قالب تهی کن! قالب تهی کن! الهه بهشتی و 2 نفر دیگر 4.2 7 نفر | 3 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 15 خواهم خواند 6 ناشر شرکت چاپ و نشر بین الملل شابک 9789643048181 تعداد صفحات 72 تاریخ انتشار 1401/1/2 توضیحات کتاب قالب تهی کن!، ویراستار عاطفه عبدی خان. لیستهای مرتبط به قالب تهی کن! سیده زهرا رضایی کتابهای ۱۴۰۳ 55 کتاب این لیست تا پایان سال تکمیل مییابد:) 0 13 یادداشتها محبوبترین جدید ترین فصل کتاب 1402/6/20 ✨ کتاب قالب تهی کن حکایت زندگی #یولی یا همان #سمیّهست دخترک تازه مسلمان شده ای که دست نیاز به سوی پروردگار خود بلند کرده و مورد کرامت و عنایت امام زمان علیه السلام قرار می گیرد. 🔸در فرازی از زیارت آل یاسین می خوانیم.. يَا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ، وَسَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ، ای مولای من، بدبخت شد کسی که با شما مخالفت ورزید و خوشبخت شد کسی که از شما اطاعت کرد. به حق سمیّه ی قالب تهی کن عاقبت بخیر شد. 🔸داستان حقیقی و مستند هست و سرکار خانم الهه بهشتی به زیبایی این داستان رو قلم زدند. 🔸اگر به داستان زنان تازه مسلمان علاقمند هستید کتاب قالب تهی کن رو از دست ندید یک کتاب خوب و سبک هست . 💠 داستان مربوط به سال ۱۳۷۸ هست. 0 3 فهیمه حدیدی 1403/1/8 این کتاب را یادم است بین گزارش های پیشرفت یکی از کاربران بهخوان دیدم و خوشم آمد. بعد تصمیم گرفتم که آنرا مطالعه کنم و نسخه فیزیکی کتاب را که دیدم کم حجم و خوش خوان به نظرم رسید.(با نقاشی های متعدد با خطوط ساده اما دلنشین) پیوسته خواندمش و بعد داشتم فکر می کردم که آیا روند اتفاقات کتاب با عقل جور در می آید یا اینکه از شور و علاقه و عقیده نویسنده است ... کتاب که تمام شد مجدد ورقی زدم و جمله ای دیدم درست قبل از شروع کتاب . با فونت نسبتا کوچیکی نوشته بود که این داستان بر اساس زندگی خانم ... با اسم کامل و تاریخ بود و بعد حواسم به ارجاع های کتاب آمد که بخش هایی از متن به مصاحبه مستندی ارجاع داده شده بود. وقتی که فهمیدم کتاب به نوعی زندگینامه است، این بار نوبت من بود، قالب تهی کردم! 7 14 سیده زهرا رضایی 1403/6/22 "یولی" خواهرِ "یوهانگ" رهبر حزب کمونیست شهر یانجینگه. اون بعد از برادرش عملا رهبر آینده حزب به حساب میآد. اما تو زنگیش هیچ وقت این رو نخواسته بود. اون همیشه در وجودش نیازمند به تکیه به خدای آسمون بود و وقتی برادر مستبد و سردش، یولی رو مثل یک مهرهی ناچیز برای موفقیت خودش جابه جا میکرد و اون رو لای منگنه ازدواج اجباری درون حزبی، تحت فشار قرار میده؛ این نیاز به اوج خودش میرسه. اون با دل شکسته، نیمهی شب قدر، سر از مسجد مسلمونها در میاره و این شروع آشناییش با اسلام میشه. باید بگم حین خوندنش، دائم تو دلم یولی رو تحسین میکردم و وقتی دیدارش با حضرت حجت رو خوندم بی اختیار اشک ریختم. هنوز هم حالت حزن و تپش قلبی که حین دیدارشون حس کردم، همراهمه. کتاب کوتاه و تامل بر انگیزی بود. جوری که وقتی تمومش کردم، یاد کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی افتادم؛ جاذبههای زندگی مثل دهها آهن ربا جسم کوچک ما رو به این طرف و آن طرف میکشونن. اما یه آهن ربای قویتر که پیدا شه، آنچنان جاذبهش قوی هست که این برادهی کوچیک رو فقط جذب خودش کنه و اثر بقیهی آهن رباها خنثی میشه... خوش به حال یولی که جذب آهن ربای خدا شد. حس میکنم که یه برادهی ناچیز زنگ زده و زنگار بستهام که خروار خروار زشتی رو با خودم حمل میکنم. کاش نگاه مهربون حضرت حجت کمک کنه ما بندههای سنگین از گناه هم جذب آهن ربای خدا شیم و مسیر عاقبت بخیری رو طی کنیم. 0 8