یادداشت فاطمه نصراله زاده

        کتاب خیلی کوتاهی در مورد سمیه یولی یانگ که دختری توی چینه از خانواده های سرشناس حزب کمونیست.
یولی، همیشه فطرت پاکی داشته و همین موجب میشه با اینکه خانواده لائیک و کمونیست بودن، یولی بره دنبال مسیحیت. همین بین یک شب قدر، اتفاقی میره مسجد و کم کم با اتفاقاتی که براش میفته، با اسلام آشنا میشه.
خیلی جالب بود برام.
من همش به این فکر میکردم که اگر کسی تو کشوری باشه که اصلا دین ندارن غالبا چی؟ و با اینکه میگفتن به هرحال حجت براشون میاد، من نمیتونستم قبول کنم.
ولی یولی با همین جرقه ها و دنبال فطرتش رو گرفتن، تونست مسلمون بشه 🥲❤️
آخر کتاب رو متوجه نشدم. یولی شهید شد؟ نشد؟ تو گوگل هرچی سرچ کردم چیز خاصی نیاورد. 
      
8

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.