معرفی کتاب قصه دلبری اثر محمدعلی جعفری

قصه دلبری

قصه دلبری

4.0
447 نفر |
98 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

1,354

خواهم خواند

98

شابک
9786003306080
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
_

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        از تیپش خوشم نمی‌آمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می‌پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می‌انداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهی‌اش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یک‌وری می‌انداخت روی شانه‌اش، شبیه موقع اعزام رزمنده‌های زمان جنگ. وقتی راه می‌رفت، کفش‌هایش را روی زمین می‌کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد. از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر می‌دیدمش. به دوستانم می‌گفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همون جا مونده!» 
      

لیست‌های مرتبط به قصه دلبری

یادداشت‌ها

زهرا

زهرا

1401/7/9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

18

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

           قصه¬ی دلبری روایت خاطرات شیرین ازدواج و زندگی شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر ایشان است.
شروع کتاب مبهم اما جذاب است. تعلیق ابتدایی داستان طولانی نیست وخواننده زود وارد ماجراهای کتاب می¬شود . چگونگی ازدواج شهیدمحمدخانی جذاب و شیرین روایت شده است و میل به دنبال کردن ادامه کتاب را در خواننده بیشتر می¬کند.
ریتم داستان به خوبی حفظ شده  و نویسنده زیاده¬گویی نکرده است. لازم نیست قسمت هایی از بدنه ی داستان حذف شود.  همچنین آشنایی با سبک زندگی یک شهید نکات ارزشمندی را به خواننده منتقل می¬کند.
 لحن صمیمی و روایت دلنشین خاطرات دیگر نقطه قوت این کتاب به¬شمار می¬رود. روانی و زلالی روایت خواننده را با خود همراه می¬کند. شخصیت شهید دراین کتاب  برخلاف برخی آثار کلیشه¬ای فاع مقدس سفید مطلق و ابر قهرمان و دست¬نیافتنی ترسیم نشده است. بلکه ما با شخصیتی مواجه می¬شویم که او را واقعی می¬دانیم و گویی از نزدیک می-شناسیمش. نقطه اوج داستان در انتهای کتاب است که خواننده از پشت پرده اشک و با بغض درگلو محمدحسین محمدخانی را تشییع می¬کند.
کتاب¬آرایی هنرمندانه جذابیت کتاب را دوچندان کرده است. اسم و طرح جلد کتاب زیبا و بیادماندنی است.


        

11

Soli

Soli

1404/4/14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          در اینکه در بعضی از داستانای شهدا عبرت های زیادی برای زندگی من و شما وجود داره، شکی نیست. اما آیا لزوما هر داستانی پتانسیل تبدیل شدن به کتاب رو داره؟
چه چیز خاصی توی این کتاب بود که من بخوام یاد بگیرم؟ چه حرکت خارق العاده یا به اصطلاح انقلابی ای وجود داشت؟ دمش گرم همین آقا، که رفته و جونش رو داده برای دفاع از اسلام و مردم بی گناه، اما این موضوع رو من با صرف خوندن اسمش به عنوان شهید مدافع حرم هم متوجه می شدم. یه وقتی ما داریم درمورد شهید مطهری، شهید بهشتی یا شهید آوینی و غیره صحبت می کنیم، آدمایی که توی زندگی شون هم کارای خیلی بزرگی کردن. بله در مورد این افراد خوبه که داستان زندگی شون رو بخونیم تا بیشتر باهاشون آشنا بشیم، اما در این کتاب من هیچ چیز خاصی ندیدم. به طوری که دو سوم اولش رو خوندم و بعد احساس کردم دارم وقتم رو تلف می کنم و گذاشتمش کنار. حتی، حتی اگه نکته خاص و پندآموزی توی اون یک سوم باقی مانده وجود داشته، مقصر نویسنده، یا راوی بوده که نتونسته من نوعی رو به خوندن اون یک سوم مجاب کنه.
داستان آدمای این جوری رو اگه از یه خونواده مذهبی اومده باشی، به اندازه کافی دور و برت دیدی. آدمای هیئتی و پاسدار و خدایی. حالا همه اونا باید برن داستان زندگی شونو کتاب کنن؟
آهان، یعنی اگه یه پاسدار (یا بسیجی، یادم نیست) تو دانشگاه و این ور و اون ور بیفته دنبال مردم هیچ اشکالی نداره؟ یا اگه همون دختر عین چرت و پرتای آبکی نودهشتیا کفشای اون آقا رو از پنجره بندازه بیرون موردی نداره؟
خلاصه اینکه من نگرانم. نگران از پدرا و مادرایی که دور و برم دارم می بینم، که صرفا به اعتبار اینکه این کتاب زندگینامه یه شهیده و لابد مفیده، کتاب رو در اختیار بچه های نوجوونشون قرار می دن و اونا هم این کتابا رو می خونن و بعدشم می گن وای، چه قشنگ، چه زیبا! مخصوصا دخترا که یه دید رویایی هم پیدا می کنن. انگار که تاثیر مخربش کمتر از کتابای بیخودیه که بچه ها رو از خوندنشون منع می کنیم.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0