یادداشت‌های هانیه عدالتی (28)

          به نام خدا
هوشنگ مرادی کرمانی را به مجیدِ روزهای کودکی می شناختم. ولی چند ماهی است که پسر یازده ساله ام از مشتری های پر و پا قرص کتابهایش شده است. 
کتاب «خمره» را حسین قبل از من خوانده بود و هر وقت کتاب را دست من میدید به خودش افتخار می کرد! 😀
داستان کتاب مربوط به جریان آب خوردن بچه های مدرسه ای در روستاست. این مسئله آنقدر برای ما ساده و پیش پا افتاده است که باور نمی کنیم اهالی روستایی چندین ماه درگیر آن بوده اند. روایت کتاب، ساده و دلنشین است. هنر نویسندگی هوشنگ مرادی کرمانی در این است که وقتی متن را می خوانی تمام تصاویر داستان در ذهنت زنده می شود. مدرسه ای را در دل یک روستای کوهستانی در سی، چهل سال پیش می بینی، همراه بچه ها مسیر طولانی خانه تا مدرسه را میروی و احساس می کنی که دست های تو هم از سرما دارد ترک می خورد. 
داستان از فقر و محرومیت  روستا می گوید، ولی در کنارش شیرینی های زندگی را هم نشان می دهد؛ در نتیجه بعد از نگرانی ها و غصه خوردن ها برای مدیر مدرسه و بچه ها و روستایی ها کتاب را با خیال راحت می بندی و احساس بدی نداری.
این کتاب مناسب همه ی اعضای خانواده است از نوجوان تا بزرگسال می توانند کتاب را بخوانند و متناسب با خودشان برداشت متفاوتی داشته باشند.
«خمره» موفق به دریافت جایزه‌ های بسیاری شده است و به زبان‌ های مختلف مانند انگلیسی، آلمانی، اسپانیایی، هلندی، فرانسوی، آلبانیایی، عربی و ترکی استانبولی ترجمه شده است.


        

13

          حکومت امیرالمؤمنین «ع»  چهار سال و نه ماه طول کشید. در نیمه اول حکومت سه جنگ جمل و صفین و نهروان اتفاق افتاده است. بعد از جنگ نهروان تا زمان شهادت حضرت، بیش از دو سال و نیم طول کشیده است. این دوران به «غارات» معروف است. در این دوره معاویه تمام تلاش خود را برای گرفتن خلافت به کار بست. از شبیخون ها و غارت های مکرر گرفته تا جذب یاران امام با وعده ی پول و مقام. در این مدت امام همواره مردم را به جهاد فرا می خواندند و از آنها میخواستند پیش از آنکه دشمن به پشت در خانه هایشان بیاید با او بجنگند ولی مردم کوفه یا در برابر ایشان سکوت می کردند یا بهانه می آوردند و می خواستند جهاد را عقب بیندازند. 
ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی از علمای بنام دوران غیبت صغری است. او رویدادهای این دو سال سخت را در کتابی با عنوان الغارات گردآوری کرده است.کتاب حاضر ترجمه ای روان و منسجم بر آن کتاب است.
«الغارات»کتاب سختی است، نمی شود یک نفس خواند. گاهی باید کتاب را بست و آه کشید تا آتشی که غم غربت مولا بر جانت میندازد سبک شود. غمی که امیرالمؤمنین می گوید؛ «ای کاش مرگ من فرا رسد _که فرا خواهد رسید_ و میان من و شما جدایی بیبفتد، که من از همراهی با شما بیزارم.» 
گاهی باید کتاب را بست و ساعت ها  فکر کرد، به امام و انتظارشان از مردم، به مردم کوفه؛ مردمی که دو سالشان در جنگ گذشته و سختی زندگی و وعده ها و تهدید های معاویه اراده شان را سست کرده است.  مردمانی که گرفتار فتنه ی عظیمی شده اند و میانه ی حق و باطل سرگردانند. دسیسه های معاویه و منافقین بعضی از آنها را تا جایی می برد که قرآن ناطق را نمی بینند و کلام پیامبرشان که علی و حق همواره با هم اند را فراموش می کنند و امامشان را رها می کنند. 
گاهی باید کتاب را بست و دست ها را به آسمان بلند کرد و یا لیتنا کنا معک را زیر لب تکرار کرد و از شر فتنه ها به خدا پناه برد.
•	بعضی به این کتاب عنوان مقتلِ الغارات داده اند و توصیه کرده اند به یک بار خواندن اکتفا نکنید.
        

4

          .
از همان شروع زندگی متأهلی، در خانه بودن و به قول خودم، آزاد بودن را انتخاب کردم. تا الان که پانزده سالی می گذرد، از انتخاب خودم راضی بوده ام. ولی گاهی پیش آمده که تردید کرده ام، خسته شده ام، خودم را در گرداب روزمرگی ها دیده ام. در نهایت گوشه ای نشسته ام و خودم را از بیرون نگاه کرده ام و دوباره مصمم تر از قبل در خانه مانده ام و بزرگ شدن بچه هایم را لحظه لحظه رصد کرده ام و از ثانیه های با هم بودنمان لذت برده ام. هیچ وقت عنوان زن خانه دار را دوست ندارم و در برگه های معرفی نامه، روبروی شغل، گزینه ی خانه دار را خط می زنم و به جای آن می نویسم؛ مادر!
اگر شما هم چنین حسی دارید و اگر شب ها، قبل از خواب سری به آشپزخانه می زنید و بعد به اتاق خواب بچه ها می روید و روانداز آنها را چک می کنید و بعد چراغ ها را خاموش می کنید؛ خواندن کتاب «چراغ ها را من خاموش می‌کنم » برایتان جذاب خواهد بود. 
داستان زن ارمنی به نام کلاریس در دهه ی چهل شمسی در شهر آبادان...
⁦✔️⁩زویا پیرزاد،  نویسنده ارمنی‌تبار اهل ایران است که سال ۱۳۸۰ با رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم جوایزی همچون بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری، کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را به دست آورد.
🌱 من این کتاب را از اپلیکیشن نوار با صدای شبنم مقدمی کوش دادم. شیوه روایت و تغییر لحن ها جذابیت داستان را بیشتر کرده بود.
        

41