایت کوچک‌ها» از مقاله‌ای از سارا شریعتی با عنوانِ «قدرتِ بی‌نهایت کوچک‌ها و میراث بازرگان» برداشته شده است. مهدی سلیمانیه به عنوان شاگرد و خواننده آثار سارا شریعتی این تاثیرگذاری را به صورت شفاف در مقدمۀ کتاب خود شرح داده است.

2- یک تصویر سه‌گانه مشهور از کارل پولانی به ارث رسیده است؛ سه‌گانۀ دولت، بازار و جامعۀ مدنی. بر اساس تئوریِ پولانی یک جامعه باید به آرایش سازواری از این سه عنصر مهم برسد و برای نمونه بازار لجام‌گسیخته تیشه به ریشه کلیت یک جامعه می‌زند و ایدۀ اساسیِ «حک‌شدگی بازار در جامعۀ مدنی» از همین‌جا اهمیت پیدا می‌کند. 
سلیمانیه در این مفهوم‌پردازیِ پولانی به تامل در جامعه نمی‌پردازد اما این توجه به جامعه مدنی جایی است که باعث می‌شود یک ارجاعِ همیار، به پولانی بتواند به ما کمک کند که سلیمانیه و ایده‌اش را بهتر بفهمیم.
جامعۀ مدنی مانند بسیاری دیگر از مفاهیم علوم انسانی و اجتماعی سخت‌تعریف و ماهی‌گونه است؛ یعنی از دست می‌لغزند و سخت به چنگ می‌آیند. جزئی مهم از این جامعه مدنی، نهادهای فرهنگیِ مردمی است که سلیمانیه در یک پروژۀ علمی بلند مدت می‌خواهد ساحت‌های مختلف این نهادهای فرهنگی مردمی را مورد واکاوی قرار دهد. سه ویژگی نهادهای انتخابیِ سلیمانیه را مشخص می‌کنند: اول، فرهنگی بودن (یعنی نهادهای سیاسی و جز آن مورد بررسی نیستند)، دوم، استقلال نهادی از دولت داشتن و سوم تداوم داشتن إن نهاد. با این سه ویژگی نهادهایی انتخاب خواهد شد و به صورت جزئی و روش‌شناسی‌های مخصوص مورد بررسی خواهند بود.

3- در نهایت سلیمانیه به دنبال این است که مَفَرها و تنفس‌گاه‌های جامعه را ببیند و از آنها بگوید. در این اثر موفق بود.

4- متن بالا اندکی خشک و رسمی بود، اما متن کتاب پس از همین مختصری روش‌شناسی دیگر متنی سخت و علمی ندارد و به غایت روایتِ رقیق و جذابی بود. قلمی نیز که این متن را نوشته، قلمی روان است که بلد از چگونه باید بنویسد. فقط همین را بگویم که چند جای کتاب که نویسنده داشت  از  مهر کمالِ محمدرضا  و فرصت‌های سوختۀ مادر محمدرضا (محمدرضا محمدی خالق گنجور است) می‌گفت، دو یا سه بار در مترو اشک ریختم و مردم در مترو برایم دل‌سوزاندند. 

5- در این کتاب ماجرای رشد و نمو محمدرضا محمدی که بزرگترین مخزن اشعار کلاسیک فارسی را جمع کرده است را می‌خوانیم، محمدرضایی که در سِنِجان  اراک زندگی می‌کرد و از روستا به شهر آمد (واقعا خودتان این روایت را بخوانید که قند مکرر است. در این روایت جنگ هست، فقر و تلاش هست و کلی المان مهم دیگر).

6- گنجور را فقط محمدرضا نمی‌چرخاند، بسیاری بسیار کاربرِ خودجوش کمک می‌کنند تا اعراب‌گذاری اشعار، نسخه‌های مختلف کتاب و ضبط‌های مختلف از اشعار سامان بگیرند. بسیاری اشعار را با صدای می‌خوانند تا راهنمایی باشد برای کسانی که می‌خواهند اشعار را بخوانند. در گنجور آهنگ‌های فارسی‌ای فلان شعر خاص را نیز خوانده اند قرار دارد. در گنجور وزن اشعار و دسته‌بندی وزنی اشعار را نیز به منظم‌ترین وجه ممکن می‌بینیم. و خلاصه گنجور یک سایت چندرسانه‌ای و بزرگ است که جمعی از «ما» آن را برای «ما» نظم و نسق داده است. کاری که گنجور در ضبط و دسترسی‌پذیر کردنِ این زیباسنتِ شعریِ فارسی کرده است، فکر نکنم هیچ‌نهاد عمومی و دولتی‌ای کرده باشد. گنجور را، شبکه‌ای از عاشقان برای عاشقان، گنجور کرده اند. 

7- قبل از این کتاب، آن‌چنان دم‌خور دائمی با گنجور نبودم، البته که بسیار زیاد گذرم به گنجور می‌افتاد، اما پس از این کتاب جوری دیگر به گنجور نگاه می‌کنم. در گنجور خودم و خودمان را می‌بینم، ماهایی که روایت تاریخیِ خود را در گنجور ضبط کرده ایم و تلاش می‌کنیم این روایتِ تاریخی را برای یکدیگر سهل‎الوصول‌تر کنیم.
تقریبا یک ماهی می‌شود که «بیت تصادفی» گنجور کاری کرده است دوباره با جهان شعر و مشخصا شعر کلاسیک فارسی رفیق شوم و اشعار و غزل‌ها و... را پیدا کنم که زندگی را برایم رنگی کنند، رنگی از باهم بودنی که از تاریخ ریشه گرفته است. خلاصه کیفور می‌شیم چندصباحی است.


پی‌نوشت: کتاب بسیار رقیق‌تر، زیباتر و در دست‌تر از این مرور من است. بخوانید و از این کتاب و گنجور بگویید که این موجِ توجه به خودمان ادامه‌دار باشد.
        

37

          اولین بار که نام کتاب را شنیدم، گمان کردم با سایت گنجور تشابه اسمی دارد اما زمانی که متوجه شدم دقیقاً در رابطه با خود آن است، مشتاق شدم که بدانم پشتِ این سایت که تعداد دفعات استفاده‌‌ام از آن از دستم در رفته است، چه قصه‌ یا قصه‌هایی نهفته است. 
در مجموع کتاب دلنشینی بود. هنگام مطالعه احساس نمی‌کردم دارم یک تحقیق اجتماعی را مطالعه می‌کنم. زبان نویسنده کاملاً روایت‌گونه بود. حتی در فصل آخر کتاب که نویسنده تلاش بر ارائهٔ چارچوب‌بندی‌ای جامعه‌شناختی از این قصه داشت، زبانِ علم و واژه‌های قلمبه سلمبه توی صورتت نمی‌خورد که گمان کنی داری نظریهٔ جامعه‌شناختی می‌خوانی! تعبیرات و کلماتی که سلیمانیه برای جمع‌بندی از آن‌ها بهره برده بود هم در عینِ لطافت و سادگی، دقیق بود و به جان آدمی رسوخ می‌کرد. 
در کل حتّی اگر آن را بخواهیم کتابی جامعه‌شناختی بدانیم، به قول سارا شریعتی جامعه‌شناسی‌ای پا در هوا نبود. کاملاً متّصل با این زمین و مردمانش بود و تمایز آن شاید در این بود که تصنّعی نبود! یک نفر نرفته بود که تحقیق اجتماعی‌اش را روی یک واقعیت انجام دهد و بعد نتایجش را در اختیار بقیه بگذارد. این کتاب نشان داد جامعه‌شناسی همین انسان‌های دور و بر ما و قصّه‌هایشان است. به قول خودِ نویسنده: «آدم‌ها گنجهٔ داستان‌های همیشه ناگفته‌اند.»
        

10