امکان ندارد فارسی زبان و اندکی هم اهل خواندن شعر کهن فارسی باشید و گذرتان به مهمترین سایت ادبیات فارسی یعنی گنجور نخورده باشد! این کتاب، روایتِ مسیری است که گنجور از آغاز شکلگیری تا خودِ حالا طی کرده است؛ این که ایدهٔ آن در سال ۸۵ از کجا شکل گرفت؟ این که چه راهی را از خامی تا «به بار نشستن» طی کرده است؟ این که غیر از حمیدرضا محمدی که مدیر اصلی گنجور است، چه خلق کثیری در « به بار نشستن» گنجور سهیم بودهاند و هستند و ...
برای منِ ادبیاتی، کتاب «گنجور؛ قدرت بینهایتْ کوچکها» بسیار الهامبخش بود. من فهمیدم از پیوند ادبیات و برنامهنویسی (یا هر تخصص دیگری) ، چه کارهای شگفتی میتوان کرد؛ فهمیدم آثار بزرگ با قدمهای مستمر بسیار کوچک، خلق میشوند، بیآن که انجامدهندهٔشان بداند این قدمهای کوچک قرار است به کجا منتهی شود و بیآن که رهروان این راه از ابتدای مسیر خواسته باشند یکتنه، بار رسالتی بزرگ را به دوش بکشند.
حمیدرضا محمدی، بیآنکه اراده کرده باشد یا از ابتدای راه، انتهای مقصدش را بداند، با تخصص برنامهنویسیاش و فراهم کردن بستری که مشارکت همهٔ علاقهمندان ادبیات فارسی را جلب میکند، خدمتی شایان به ادبیات و فرهنگ این مملکت کرده است.
سلیمانیه، نویسندهٔ جامعهشناس کتاب، گنجور را به عنوان یک شبهنهاد فرهنگی معرفی میکند که پنج «نهٔ» بزرگ به روح زمانهٔ ما گفته است:
- نه به گندهبینی: معجزهٔ همکاریِ بینهایتْکوچکها
- نه به فراموشی فرهنگی: حافظهدار کردن جامعه و امکان اندیشیدن به خویشتن
- نه به اشرافیت و پولی شدن فرهنگ: همبستگی و عمومی کردن دانایی بیآن که چشمداشت مادی در کار باشد.
- نه به تک ساحتی بودن: گنجور به مثابهٔ تقاطع ادبیات، موسیقی و هنر
- نه به سراب ایدههای بزرگ زود بازده: معجزه استمرار و تدریج یا به عبارتی «فراغتِ بارورِ مستمر» (از آنجا که کار گنجور را حمیدرضا محمدی، نه به عنوان حرفهٔ اصلی، بلکه در اوقات فراغتش ولی به شکل جدی و پیگیر و مستمر دنبال میکرده است)