یادداشتهای احمد کولی وندی (37) احمد کولی وندی 1403/7/4 سمک عیار جلد 1 فرامرز بن خداداد ارجانی 4.3 3 داستان عجیبی است... گویا بازی تاج و تخت را از روی آن نوشته اند. تصاویر زنده و زیبا. خواندنش را به همه پیشنهاد میکنم. در نیمه دوم جلد اول کمی داستان ملال آور میشود ولی بلافاصله نگارنده طرحی نو در میاندازد و زیبایی را به اثر باز میدهد. حتما بخوانید. 0 2 احمد کولی وندی 1403/5/2 زوال کلنل محمود دولت آبادی 3.3 3 داستان روایت زوال خانوادهای در اوایل انقلاب بدلایل مختلف را روایت میکند. تصویر سازی ها مثل همیشه عالی است و سیر روايت بسیار آوانگارد و خلاقانه است، اما دروغ چرا... داستان چندان آدم را نمیگیرد. انگار وقتی توی قصههای دولتآبادی، به جای الاغ ماشین در خیابانهاست، آدم فکر میکند یکجای کُمِیت ماجرا میلنگد. البته شاید محمود دولت آبادی عزیز در این سالهای اخیر چندان هم لنگ جذب ما مخاطبها نیست. شاید پیش خودش میگوید:" خوشتان آمد بخوانید، اگر هم نه که به درک. بروید از کله خواجه هم آنطرف تر..." شاید هم حق داشته باشد. آنقدر با سلوچ و کلیدر و روزگار مردم سالخورده بهمان حال داده که انگار زیادیمان کرده. ولی در جمع، محمود خان، سیبیل کلفت ادبیات ایران، دمت گرم. به داده و نداده ات شکر. 0 1 احمد کولی وندی 1403/4/28 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 6 اثر قدری برایم ناملموس بود. نه اینکه همه آثار دولتآبادی برای ملموس بوده اما این یکی در عین سادگی و خطی بودن داستان قدری در قبولاندن شخصیتها به خواننده لنگ میزد. اینکه چرا اصلا باید این دو نفر آنقدر برای هم مهم شوند... نمیدانم... البته قبلا هم چنین فضایی را در داستان در دل شب از دولت آبادی دیده بودم اما این را قدری درک نکردم. در مجموع محمود دولت آبادی هنوز قهرمان من است ولو اینکه هزار داستانش را به ندادن نگیرم. 0 15 احمد کولی وندی 1403/4/25 سه قطره خون صادق هدایت 3.8 25 چکیده است سه قطره خون... 0 2 احمد کولی وندی 1403/4/25 دنیای قشنگ نو آلدوس هاکسلی 4.1 39 در کتاب انسان خردمند یوآل نوح هراری به گونه ای از خوشبختی اشاره میکند که بدان خوشبختی هورمونی یا شیمیایی میگویند. این کتاب شرح چنین خوشبختی را میدهد. انسانهایی که خوشبختند... اما آیا خوشبختند؟ 0 1 احمد کولی وندی 1403/4/25 عقیل عقیل محمود دولت آبادی 3.8 3 ستارههای اثر برای بالا بردن امتیاز داستان است. اثر را بسیار پسندیدم البته ۴ ستاره کفایت میکرد. روابط درونی عقیل با فرزندانش و جنون و آشفتگی او به بهترین نحو وصف شده است. از آن لذت ببرید. پر از گردو خاک است. همه جایش... 0 1 احمد کولی وندی 1403/4/25 بنی آدم محمود دولت آبادی 2.3 5 دروغ چرا اثر را نپسندیدم. شاید بهتر باشید دولت آبادی کوتاه ننویسد... کلیدر بنویسد، سلوچ بنویسد، قصه سالخوردهها را... 0 0 احمد کولی وندی 1403/4/25 ادبار و آینه محمود دولت آبادی 3.5 6 بد نیستند اما خوب نمیشود گفت که خیلی هم دولتآبادی طور است. به جز فضای داستان آخر باقی را بهتر در آثار دیگر دولت آبادی دبدهام. دلسردوننده بود، مثل وقتی که علویه خانم و ولنگاری صادق هدایت را خواندم. 0 1 احمد کولی وندی 1403/4/25 گاواربان محمود دولت آبادی 3.6 5 مانند تمام آثار دولت آبادی روند داستان کند است، اما زیبایی های اثر انسان را مجاب میکند لاکپشت وار پشت سر قلم او به راه بیافتد. صحنه چاه فوق العاده زیبا توصیف شده و آب را به دهان میخشکاند. پ.ن. برسد به دست آنها که میگویند رضاخان روحت شاد... نمیدانم چرا جنایات طالبانی رضاخان همیشه ضرورت روزگار است، اما ما نصف این پلشتیها راهم به مظفرالدین میرزا (امضا کننده مشروطه) نمیبخشیم؟ 0 0 احمد کولی وندی 1403/4/25 از خم چمبر محمود دولت آبادی 3.7 2 اثری شجاعانه و سرشار از توصیفات و احوال نویسیهای شیرین دولتآبادی. درست مانند بسیاری از آثار او جایگاه زن و بهرهکشی جنسی از زن باجزئیات بالا توصیف شده. کفتربند کردن زن و تجاوز شتربانی به زن در این اثر، آدم را یاد صبح زفاف هاجر در جای خالی سلوچ میاندازد. 0 0 احمد کولی وندی 1402/6/23 پدر سرگی لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.8 38 همیشه سه عامل بیشتر سایر عناصر محل انتقاد قلم تولستوی قرار گرفته: ۱. مالکیت زمین ۲. عدالت ۳. و مذهب در این اثر تولستوی صریح موضع خود را در خصوص مذهب بیان میکند. داستان چندان دلچسبی نیست ولی میتوان فهمید چرا تولستوی در اواخر عمر از کلیسای ارتودوکس روسی فاصله گرفت. 0 11 احمد کولی وندی 1402/6/23 ارباب و بنده لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.7 20 اثر شیرین است. یک کلام. شخصیت نوکر آنقدر جذاب و گیراست که آدم همش خداخدا میکند قصه تمام نشود. یک دائوئیست مقید در روسیه! گاهی ارتباط او با عالم آنقدر جذاب میشود که میگوئی چرا من اینطور نیستم. داستان شاید خیلی فوق العاده نباشد اما شخصیت پردازی کار آنقدر جذاب است که ضعف خط داستان و برخی منطقها را میپوشاند. نکته جذاب دیگر رویارویی شخصیتها با عناصر طبیعت است که آدم را یاد سهراب میاندازد. در آثار تولستوی و داستایوفسکی طبیعت معمولا فاکتوری است که همسو با حس و حال شخصیتها حرکت میکند، اما در اين داستان طبیعت و عناصر آن جان گرفته و چشم در چشم شخصیتها مسیر زندگی آنها را دستخوش تغییر میکنند. 4 34 احمد کولی وندی 1402/6/16 سونات کرویتسر و چند داستان دیگر لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.3 7 درباره سونات کرویتسر: داستان بینهایت عجیب است. فضایی چون "جنایت و مکافات" دارد. بلعیدن و لمس تمام تار و پود آن به این سادگیها نیست. همه چیز را زیر سوال میبرد و تو مستاصل و درمانده فقط مینشینی و نگاه میکنی که ای دل غافل همه آرمانها و ارزشهایم از دست رفت... تولستوی هم آن بالا ایستاده دست در ریش انبوه و فرفریِ دوشاخش میکند و زیر لب میگوید: کور خواندی... فکر اینجایش را نکرده بودی! این بار میل کردم که این طور مغزت را به نجاست بکشم... داستان به سادگی روایت جنایتی را بیان میکند که تو از همان ابتدا آخرش را میدانی ولی آنچنان "هیچکاکی" دلهره به جانت میاندازد که دوست نداری صفحات آخر را بخوانی. در هیچ کجای داستان رنگ کلیشه وجود ندارد. از مکان و زمان روایت گرفته، تا راوی، تا کنشها، تا تحلیلها و تا و تا و تا و تا... از قصه لذت خواهید برد. حالتان را گرفته و جا میآورد. ترجمه سروش حبیبی را بخوانید. 4 26 احمد کولی وندی 1402/6/7 سعادت زناشویی لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.8 23 داستان داستان معمولی است. و شاید اگر کس دیگری نوشته بود بر میزان ابتذال آن افزوده میشد. داستان قصه عشق معمولی را روایت میکند که شاید همه جا اتفاق بیافتد و هیچ چیز آن خاص و ویژه نیست. اتفاقا تولستوی هم همین را میخواهد. عشقی که ساده به وجود میآید و ساده میماند و ساده میبالد. اما دو عامل اثر را از سطح آثار سخیف جدا میکند: یکی تلاش جذاب تولستوی در عادی سازی رابطه که نهایتا هر تکه از آن را براي زوجها، علیالخصوص زوجهای جوان، ملموس میکند و دوم پیرایش ساده داستان که که لمس آن را براي مخاطب عام آسان میکند. خواندن این اثر را به زوجهای جوان پیشنهاد میکنم شاید از بسیاری از آثار زرد بازار آموزندهتر باشد. 0 3 احمد کولی وندی 1402/6/2 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 156 مرگ ایوان ایلیچ داستانی است در مرز. مرز میان مرگ و حیات، مرگی واقعی و حیاتی دروغین. ایوان درگیر حیاتی است که تنها مرگ میتواند رستگارش کند. او نه در فقر است و نه تحت ظلم. نه تنهاست و نه مغلوب. آدم است، آدم... مثل من، مثل تو که در ته خیالمان گمان میکنیم که زندگی میکنیم و از مرگ گریزانیم. آنچه برایم عجیب است شباهت میان این رمان و داستان کوتاه "مرگ" اثر صادق هدایت است. یکی ۹۰ سال ریست و دیگری در جوانی جان خود را گرفت و هر دو یکسان مینگارند... بخوانید، تاثیر گذار است. با ترجمه و نقد صالح حسینی بخوانید. 0 14 احمد کولی وندی 1402/5/29 رستاخیز لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 14 خیلی طول کشید تا برای این رمان دست به قلم شوم. نمیدانم چرا حس میکنم برخلاف تمام تعریفها و تمجیدها رمان متوسطی است. اثر عالی آغاز میشود و تا ۳۰۰ صفحه نخست توفانی پیش میرود، اما انگار یکهو داستان فراموش میشود و گره آفرینی در داستان جایش را به لجن مال کردن حکومت میدهد. دیدید بعضی وقتها وقتی از یک نفر عصبانی هستی هرچه تلاش میکنی از چیز دیگر حرف بزنی باز میرسی به گلایه و زاری از فرد مذکور. در این رمان هم همین اتفاق میافتد. موضوعِ جذاب و رخدادِ نادر ابتدای داستان به یکباره برای ۳۰۰ صفحه رها میشود و جایش را به نقد از نظام حاکم میدهد. من همین دیدگاه را در "خاطرات خانه اموات" داستایوفسکی تحسین کردم، ولی اینجا جای تحسین ندارد. چون اولا اینجا جایش نبود و ثانیاً، خدا پدرت را بیامرزد، ۳۰۰ صفحه؟ البته مشکل من با قصه فقط خارج شدن نویسنده از خط داستان نیست. به گمانم شخصیت دیمیتری هم به عنوان قهرمان داستان جا نمیافتد. نمیفهمیم چرا یک نفر باید تا این اندازه در یک مدت کوتاه تغییر کند. گیریم که اتفاق رخداد خیلی نادر باشد ولی چون شناخت ما از دیمیتری کم است گاهی حرفها و کارهایش در کتمان نمیرود. نویسنده چندان به گذشته نورانی او نمیپردازد و در چند سطر فقط میگوید که قبلاها آدم خوبی بوده. کاش آن ۳۰۰ صفحه میانی به ابتدای قصه میآمد و شخصیت پردازی میکرد. البته وقتی داستان نگارش این رمان را میخوانید متوجه میشوید که رفقای تولستوی هم کمی به او تذکر دادهاند (البته کسی نمیدادن این تذکرات چه بوده) اما انگار به خرجش نرفته، یا شاید دلش نیامده یا شاید... به هر حال این رمان پیریهای تولستوی است. خواندنی است، خصوصا برای ما گیر کردههای زمان و مکان حالا. 0 3 احمد کولی وندی 1402/5/14 نیرنگستان صادق هدایت 3.3 1 تیغ صادق همیشه بران و تیز است. از بیخ میزند. اما شاید در هیچ یک از آثارش تا این اندازه صریح به جان سنت و آیین ما ایرانیان نیافتاده باشد. مستقیم رفته در دل خاله شلختهها و خانم خانباجیها، و تا توانسته آنها را به لجن کشیده. هیچ چیز را از قلم نیانداخته و هیچ مرزی میان آئین، مذهب، سنت و خرافه قائل نشده. به شخصه، به عنوان ریزهخوار قلم "صادق" میگویم، هیچگاه هدایت را فردی سلیم العقل نپنداشتهام و همیشه اعتقاد داشتهام که او در افکارش از دایره انصاف خارج میشود. همیشه تند میرود، اما قلمش آنقدر خواندنی است که پیش خودت میگویی که حالا عیب ندارد بذار حرفهای حسابش را بغل چهارتا اراجیف بگوید و ما حالش را ببریم. اما یکی در این کتاب، یکی در "علویه خانم" و سوم در "توپ مرواری" گاهی آنقدر مواضعش تندروانه و بندتنبانی میشود که دیگر تحملش سخت میشود. در مجموع از خواندنش لذت نبردم و همیشه میگویم که حیف نام صادق روی جلد این کتاب. ستارههایم یکی برای نکات جسته و گریخته جالب اثر بود و دومی برای خود صادق. 0 3 احمد کولی وندی 1402/5/14 سبزی ها شورت می پوشند جرد چپمن 4.6 5 این کتاب فوق العاده رو به همه پدر و مادرها پیشنهاد میکنم. شاید بخش قابل توجهی از کم شدن زحمات بنده و همسرم در پروسه گرفتن پسرم از پوشک رو مدیون همین کتاب هستم. موضوع شناخت و پوشش اعضای خصوصی بدن و کنار اومدن با فرایند وابستگی به پوشک رو به خوبی برای یک کودک ۲ ساله جا میندازه. برای تمام مادرها آرزوی سلامتی دارم 0 7 احمد کولی وندی 1402/5/11 شب های روشن: یک داستان عاشقانه از خاطرات یک رویاپرداز (مصور) فیودور داستایفسکی 3.9 217 شبهای روشن رمانک خوبی است. از این ملودرامهای عاشقانه که همه مینویسند. شاید اگر داستایوفسکی آن را ننوشته بود امتیاز بالاتری به آن میدادم اما حیقتش خیلی معمولی بود. خوب از نظر من هر نویسندهای حق دارد گاهی از پوست خود بیرون آمده و معمولی بنویسد... برای همه... از کاسب و کارمند گرفته تا دختر بچگانه عاشق پیشه که همچنان منتظر آن شاهزاده چینی هستند که با اسب سیاه بیاید. خواندنش را به همه پیشنهاد میکنم، خصوصا در روزهایی که مغزتان خسته است و حوصله اگزیستانسیالیسم ندارد. در ضمن از میان ترجمه دکتر قاسم کبیری و سروش حبیبی عزیز برگ برنده را ميان صفحات سروش حبیبی بیابید. 0 15 احمد کولی وندی 1402/5/10 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 30 یاداشتهای زیرزمینی اثری است عجیب. بیشتر بذر است تا میوه. درست همان طور که میگویند است: سرآغازی برای تمام شاهکارهایی که قرار است فئودور خلق کند. بذر آشفته تمام میوههاییست که قرار است ادب دوستان جهان طعمش را زیر دندان حس کنند: ۱. انسانی آواره میان خیر و شر ۲. دختری به نام لیزا ۳. و خدایی که در این نزدیکی است نویسنده درست همان "ابلهی" است با سری مالامال از حرف، اما مجبور است آنها را با حود به دیار دگر ببرد، که در وصف نگنجد... داستایوفسکی انسانها را به دو دسته تقسیم میکند: اول آدمهای احمقی که سریع در هر موقعیت تصمیمی عاقلانه میگیرند و مثل یک گاو وحشی هر مانعی را میشکنند تا به دیوار بربخورد. و دوم، آدمهای عاقلی که عالمانه دیوار پشت هر موقیعت طلایی را میبینند و مثل یک موش ترسو از خیر آن میگذرند. حقیر میشود، کثیف میشوند و در نهایت در به در و درمانده در لاک بیحاصلی خود غرق میشود. پس در این تعریف آدمها یا گاوند یا موش... چقدر تلخ که آدم ته دلش میگوید، خیلی بی راه هم نمیگوید. 0 26