یادداشت احمد کولی وندی

        تیغ صادق همیشه بران و تیز است. از بیخ می‌زند. اما شاید در هیچ یک از آثارش تا این اندازه صریح به جان سنت و آیین ما ایرانیان نیافتاده باشد. مستقیم رفته در دل خاله شلخته‌ها و خانم خانباجی‌ها، و تا توانسته آنها را به لجن کشیده. هیچ چیز را از قلم نیانداخته و هیچ مرزی میان آئین، مذهب، سنت و خرافه قائل نشده. به شخصه، به عنوان ریزه‌خوار قلم "صادق" می‌گویم، هیچگاه هدایت را فردی سلیم العقل نپنداشته‌ام و همیشه اعتقاد داشته‌ام که او در افکارش از دایره انصاف خارج می‌شود. همیشه تند می‌رود، اما قلمش آنقدر خواندنی است که پیش خودت می‌گویی که حالا عیب ندارد بذار حرف‌های حسابش را بغل چهارتا اراجیف بگوید و ما حالش را ببریم. اما یکی در این کتاب، یکی در "علویه خانم" و سوم در "توپ مرواری" گاهی آنقدر مواضعش تندروانه و بندتنبانی می‌شود که دیگر تحملش سخت می‌شود. در مجموع از خواندنش لذت نبردم و همیشه می‌گویم که حیف نام صادق روی جلد این کتاب.

ستاره‌هایم یکی برای نکات جسته و گریخته جالب اثر بود و دومی برای خود صادق.
      
6

4

(0/1000)

نظرات

 علیرضا

علیرضا

1404/2/30

می‌پذیرم که صادق هدایت دیگه خیلی بیش از حد تند رفته و یه نگاه به‌شدت بدبین به همه چی داره. ولی، من یکم بهش حق می‌دم چون زمونه ای که او توش زندگی می‌کرده اکثریت مردم بی‌سواد و خرافه پرست بودن. کارهایی مثل دعانویسی و طلسم و دهانبندی و جن‌گیری و کلا این جور کارها هم خیلی رواج داشته و عادی بوده.  این وسط هم عده‌ای به هر طریقی شاید از راه دیانت وارد می‌شدن و از جهل مردم سواستفاده می‌کردن. خود من هم آن دوران بودم یا خرافه پرست بودم و یا اگر جزو خانواده‌های با اصل و نسب بودم و یجورایی فرنگستان رفته بودم و دنیا دیده بودم، می‌شدم  یکی مثل هدایت که غصه می‌خوره یا کلا خودم را می‌باختم. خیلی شرایط سخت بوده. هنوز هم مردم که اکثریت با سوادن، خرافات را قبول دارند و حاضرند بابتش  پول خرج کنند. از یک‌طرف هم قبول دارم که همه چیز را نمیشه به پای سنت و دین گذاشت چون خود این مردم هم خرافه پرور بودن و بهش دامن میزدن. چه میشه کرد درد داره!!

0