یادداشتهای فاطمه نصراله زاده (54) فاطمه نصراله زاده 7 روز پیش سرزمین مقدس: سفری به فلسطین گی دولیل 4.0 78 گی دولیل و همسرش نادین، به خاطر شغل نادین که تو سازمان پزشکان بدون مرز کار میکنه، به کشورهای مختلفی سفر میکنن. حالا تو این کتاب، ما مخاطب سفر یکساله اونها به فلسطین هستیم. دو تا پی نوشت آخر کتاب، خیلی خلاصه و جمع و جور ماجرای تاریخچه فلسطین رو شرح داده. آقای دولیل، کارتونیسته و سفرنامه هاش مصور هستن. خیلی من کتابهای مصور رو دوست داشتم همیشه. بعد فکر کن سفرنامه هم از موضوعات مورد علاقه منه! دیگه جمع خوبان میشه کتاب های ایشون! کتاب خیلی روونه و سریع پیش میره. مهارتش توی نقاشی خیلی دوست داشتنی و رشک برانگیزه . نویسنده کتاب یک اروپاییه که تلاش کرده بی طرف باشه. با ابن حال، خوندنش قلب آدمو به درد میاره. انقدر زندگی با فشار، با زور و ظلم ، پرتنش! بعد فکر کن هروقت دلشون بخواد یهو بریزن خونت بگن اینجا دیگه خونه منه. از کشورت هم بندازنت بیرون بگن خودت برو یه جای جدید زندگی کن! وا... یه جاها حتی نویسنده ای بی طرف هم، نمیتونه درد موقعیت رو کم کنه. ولی خب از اون طرف، به خاطر همین بی طرف بودن، یه وقتا چیزهایی تعریف میکنه و جاهایی میره که از زندگی عادی بر میاد و از اون حالت تاریک فضا کم میکنه. خوندنش توصیه میشه؟ بله حتما. 0 14 فاطمه نصراله زاده 1404/3/31 کیلمنی باغ میوه لوسی مود مونتگمری 3.5 3 فقط به خاطر نویسنده خوندمش. ولی داستان، سطحی با شخصیت های خیلی ساده و تک بُعدی و پیچش های داستانی خیلی کم عمق بود. اگر میشه چنین اثری از آدم چاپ بشه و آدم ناامید نشه و ادامه بده تا نهایت برسه به اون آثار بهتر خودش و قلمش اونجور شکوفا بشه که تو آنه ها شد، چرا که نه! آفرین ب این پشتکار. 0 0 فاطمه نصراله زاده 1404/3/28 بگومگوهای زندگی مشترک: به روایت مدرسه دوباتن مسعود علیا 4.3 5 خیلی کتاب خوب و جالبیه. باید ببینید کدوم بگو مگو ها برای شما کاربردی تره. یه سری هاش شاید اصلا مسئله شما نباشه. ولی یه سری قشنگ به خود آدم برمیگرده و متوجه میشیم چقدر اشتباه رفتار کردیم تا حالا. ترجیح میدادم یه جاهایی ، بیشتر به خودمون جوالدوز بزنه و بگه خودتون هم باید رفتارتون رو اصلاح کنید. که البته گفته بود ها. منظورم بیشتر راه های عملی اصلاح خودمون تو اون مورد خاصه. به هرحال کتاب خوب و ارزشمندیه. به نظرم هردو زوجین باید بخوننش. 0 1 فاطمه نصراله زاده 1404/3/27 مجلۀ مدام؛ شمارۀ ۵: جشن جمعی از نویسندگان 4.2 2 من بین مدام ها، فقط یک رو خوندم و حالا هم 5 رو. و چقدر این مدت بهتر شده! آفرین واقعا. البته نمیتونم انکار کنم که چند تا جستار اول یه مقداری خورد تو ذوقم و باهاش ارتباط نگرفتم. من اینجوری میخوندم که یکی دو تا جستار، یدونه داستان. بین جستارها، اونا که برام محبوب تر هستند رو میخوام بگم: رقص بر شانه اندوه، نوشته علی کعبی: چقدر حس و حال این شادی فرا مرزی دوست داشتنی و عمیق بود. چه حس آرامش و شادی ای. جنه رو، نوشته سبا نمکی: قطعا یکی از بهترین آثار این شماره ی مدام:)) تنها نوشته ای که آخرش گریه هامو نتونستم کنترل کنم و با برون ریزی سبا خانم، من هم گریه ام رو بیرون ریختم. چقدر توصیفات به جا، بیان مناسب و مقدمه نتیجه و بیان مسئله خوب بود. تو پیوست عکس های تولد کودکی خودشه توی متن درموردش نوشته رو هم گذاشته بودن که خیلییی برام جذاب بود. کیک هایی که مال من نبود، بهاء الدین مرشدی: این روایت رو هم دوست داشتم. یه قسمت هایی انقدر برام دلنصین بود زیرش با مداد خط کشیدم. بعد اینجوری بودم موقع خوندنش🥹 اثر ترجمه خانم آل مبارک: خیلی بامزه و متفاوت بود. چه مناسبت هایی. و چه جالب که همینها میتونه ما رو نسبت به یه سری مطالب دغدغه مند کنه. حالا میریم سراغ داستان ها: ورگرد آقا، نوشته زهرا عطار زاده چه ایده جالبی به ذهنشون رسیده بود برای داستان و چه جذاب بود. چقدر لحن مخاطب رو خوب رعایت کرده بودند. و چه پایان بندی ای. به به در روشنای باران، نوشته حسین لعل بذری: خیلی متفاوت و جالب بود. فک کن واقعا انقدر جسورانه زندگی کنیم. یذره برام قابل درک نبود این کارا و رفتارهای کاراکتر های اصلی. ولی باز هم دلنشین بود. دندان خداست، نوشته آزاده رباط جزی: چقدرررر بامزه بود. کاراکتر اصلی با وجود فاصله زیادی که با شخصیت من داشت، چقدر برام دوست داشتنی بود. نوع حرص خوردنش :))) داستان دلنشینی بود. گرگیعان،نوشته رامین فروزنده: من در مورد این رسم هیچی نشنیده بودم و چقدرررر جذاب توضیحش داده بود و درموردش داستان ساخته بود و چه خوش نشسته بود کلمات به جان داستان. چقدر قشنگ بود. چقدر خوشحال شدم که با پیرزن باهم رفتن پیش مردم. نفرین جشن در تالار جنگلی،نوشته آزاده عبدی فر خیلی گوگولی بود این داستان. حس میکردم میتونم بالا سرش یه پاپیون صورتی تصور کنم. رابطه عروس و داماد داستان چقدر امن و خوشگل بود. چقد خوب که آخرش باهم اونجا روی تپه نشستند و واضح احساسشون و گفتن. چقد خوب که موجب شد درونشون حس التیام کنن. چقد بهم خوش گذشت این عروسی. ساز و سرنای دو روز مانده به ماه صفر، زهرا شکراللهی: خیلی خوب درآورده بودن فرهنگ و ماجرای داستان رو. چه قوتی داشت قلم نویسنده. خیاط خانه خدیجه ، نوشته خانم نظیری خبببب بیاید با قند و عسل این شماره آشناتون کنم. محبوب ترین داستان این شماره به نظر من، همین بود. چقدر همه چی سر جاش بود. چقدر خدیجه بوسیدنی بود. چه بابای خوبی. چه مامانِ مامانی. عالی بود این داستان. به به که مامان با شجاعت حقشون و گرفت. به به به پایان بندی داستان. تماااام. ارزشش رو داشت. سعی کردم آروم آروم بخونم که دیرتر تموم بشه. خوش گذشت خوندنش. تعداد جستار و داستان هایی که دوست داشتم از شماره قبلی ای که خونده بودم بیشتر بود. 0 5 فاطمه نصراله زاده 1404/3/16 صدای آخر خط جان مارس 3.9 10 یک کتاب جنایی معمایی. همونطور که تو خلاصه اومده، آخر خط اسم شرکتیه که اپراتور تلفنیه و کسایی که حس میکنن تو زندگی به آخر خط رسیدن، باهاش تماس میگیرن و باهاشون درد و دل میکنن . بینشون یک نفر هست به اسم لورا که وقتی با افرادی مواجه میشه که تصمیم جدی برای خودکشی دارن، تشویقشون میکنه و بهترین راه خودکشی رو بهشون آموزش میده. همه اینها، خصوصیه و سایر کارکنان شرکت آخر خط، ازش اطلاع ندارن. هرچی بیشتر تو زندگی لورا فرو میریم و بیشتر در موردش میخونیم، معما و راز ها بیشتر رو میشه. داستان رو نویسنده فکر شده و درست و حسابی نوشته. هرچند از خوندن صحنه های خشونت بار و معما هایی که ناامید کننده به نفع لورا تموم میشن، اذیت میشدم. بعد از یکی از صحنه های خشنش، یک روز تمام نتونستم هیچی بخونم. نه چون صحنه خیلی خشن بود. چون روی دلم، تاریکی روح لورا سنگینی میکرد و میدونستم با برنامه هاش، همه چی میفته گردن یه بدبخت دیگه. عجیب بود. اینجا یک شخصیت کاملا سیاه داشتیم که با اینکه اومد پیشینه زندگیشو برامون باز کرد، تا آخر داستان دلم یک ذره هم باهاش صاف نشد. همچنان یک شخصیت سیاه موند و همش هم بیشتر تو سیاهی فرو رفت. جالب با اختلال ها و پیشینه شخصیتش بازی میکرد نویسنده. پیچش ها رو هنرمندانه رو میکرد. من اون قسمتی که شوهر لورا با رایان حرف میزدن و یه راز از زندگی لورا فاش شد ( برا اسپویل نشدن، نمیگم) چند لحظه با دهن باز به صفحه گوشی خیره شده بودم. (توی نرم افزار طاقچه داشتم میخوندمش) هی به صحنه های قبل فکر میکردم. به چیزهایی که لورا برامون تعریف کرده بود. با اینکه خوندنش آزارم میداد از جهت فکری و سیاهی حاکم بر کتاب و اینکه نقشه های لورا بی نقص در میومد، ولی واقعا عالی نوشته شده بود. به همین دلیل امتیاز زیادی گرفت ازم. امیدوارم افی تو راهش موفق بشه. هرچند من حسم میگفت اون هم قراره چندی دیگه از دور خارج بشه. چون رقابت با لورای باهوش و دیوانه، کار راحتی نیست. 8 24 فاطمه نصراله زاده 1404/3/7 و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد مهزاد الیاسی بختیاری 3.8 82 ماجرای تفکراتی در میان سفر ها و لحظاتی تأمل. این مهزاد خانم منو یاد خواهرم می انداخت. البته خواهرم نسخه امیدوارتر، با بینش عمیق تر و بهتره :)))) تقریبا هیچ جای کتاب خیلی با نویسنده همذات پنداری نکردم. با اینکه این حجم از سفر و تجربه زیسته، به نظرم عالی میومد. حس میکردم نویسنده یه پوچی و تهی بودنی دارا که میخواد با سفر، پرش کنه ولی در جستار آخر به نظر میرسه که نتونسته. یه رگه هایی از ناامیدی و سیاهی توی اکثر جستارها میبینید. همچنان به نظرم تجربه دیدن انقدر جای مختلف بی نظیره. هرچند من نه آدم انقدرجسوری هستم که سبک زندگی هیچ هایکر ها رو بتونم تصور کنم برای خودم، و نه یه جاهاییش رو میپسندم. یه جاهایی با هم تفاوت دیدگاه داشتیم. ( کم هم نبود) یه جاها هم حس میکردم توی ذهنش، مغالطه میکنه بین چیزهایی که به هم ربطی نداره. اینجور نیست که بگم روایات سفر کسی رو میخونید که خودش نور امید و شادی رو پیدا کرده. یه اثر بینابینی که به بعضیا پیشنهادش میدم. ولی نه به همه. 0 3 فاطمه نصراله زاده 1404/3/4 یانگون گی دولیل 3.8 17 چالش 50 صفحه کتاب در هر روز رو شروع کردم. بعد این کتاب هم چون مصور بود و البته چون سفرنامه دوست دارم و زود پیش میره، شروعش کردم به صورت موازی با سایر کتاب هام. در مورد میانمار هیچی نمیدونستم تقریبا. چقدر عجیب بود. چقدر نویسنده آدم بامزه ای بود. سفرنامه به فلسطینش، از همه سفرنامه هاش تو طاقچه گرون تر بود. منم رفتم نسخه چاپیشو از نمایشگاه خریدم. بعد دیدم سفرنامه های دیگه ی نویسنده هم هستن تو طاقچه که دو تاش تو طاقچه بی نهایته! و چی بهتر از این:)) آقای نویسنده که کاریکاتوریسته با همسرش که جزء پزشکان بدون مرزه، میرن کشور هایی که نیازمند درمان های داوطلبانه هستند و مردم رو کمک میکنن. برام جالب بود که وظیفه نگه داری از بچه، خیلی وقتا با آقا بود. و به نظر میرسید این کار رو یک نقش زنانه نمیدونستن و با این مسئله هردو کنار اومده بودن. چقد سر بعض ماجرا هایی که تعریف کرد خندیدم و چقدر یه جاها حس کردم دلم برای این مردم میسوزه. توصیه میشه؟ حتما. 0 3 فاطمه نصراله زاده 1404/3/1 تربیت بدون فریاد: با حفظ خونسردی به روشی انقلابی در تربیت فرزندان خود دست یابید هال ادوارد رانکل 4.3 14 یکی از کتاب هایی که خیلی درموردش توصیه شنیده بودم. کتاب های نشر صابرین رو هربار میگم چون کاربردیه برم بخرم. بعد تو موقعیت هایی که بهشون نیاز پیدا میکنم تو طاقچه میخونم و یه سری شون رو میگم بد هم نشد که نخریدم. یه سری شون رو میگم کاش بخرم با اینکه خوندمش:)) این کتاب از اونها بود که خوب شد تو طاقچه بی نهایت خوندم. دیگه هم احتمالا قصد رجوع بهش رو ندارم. نکته اصلی ای که توی کتاب بهش توجه میشه اینه که چطور توی تربیت کودک، به تربیت خودتون تمرکز کنید و روی خودتون وقت بذارید و آرامشتون رو حفظ کنید و با داد و بیداد برای تربیت بچه اقدام نکنید. نکات مفیدی هم داشت. روش هایی که میشه بچه رو بدون فریاد تنبیه کرد رو ترجیح میدادم تو فصلی جدا نوشته باشه که ننوشته بود و تو قسمت های مختلف به چند تاش اشاره شده بود. مثل ایجاد وقفه . محروم کردن بچه از یه چیزی که دوستش داشته به خاطر کار بدی که کرده . ترجیح میدادم تعدادش بیشتر باشه که با توجه به شرایطی که درونش قرار میگیرم یه راه رو انتخاب کنم. کوچولوی من 2 سال و خورده ای هست و این راه ها گاهی تو اون مسئله که میخوام بهش بگم انجامش نده، تاثیر نداره. البته یه وقتا هم تاثیر داره ها. اون دلیلی که من به خاطرش این کتاب رو خوندم، این بود که کوچولوم خیلی وقتا لج میکرد و جیغ و گریه های بیخودی داشت که منو از کوره در میبرد و نمیتونستم دیگه سرش داد نزنم وقتی خیلی دیگه عصبانی میشدم. در این زمینه بهم راهکار دقیقی نداد. البته کلا هم کتابی نیست بیاد ماهی بده دستت. ماهی گیری میخواد یادت بده. ولی من حس میکنم عملا نمیدونم همچنان باید چه کار کنم با دخترم :)) البته بجز اینکه خونسردیمو حفظ کنم:))) یه نکته که درمورد این کتاب نمیپسندیدم این بود که یه سری جمله ها که به نظرش مهم بود رو چند بار تکرار میکرد یا خودش با فونت درشت دوباره مینوشتنش. خب خودمون میتونیم تشخیص بدیم چه جملاتی برامون کاربردی و مهمه دیگه. نیاز ب این کار نبود. و اینکه یه جاهایی بدون اینکه کامل مطلب جا افتاده باشه رد میشد ازش. که بهتر بود با مثال و توضیحات بیشتری جا مینداختش. و در نهایت، از خوندن این کتاب پشیمون نیستم. ولی اون جوری هم نبود که بگم به همه توصیه میکنم. به والدینی که خیلی به فکر بچه هستند و از خودشون غافل شدند، توصیه میکنم. 0 4 فاطمه نصراله زاده 1404/2/30 بازی های میراث جنیفر لین بارنز 4.1 136 انتظار این حجم از ضعف رو در قلم و داستان نداشتم. چون جزء کتابهاییه که خیلی تعریفش رو شنیده بودم. هرچند میدونم نباید تو این دام بیفتم که یه کتاب چون معروفه خوبه، ولی خب این نوع قلم و داستان رو هم انتظار نداشتم. حس میکردم معما ها خیلی سردستی هستن. شخصیت پردازی ها خیلی رو و یه جاهایی هم غیرواقعی و باور ناشدنی بودن. شخصیت پردازی ایوری با توجه به پیشینه ای که تو زندگیش داشت، واقعی و دقیق انجام نشده بود. یه جاهایی که به هیچ کس باور نداشت و اینها بسیاااار مصنوعی بود. رفتار متکبرانه اش هم به نظر من برای کسی که در ماشین زندگی میکرده، زیادی بود. نه که امکانش نباشه. منظورم اینه که باید در گذشته این شخصیت حداقل میگفت که خیلی با اتکا به نفس بار اومده و اینها. ولی هیچیییی از همچین خصیصه هایی تو پیشینه اش نداشتیم و یهووو که پولدار شد درست هم رفتار میکرد. به علاوه، چند تا مشکل اخلاقی تو کتاب بود. که مشکل هایی به این وضوح رو ناراحت شدم که اصلا در کتابی چاپی دیدم. اشاره مستقیم به روابط خارج از چارچوب داشت که موجب میشد دوستش نداشته باشم. حتی خود ایوری هم نمیدونست با خودش چند چنده. توصیه نمیکنم. 0 6 فاطمه نصراله زاده 1404/2/24 عاشقی به سبک ون گوگ محمدرضا شرفی خبوشان 3.7 69 باهوز، اسم هنریِ البرز، شخصیت اصلی این داستانه. یک نقاش در زمان محمدرضا شاه . البرز از بچگی همبازی با دختر سرگردیه که تو حیاط خونشون، به عنوان بچه باغبان زندگی میکنه. همینجوری عاشق نازلی میشه. حالا ما ذره ذره روابط بینشون، خاطراتشون و سرگذشت البرز رو میخونیم. دو فصل اول به زبان اول شخص از طرف البرزه. فصل آخر از زبان دانای کل روایت میشه و میخوایم بفهمیم سرگذشت مادر و پدر البرز رو. دو فصل اول خیلی هنرمندانه بود. پرش ها، استفاده از تکنیک ها، مهندسی متن. بی نظیر . فصل آخر قلم قدیمی تر شد. من معتقدم کار در نیومد. حوصله آدم خیلی زیاد سر میرفت. پایان هم میتونست شکوهمندانه تر باشه. حتی اون قسمتی از آخر فصل دو که البرز میبره از نازلی و میگه دیگه دوستش نداره، پایان خیلی معقول تری بود به نظرم. حتی کاش خود البرز به یه طریقی از خانواده اش و چیزی که سرشون رفت آگاه میشد و اینطوری میفتاد تو جریان انقلابی ها. ولی حتی فصل سه با وجود افت قابل توجه کیفیت از نظر من، همچنان مهندسی متن های کار شده و زیبایی داشت. سلطان مهندسی متن بود این کتاب. ظلم های شاه ها، و درباریانشون چه قاجار و چه پهلوی واقعا مشهود و ناراحت کننده بود. برای آگاه شدن هم خوب بود. کتاب رو توی طاقچه خوندم. و حالا میتونم برم سراغ کتاب بعدیم از طاقچه:)) 0 2 فاطمه نصراله زاده 1404/2/14 عشق غیرمنتظره جودی هدلاند 4.3 2 چقدر دوستش داشتم . ازون ازدواج های بدون شناخت که تو سبک همخونه قراردادی نوشته میشن. خیلی پاک و دوست داشتنی بودن. 0 2 فاطمه نصراله زاده 1404/2/8 رفتار با کودک لجباز و کج خلق پنی هیمز 2.5 1 اگر کودک 2 تا 5 سالی دارید که گاهی در حدی لجبازی میکنه که نمیدونید چه کنید ، شاید براتون مفید باشه. یه سری نکته مثبت داشت. ولی یه سری نکات هم میگفت که من خیلی قبولشون نداشتم و موجب میشد نتونم با حالت اعتماد به گفته ی نویسنده، بخونمشون. همش بررسی میکردم که الان اینی که گفته با فرهنگ و نوع تربیتی که من دوست دارم بچم داشته باشه میخونه یا نه. ضمنا منظورش رو یه جاهایی واضح بیان نمیکرد و توضیحات رو نصفه رها میکرد. گاهی مثال ها ربطی به مسئله ای که براشون عنوانش کرده بود نداشت. یه وقت میشد یه جمله رو سه بار میخوندم ببینم اصلا یعنی چی و چرا اینجا آوردتش! انگار با یه ذهن شلوغ نوشته شده بود و ویرایش هم نشده بود. فکر میکنم اگر کتاب دیگه ای پیدا کنید در این زمینه، بهتر باشه. ولی خب اگر کتاب دیگه ای دم دستتون نیست، شاید بتونه همین بهتون کمک کنه. به هرحال که یه سری از راهکار هاش برای خود من مفید بود. 0 2 فاطمه نصراله زاده 1404/2/1 مجلۀ مدام؛ شمارۀ ۱: کتاب جمعی از نویسندگان 3.8 16 مدام یک، مجله ای بود که با شوق خیلی زیادی خریدمش. اون موقعی که گرفتمش هنوز کلاس نویسندگیم تموم نشده بود. سر کلاس یه وقتا با استاد بررسیش میکردیم. این که اول یا آخر هر متن، یه بارکد داشت که فرامتن در اختیارت میذاشت خیلی خلاقانه بود و تبدیلش کرده بود به یه چیز درست و حسابی. کیف میکردم باهاش. آخر هر متن هم یه بارکد داشت که نظرتو با نویسنده در میون میذاشتی. من سر چند تا متن ها نظر گذاشتم . ای کاش میشد یه راهی بود که نویسنده میتونست نظرمون رو جواب بده. چون یه جاها مثلا آدم سوالی داره یا پیشنهادی داره. خوب بود ک نویسنده هم راه ارتباطی با مخاطب داشت. نوشتن با یه موضوع خاص برای من خیلی سخته. نمیتونم انگار. مدت ها از زنگ انشام گذشته:)) حالا اینهمه شماره جدید اومده و من تو تک تک شون میخواستم بنویسم و نشده. نه که حالا بنویسمم بدو بدو میپذیرن. ولی خب میخواستم امتحان کنم. جای بهتر شدن داشت. یادداشت آقای جوان آراسته در ابتدای مجله انقدر برام دلنشسن بود که بارها خوندمش. بعد برا خواهر هام خوندمش. برا همسرم خوندمش..... قشنگ بود. ممنون از مدام برای تلاشش :) الهی شماره پنجاهت رو جشن بگیریم :') 0 8 فاطمه نصراله زاده 1404/1/19 یکی پس از دیگری فریدا مک فادن 4.1 42 یک کتاب جنایی. دیدم تو کامنت ها بود که اولش خیلی مقدمه داره. من مقدمه هاشم دوست داشتم. چون میدونستم قراره جنایی بشه از همون اول تلاش میکردم ببینم بین این 6 نفر کی میتونه قاتل باشه. پایانش برام مقداری غافلگیر کننده بود. ولی قسمت هاییش رو تونسته بودم حدس بزنم. ذهن بیمار قاتل جالب بود. نمیدونم چرا باید برام جالب باشه البته :)))) مشتاق شدم سایر کتاب های نویسنده رو هم بخونم. اولین کتابی بود که ازش خوندم. و مثل اکثر کتاب ها، توی طاقچه:)) شخصیت کلیر و اونقدرا دوست نداشتم. شخصیت نوآ برام دلنشین تر بود. دعواهای از روی روزمرگی شون بسیار لمس شونده و طبیعی بود. 0 2 فاطمه نصراله زاده 1404/1/11 پاییز پنجاه سالگی: خاطرات مریم جمالی، همسر سردار شهید مدافع حرم، محمد جمالی فاطمه بهبودی 3.8 6 کتاب خاطرات شهید محمد جمالی توسط خانومشونه. جزئیات داستان میتونست بیشتر باشه. حتی جزئیات داستانی. نه صرفا اطلاعات نظامی که نویسنده اول کتاب توضیح نوشته که بهشون اطلاعات کافی ندادند. ولی خب درمورد همون ابعاد خانوادگی هم میتونست اطلاعات منظم تر باشه. مثلا میگفت باهم صحبت کردیم بهتره باز هم بچه دار بشیم تا تفاوت سنی شون کم باشه، خط بعد نوشته دیگه وسطای بارداری دومم بود :))) خب تازه تصمیم رو نوشته بودید که. یا مثلا سرعت بززگ شدن بچه ها خیلی خیلی زیاد بود. بینش فاصله بود. شیب روایت ملایم نبود. ولی خب داستان دلچسب بود و قشنگ. 0 2 فاطمه نصراله زاده 1403/12/28 خوشه های خشم جان اشتاین بک 4.2 75 ماجرا درمورد خانواده ایه که مجبور میشن از کشورشون، به سمت کالیفرنیا مهاجرت کنن. چون زمین هاشون توس بانک ها تصاحب شده و دیگه هیچ جا رو ندارن. واقعا غم ماجرا خیلی زیاد بود. و سختیش بیشتر این بود که نمیخواستن مهاجرت کنن و بهش مجبور شدن. از شدت ظلم ماجرا، و اینکه هیچ کاری نمیتونستن بکنن بدتر حال آدم بد میشد. شخصیت مامان خیلی خیلی لطیف بود و دوست داشتنی. چقدر خونواده رو کنار هم جمع میکرد. چقدر زیبا میدونست تو هرجایی باید چه کار کنه. شخصیت تام چه دوست داشتنی بود. دوست نداشتم یهو دیگه حذف شه. انتظارشو نداشتم. و انتظارم نداشتم کانی برنگرده. چقدر برا رزاشارون نارحت شدم. فقط روتی و وینفیلید که قشنگ در طول این سفر و زندگی بازی شون هم کردن. تنها جایی که باهاشون انسان گون برخورد شد تو اون کمپ حکومتی بود. خدایا... یه عده داشتن میترکیدن از خوردن و این حجم زیاد از مردم گرسنه در حال مرگ! مگه میشه... جالب بود ولی خیلی خوندنش طول کشید و شادی های در حین غم، خیلی کم بود. اکثر کتاب آدم حس خستگی و گرسنگی داشت. قشنگ تا 50 درصد و که رسما تو ماشینن و هنوز به هیچ جا نرسیدن ! با خودم فکر میکردم چرا بی خیال جاهای مرسوم نمیشن نمیرن تو یه صحرایی جنگلی چیزی باهم زندگی کنن و خونه بسازن و شکار کنن! تمدنی که اینقدر باهاتون نامهربونه ارزشش و داره؟؟ آل چقد یه جاهایی رو مخ بود. لنتی همه خانواده داره میپاشه. تو چی کار میکنی اخه! بابا و مامان زوج مهربون و قشنگ بودن. در مورد مامان واقعا نمیدونم چی باید بگم. انقدر این زن خوب و قابل اعتماد بود. امن و دوست داشتنی. همش با خودم فکر میکردم اگر تام و آل میرفتن یه تعمیرگاه برای کار، شاید واقعا موفق تر میشدن. پول بیشتری هم در میاوردن. وقتی مهارت داشتن چرا ازش استفاده نکردن؟ برد رو اون آقایی که کم داشت و تو کشور خودش موند و به هر سختی بود با خوب و بدش ساخت کرد... والا. همین. 0 2 فاطمه نصراله زاده 1403/12/17 کلیدهای رفتار با کودک دوساله مگ زویبک 3.7 6 خیلی خوب بود و برای من همچنان مفید بود. هرچند نکات تکراری هم زیاد داشت. خصوصا اون فصلی که درمگرد رفتار های ذاتی صحبت میکرد که یه جاهاییش عینا مثل کتاب کلید های رفتار با کودک یک ساله بود. با این حال برای من مفید بود و از خیلی قسمت هاش یادداشت برداشتم . یه قسمت هاییش رو هم دلم میخواد بدم به افراد دیگه ای که بچه این سنی دارن بخونن تا بدونن باید چی کار کنن. یکی از نکات جالبش برای من واکنش ما نسبت به بدرفتاری بچه بود. من خودم خشمگین میشدم و رفتارهای تند نشون میدادم. راهکار های کتاب رو که امتحان کردم ، هم ایمن تر بودن و هم خیلی بازدهی بهتری داشتن. اون فصلی که درمورد انتخاب مهد کودک مناسب بود چقد جذاب بود. نمیدونم واقعا همچین مهد های خفنی میتونم دور و بر خودمون پیدا کنم یا نه. ولی داشتم فکر میکردم حتی خونه خودمون که بچه همیشه اینجا زندگی میکنه هم به این حد مناسب برای رشدش نیست. مثلا انواع بازی ها که مهارت های مختلفش رو پرورش بده، محلی که بتونه کار هنری کنه و کثیف کاری کنه و نگران شلختگی نباشه، جایی برای بالا پایین رفتن و پریدن و دویدن ( توی آپارتمان زندگی میکنیم. متراژ هم اونقدر زیاد نیست.) که خب میشه حداقل یک روز در میون بچه رو ببرم منظم بیرون تا بازی های حرکتی بیشتری بکنه. میبردمش قبلا هم. ولی نظم حاصی نداشت. فکر میکنم باید تو بولت ژورنالم صفحه ای برای نظم دادن به فعالیت ها و بازی های لازم بچم اختصاص بدم:)) برام ملال آور نیست. هیجان انگیزه دیدن رشد و یاد گرفتن مهارت های جدید توسط بچم. خلاصه که از خوندنش لذت بردم. 0 1 فاطمه نصراله زاده 1403/12/3 پرونده فوق سری 2040 محمد قنبری 3.3 6 از نظر تکنیک های نویسندگی، کتاب ضعیفی بود واقعا. داستان جالب بود و جای تامل داشت ولی واقعا چرا آخه! میتونستن کارهایی که در انتهای کتاب، در انجامش موفق شده بود قهرمان داستان رو خیلی خیلی پررنگ تر و مهم تر جلوه بدن و روش کار کنن تا حس نکنیم هیچی به هیچی.... حس نکنیم داریم روایت یک شکست رو میخونیم. که این کارو نکرده بودن. شخصیت پردازی ها ضعیف بود واقعا. اینجوری بود که میگفت فلانی بسیار باهوش بود. فلانی چقدر زیبا بود. خب باید توصیف کنی اینا رو تو داستان. نباید که از این الفاظ کلی اینهمه استفاده کنی. رابطه عاشقانه شون عمق نداشت و موجب شده بود وقتی رسیدن به فراغ، اون حجم اشک و زاری به نظر بیهوده و اضافی بود. یه قسمت هایی شعاری و حوصله سر بر بود. توصیه میشه؟ خیر. 0 2 فاطمه نصراله زاده 1403/11/27 آواز نیمه شب داوود غفارزادگان 3.5 3 خسته کننده بود. نسبت به کتاب قبلی ای که از نویسنده خونده بودم(پرواز درناها) اونقد جذبم نکرد. ماجرا ها اونقد پررنگ و مهم نبود. انگار واقعا داشتم خاطرات یه بچه در آستانه نوجوونی رو میخوندم که حتی تا آخرش هم به هدفی که داشت نرسید. واقع گرا بود البته. ولی برای من دوست داشتنی نبود. توصیه نمیشه. 0 1 فاطمه نصراله زاده 1403/11/19 تولد در لس آنجلس بهزاد دانشگر 4.1 54 عالی عالی. یکی از بهترین کتاب هایی که 1403 باهاش دوست شدم:) خاطرات محمد عرب که در کودکی رفته لس آنجلس و حالا خاطره برهه ای از جوونیش رو میخونیم که بهشکل جالبی دوباره با اسلام آشنا میشه. و چه قشنگ بود . ارتباطش با خدا و اون سفر 40 روزه اشک منو در آورد همشم میگفتم وای حالا کی میخوای با امام حسین علیه السلام رفیق شی؟ خیلی لذت نابی داشت خوندنش و قطعا توصیه میکنم :) آقای عرب هم در برنامه ماه عسل اومدن، هم محفل. این کتاب هم خاطرات بخشی از زندگیشونه. 0 4