یادداشت احمد کولی وندی
1402/5/14
تیغ صادق همیشه بران و تیز است. از بیخ میزند. اما شاید در هیچ یک از آثارش تا این اندازه صریح به جان سنت و آیین ما ایرانیان نیافتاده باشد. مستقیم رفته در دل خاله شلختهها و خانم خانباجیها، و تا توانسته آنها را به لجن کشیده. هیچ چیز را از قلم نیانداخته و هیچ مرزی میان آئین، مذهب، سنت و خرافه قائل نشده. به شخصه، به عنوان ریزهخوار قلم "صادق" میگویم، هیچگاه هدایت را فردی سلیم العقل نپنداشتهام و همیشه اعتقاد داشتهام که او در افکارش از دایره انصاف خارج میشود. همیشه تند میرود، اما قلمش آنقدر خواندنی است که پیش خودت میگویی که حالا عیب ندارد بذار حرفهای حسابش را بغل چهارتا اراجیف بگوید و ما حالش را ببریم. اما یکی در این کتاب، یکی در "علویه خانم" و سوم در "توپ مرواری" گاهی آنقدر مواضعش تندروانه و بندتنبانی میشود که دیگر تحملش سخت میشود. در مجموع از خواندنش لذت نبردم و همیشه میگویم که حیف نام صادق روی جلد این کتاب. ستارههایم یکی برای نکات جسته و گریخته جالب اثر بود و دومی برای خود صادق.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.