یادداشت‌های انسانی در جستجوی معنا؛ (81)

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

شصتمین کتاب سال ۱۴۰۴ و با اختلاف گوگولی ترین و لذت بخش ترین کتاب کوتاهی که تا به حال خوندم.

خیلی اتفاقی با جلد اول مه‌زاد این کتاب رو خریدم و توی بهخوان نظری خوندم که میگفت -این کتاب مثل شعره!- ، و منم منتظر بودم با یه چیز جذاب رو به رو بشم.
دیروز که بسته‌ام اومد کتاب رو سطحی نگاه کردم و صبح موقع رفتن مدرسه گذاشتم توی کیفم ،و زنگ جغرافیا و تخصصی‌ترین درس ریاضی (البته وقتایی که چیزه جالبی درس نمیدادناا🤣) خوندمش و واقعا لذت بردم. 

آقا راستش این کتاب رو برای تولد کسی خریدم و گفتم مثل تیری تو تاریکی خودمم بخونمش و تاداااا... ، الان به این نتیجه رسیدم که آدم که مجبور به کتاب کادو دادن نیست🤣🤣🎀

این کتاب درمورد ژانگ ییشینگ یا لی (LAY) گروه اکسوعه ، از وقتی که ژانگ توی مسابقه‌ی استعدادیابی توی چین شرکت کرد و سوم شد تا وقتی که با گروه اکسو برنده ۴ جایزه‌ی مهم آسیایی شد(سال ۲۰۱۵) رو روایت میکنه ، و این انقدر شیرین ، انقدر جذاب ، انقدر تو دل برو روایت شده که واقعا موقع خوندن آرامش خاصی میگیردتون و عاشقش می‌شید.

من کلا به خواننده یا گروه خاصی جز آهنگای Tom Odell و Alec Benjamin علاقه ندارم ولی این کتاب واقعا گیراست و به طرفداران کی‌پاپ و چمیدونم این قماش موضوعات شدیدا پیشنهاد میکنم خوندنش رو.

اگر درگیر نا امیدی هستید یا روزای سختی رو می‌گذرونید و هدفی در سر دارید بازم این کتاب برای شماست.

-موقع خوندن همش انگار دریچه‌ی قلبتون رو به امواج مثبت و نرم باز کردید و حس هوای آفتابی و ساحل رو میده...
        

20

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

چه مرثیه‌ای بسرایم برای چرنوبیل؟
برای مردمی که قربانی شدن؟
برای جهانی که فرو پاشید؟
برای انسانیتی که لا به لای گرافیت‌ها سوخت ؟
برای کودکانی که روزی دنیا را قرار بود تسلیم خود کنند و الان تسلیم چرنوبیل ، چرنوبیلی که افتخارشان بود شده‌اند؟

آیا مرثیه‌ای هست که تاب تحمل چرنوبیل را بیفزاید؟

در تاریخ ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ ، روزی که جهان دو نیم شد ، آن طرف شما جهانیان و این طرف ما -چرنوبیلی‌ها- .
-
این کتاب روایت‌گر زندگی مردم پس از وقوع فاجعه‌ی اتمی چرنوبیل است که برای اولین بار در تاریخ روس‌ها خودشون رو توی دلم جا کردن و از فداکاری گفتن ، از وطن.

هیچ وقت فکر نمیکردم موضوعی که من حتی ازش بی‌خبرم و هیچ اطلاعی ندارم ، در طرف دیگر جهان به این حد قربانی بطلبه! حتی تا به امروز!

صدرصد پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید!
نه برای خودتون ، بلکه برای زنده نگه‌داشتن اونهایی که رفتن بدون لحظه‌ای شک و تنها اسمی ازشون باقی مونده.

فاجعه‌ی چرنوبیل فقط یک حادثه‌ی هسته‌ای نبود، بلکه زخمی عمیق بر حافظه‌ی انسانیت بود؛ زخمی که صداهای خاموشِ مردمِ عادی آن را جاودانه کرده‌اند.
        

8

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

دومین کتابی که بعد از شروع سال تحصیلی ۱۴۰۴ به عنوان یه دبیرستانی تموم کردم و راضی نبودم!

کتاب تموم شد ، ولی طبق معمول بعد از خوندن کتابای نشر مجازی به این فکر میکنم چطوری مجوز چاپ از ارشاد گرفته؟ چطوری جدی؟؟ نه واقعا یکی به من بگهههههه ارشاد این وسط چکاره‌ستتتتتتتتتتت ، من به شخصه اگه بچه داشتم نمیذاشتم دست به این کتابا بزنه (انگار خودم چندسالمه🤣🤣)

خیلی در جریانن که موقع مدرسه‌ها کلا من میوفتم روی دور کتاب تموم کردن (نمیشه گفت خوندن چون اصلا یه جوره عجیبی تا کتاب دستم میاد تموم میشه) و حتی امتحانات هم نمیتونن متوقفم کنن🤣🤣 ، ولی واقعا این رسمش نبود ، من شیمی و عربی رو فدا کردم که ببینم اینا تهش چی میشن و در نهایت خوشم نیومد ازش.

خیلی دارم فکر میکنم یه دلیل منطقی و قانع کننده واسه دوست نداشتن این کتاب پیدا کنم ، مثلا اولین دلیل بیگانه بودن با دنیای کتاب و توصیفات بشدت کمممم که منی که کلا از توصیفات خوشم نمیاد صدام دراومده🤣. کلا دنیاشون تو دل برو نبود ، مخصوصا افسانه‌هاشون (من واقعا افسانه‌های توی کتابارو دوست دارم مثل یاغی‌شن‌ها یا مجموعه دختر مهتاب) اصلا خیلی ساده و گذرا بهشون پرداخته شده بود.

شخصیت‌ها طبق معمول همیشه بسیاررر زیبا و رعنا بودن هم رومن هم آیریس .ولی باز چیز زیادی ازشون یادم نگرفتم و نظره خاصی نسبت به هیچ‌کدوم ندارم ، ولی ماریسول و آتی خیلی گوگولی بودننن.

بنظر این مجموعه دو جلده که بنظرم با این قیمت نمیصرفد ، ولی واقعا لبه‌اش خیلی قشنگهه😭😭

داستان درمورد دوتا روزنامه‌نگاره که باهم برای ستون نویس روزنامه شدن رقابت میکنند و آیریس نامه‌هایی برای برادرش که به جنگ رفته مینویسه و میزاره توی کمدی که قبلا برای مادر بزرگش بوده ولی به طرز عجیبی این نامه‌ها به دست رقیب‌ش رومن میرسه.

از کل کتاب اون قسمتایی که نویسنده با نام میانی رومن.سی.کیت شوخی میکرد برام خیلی باحال بودن ، اگه نمیدونید منظورم رو بزارید توضیح بدم ، آیریس زیرِ مقاله‌ها رومن میبینه اسمش رو زده رومن. سی.کیت و ازش میپرسه نام میانیش چیه و رومن میگه خودت حدس بزن و توی داستان طبق اتفاق و حال آیریس خودش اون سی نام میانی رو تکمیل میکرد
مثلا یه جا که خیلی ازش عصبانی بود میگفت رومن چافینگ (chafing) کیت ، چافینگ به معنای بدجنس و خشن
یجا که رقابت بینشون زیاد شده بود میگفت رومن کامپتتیو (competitive) کیت ، کامپتتیو  به معنای اهل رقابت
یجا که میخواست کنایه به از خود راضی بودن بزنه گفت رومن کانسیتد (conceited) کیت ، کانسیتد به معنای ازخود راضی 
و مورد علاقه ترین نام میانی‌ای که بکار بود برای رومن ، رومن کاندسندینگ (Condescending) کیت بود ، به معنای افاده‌ای😂
        

60

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

اولین کتابی که از انتشارات باژِ و من خیلی دوستش داشتم ، از باژ کتاب زیاد خوندم ولی هیچ کدومشون نظرم رو جلب نکرده بودن . اما این کتاب خیلی جذاب بود ، و همچنین ترجمه‌ی کژوان آبهشت شیرین ترش کرده بود ، گفتار و قلم مترجم خیلی به زبان معیار نزدیک بود و کلمات قلمبه‌ی زیادی به کار رفته بود اما با تمام اینها خیلی جذاب شیرین بود.

داستان خود کتاب هم واقعا هیجان انگیز و متفاوت و بی‌پرواست ، داستان دختری به نام آدری‌زر وادزورث که در سال ۱۸۸۸ میلادی زندگی میکنه ، اما از زمانه‌ی خودش جلوتره! ، آدری‌زر در بهبه‌ی مجال ندادن به خانم‌ها داره در آزمایشگاه عموش ، تجربه کسب میکنه و جسد انسان تشریح میکنه ، چون به پزشکی قانونی علاقه‌ داره!
اما در همین بین قاتلی زنجیره‌ای سر به میان میگذاره که زنان را اربعا اربا میکنه و دغدغه آدری‌رز پیدا کردن اون میشه!

وای باورتون نمیشه چند صفحه قبل از اینکه قاتل اصلی پیدا بشه  من به خودم گفتم ، زن چرا هیچکی تو قصه به فلانی شک نکرد؟ با اینکه احتمال قاتل بودنش زیاد بود😐 ، و زارت صفحه‌ی بعد فهنیدم درست حدس زده‌ام و یجورایی خودم به خودم رکب زدم و اون هیجان و متعجب شدن رو از خودم گرفتم🤣🤣 (با استفاده از کتابای فریدا که هزاران بار ثابت کردن اون بچه خوشگله ، لطیفه ، گوگولیه که اصلا بهش نمیخوره قاتله!)

همونطور که توی عکس میبینید دوتا کتاب هستن و فقط وجه اشتراکشون نویسنده مشترکشونه. و آقا اون کتاب زبان اصلیه خودش یه قضیه‌ی عجیبی داره خریدنش که بگم بهتون واقعا بهم میگید عجب خرشانسی (کلمه‌ی بهتری پیدا نمیکنممم)هستی🤣🤣 (واقعا یه پست میطلبه گفتنش)

آقا کتاب جذابیه خوندنش میتونه لذت‌بخش باشه ، اما متاسفانه مجموعه‌ای ۴ جلدیه و نمیدونم جلدای بعد رو از کجا باید بیارم🤣
        

11

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

مثل تمام کتاب‌های مونتگمری این جلد رسم دیرینه‌امون ادا شد ، با یک تفاوت ، با این جلد بارها و بارها گریه کردم و در آینده هم خواهم کرد.

اما این جلد با مونتگمری کلاهمون رفت تو هم در حدی که تا مرز تنفر ازش پیش رفتم ، قضیه‌ی اینم برمیگرده به مقدس نشون دادن جنگ جهانی اول و جبهه غرب و انگلستانی که برای انسانیت و آزادی میجنگه و آلمانی که نابودگرِ تمام ادواره!
اونجایی که سوزان میگفت واییی تو لهستان همه‌ی بچه‌های ۸ ساله مردن از گرسنگی و این موضوع عذاب وجدان منو کم میکنه موقع فرستادن بقیه به جبهه ، من از اعماق وجودم میتونستم همشونو خفه کنم ، چطور دلسوزی واسه لهستانی که انگلستان آزادی بخش حمایتش میکنه عالی و انسانیه ولی همون لحظه بریتانیایی ها توی ایران بجای یک نی‌زن ، هزاران نی‌زن آوردن و با آواز قحطی و تیفوس چنان رقصی مرگی رقم زدند که تاریخ در بیانش عاجزه؟
پس گورِ بابای همشون و انسانیت و آزادیشون.

درسته این جلد بیشتر حول محور ریلای-ما-ریلا میگذشت ولی هیچ نظر و حسی نسبت به خودِ ریلا ندارم و کاملا خنثی هستم.

داستان این تقریبا ۸-۹ سال بعد از جلد قبلِ.

موقع خوندن کتاب و قسمت های والتر که از جلد ششم منتظرشون بودم کلی حرف و نقد شاعرانه داشتم ولی در ادامه مونتگمری همشونو تو نطفه خفه کرد .

اما اونای عزیزم ، واقعا یکی از دوست داشتنی‌ترین شخصیت ها بود که خیلی غمگینم کردم ، و والتر ، والتر عزیزم که هیچ شخصیتی در بین تمام کتابهام اینقدر من رو درگیر و شیفته‌ی خودش نکرده بود.
*و ممنونم از گیلبرت که همیشه گیلبرتِ عزیزم خودم میمونه ، همونقدر گیلبرت مثل جلد اول!
        

37

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

می‌خواستم برای این کتاب یادداشتی و نظری ثبت نکنم ، اما دیدم یه مجموعه‌ی کمتر شناخته‌شده‌ست و نظرات زیادی که کمی اطلاعات به بقیه بده نداره پس گفتم که بهتره چیزی در وصفش بنویسم.

در ابتدا بزارید از خود داستان بگم ، توی جزیره فنبرن کسی که حکومت می‌کنه و قدرت اصلی دستشه ملکه‌ست و پادشاه عملا عروسک خیمه شب بازیه ، اما نحوه‌ی انتخاب ملکه‌هاست که جای بحث داره! 

هر ملکه در انتهای سلطنتش  دخترانی۳ قلو بدنیا میاره که اصولا موهبت هایی دارند و در سن ۶ سالگی بچه‌ها از هم جدا و پیش هم موهبیتی‌هاشون زندگی میکنن و تا ۱۶ سالگی آموزش می‌بینن که مهرِ خواهری رو از سینه بزدایند و برای کشتن هم مسابقه بدن. 

و حالا کاترین با قدرت مسموم کنندگی ، میرابلای عنصری (کنترل عناصری مثل آب ، آتش و آذرخش و...) و آرسینوئه‌ که طبیعت‌گرایی منفعله قراره بزودی برای بزم بتلین آماده بشن! 
-اما اوضاع برای هیچ کدومشون به جز میرابلا البته در ظاهر خیلی خوب پیش نمیره و....

این کتاب رو توی کمتر از ۳ ساعت و نیم تموم کردم که برای خودمم عجیبه ، اما قسمت عجیب تر اینجاست که بعد از تموم شدن جلد اول (بنظر این مجموعه ۴ جلد اصلی و ۱ فرعی هست) ، هیچ حس خاصی نداشتم ، یعنی برتری‌ای ازین کتاب نسبت به چیزهایی که قبلا خونده بودم حس نمیشد در حالی که نمره ۴.۳ رو گرفته اینجا.

البته شاید دارم زود قضاوت میکنم و جلدای بعدی بهتر باشن ، اما روند کتاب برای من کند بود و کمی قابل حدس ، مثلا اونجا که کاترین میگفت با مارش خیلی خوبه و اصلا نیشش نمیزنه من یه بویی بردم که یچی سرِ جاش نیست و درنهایت صفحه آخر تیرِ خلاص رو زد.

-متوجه شدم نسخه‌ی دگری از همین کتاب توی بهخوان هست البته با نظرات بیشتر ، هرچی این نظرات مثبت رو میخونم به یکسان بودن کتابم با اونها یا اصلا به خودم شک میکنم🤣
        

24

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

اوه ، گوشت تلخ ترین که نه ، به قول ما ترک‌ها اَتی‌زَر ترین شخصیتی که در ادامه کتاب عاشقش شدم!
در حدی که اصلا معیارام کاملا جابجا شد 🤣🤣🎀

این کتاب رو بار اول تا صفحه ۲۰ خوندم و اصلا جذبم نکرد و دوباره شروعش کردم چون کتاب نخونده توی کتابخونه‌ام مثل بار اضافیه😂

طبق نظرات بهخوان منتظر یه کتاب قوی و خوب بودم که صد البته عایدم نشد ، یجورایی داستان اصلا مورد علاقم نبود ، هم ژانرش هم روند داستان (کلا آدم عجولیم و داستان آروم بهم نمی‌سازه) ، اما نفهمیدم این‌همه تعریف واقعا واسه این کتاب می‌ارزید یا نه؟

جدی هر چی فکر میکنم چیز شاخصی نمی‌بینم توی کتاب😭😭

و یکی از مواردی که من خودم به شخصه خیلی دوستشون داشتم شخصیت اوه بود که در ادامه داستان خودش رو روز به روز بیشتر نشون میداد و همیشه سرسخت بود و هیچ‌کسی جز سونیا و ساب‌ش براش مهم نبود. گوگولیییی

داستان کتاب درمورد پیرمردیِ که ۵۹ سالشه و ۶ ماه از مرگ همسرش می‌گذره و اون میخواد خودش رو بکشه که با ورود همسایه‌ی جدیدش که زنی ایرانی و خانواده‌اش تحولی توی زندگیش ایجاد میشه و...

جدا از داستان به نتیجه رسیدم سوئد چقدر جای رو مخی برای زندگی میتونه باشه.
        

35

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 
.
شنبه ۲۸ تیر ماه اتفاقی افتاد و من بشدت غمگین و افسرده و خلاصه توان زندگی گردن رو از دست دادم ، به همین دلیل گفتم شاید آنی شرلی راه حل فروکش مشکلم باشه و اولین کتابی باشه که برای بار دوم شروع به خوندن میخونم ، و عجببببب تجویزه مناسبی بود!

وقتی کتاب‌های خانم مونتگمری رو می‌خونم و به قسمت ستاره دادن و یادداشت می‌رسم به خودم میگم ، تو کی هستی که بخوای نظر بدی یا نقد کنی؟ ولی باز آرزو بر جوانان عیب نیست😂

از تمام بخش های کتاب اون جاهاش که تمام اتفاقات می‌افتاد و می‌اومد برای ماریلا تعریف می‌کرد مورد علاقم بود ، دقیقا اون قسمت کارتونش تو ذهنم می‌اومد که میگفت ، وای ماریلااا اونجوری شد.... ، اووووه ماریلا...

شدیدا یه کتاب حال خوب کنیه ، اما وقتی برای دومین بار خوندم دیدم نسبت به کتاب عوض شده بود و به دوتا موضوع خیلی بیشتر فکر کردم ، یکی گذر زندگی بود که خیلی فرصت هارو ازمون میگرفت و خالق فرصت های جدیدی هم می‌شد ، و تلخ ترین قسمت  مرگ بود ؛مخصوصا کنار اومدن با مرگ متیوعه عزیزم بود ، متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ، و اون جمله‌ی آخری که به آنی گفته بود "افتخار میکنم که دخترمن ..."

این بار شخصیت طلایی برای من متیو بود ، متیو کاتبرت که هرازگاهی توی تربیت آنی کوچولو دخالت میکرد و بی قید و شرط آنی رو دوست داشت!

این دفعه با توجه به محتوایی که توی اینستاگرام دیدم که میگفت توی کتاباتون از خودتون اثر به جا بذارید ، اگه حس میکنید نیازه بین صفحات از حستون بنویسید و اول کتاب تاریخ شروع و پایانتون رو بزنید ، چون معلوم نیست کتاب کِی و به دست کی می‌‌رسه اما هر کس که باشه میفهمه که کسی با این کتاب زندگی کرده و دوست داشتتش هر جا حس کردم نیازه نوشتم ، از روزی گذشت ، حسی که موقع خوندن بهم دست داد و..!
        

34

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

بار دومه که دارم این یادداشت رو می‌نویسم و نمیدونم چرا قبلیه منتشر نشد😂

تو این جلد آنابث و پرسی به اعماق تارتاروس یا همون جهنم فرستاده شدن تا به قلبش برسن و درهای مرگ رو ببندن و با عمیق ترین ترس هاشون روبرو بشن ، و تو این راه جز همدیگه کسی رو ندارن!
از طرف دیگه توی دنیای فانی ها ۵ نیمه‌ی خدای دیگه‌ی پیش‌گویی باید به سرای هیدیز (نمیدونم چرا این تلفظ بیشتر به دلم می‌شینه) برسن و همزمان با آنابث و پرسی درهای مرگ رو ببندن!

چرا حالا به این جلد ۲ امتیاز کم دادم؟ چون خیلی مسائل کتاب غیر قابل فهم بود و اینگار فقط تو ذهن نویسنده حل و فصل شده بودن و من متوجه نشدم چه اتفاقی داره میوفته ، مثلا نحوه بستن درهای مرگ ، تو حلد قبل گفتن باید همزمان درهای مرگ از دو دنیا بسته بشه و روی هم قرار بگیره اما اینجا فقط آنابث و پرسی از آسانسور اومدن و زنجیر هارو پاره کردن و تاداااا تموم شد ، یا یه جای دیگه که هیزل و هکاته با کلیتوس جنگیدن ، یا اونجایی که فرانک تیر خورد به بازوش یا نبرد آنابث و پرسی با خدای فلاکت و مه تاریک و همه‌ی اینا برام غیرقابل درکن و فقط میدونم اتفاق افتاده نه اینکه چجوری.

میخواستم بخاطره این موضوعات امتیازای بیشتری کم کنم اما من کتابای ریردان رو بخاطر شخصیت هاش می‌خونم پس توی موضوع شخصیت منو قانع میکنه حداقل ۳ امتیاز رو بگیره. 
و واقعا هر کدوم از شخصیت‌ها گرفته از نیکو ، پرسی ، آنابث ، هیزل ، لئو ، فرانک و پایپر و جیسون تو نوع خودشون عالی و دوست داشتنی‌ان. اما این جلد یه شخصیت طلایی داشت برای من به اسم نیکو! نیکو رو قبلا دوست داشتم اما الان خیلی خیلی بیشتر ، اصلا این بشر تصویر غم و درد و خودکامه بودنه نمیدونم چراا ، و دقیقا منو یاد کسی می‌ندازه این دوست داشتنی ترش میکنه.

قسمت تلخ ماجرا اینجاست که جلد بعد پایان مجموعه‌ستتتت
        

17

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

الان بعد از خوندن فصل آخر تو شرایط روحی نامناسبیم ، به عبارتی حالوم شدیدا به خاطره اتفاقی که افتاد خرابه و واقعا اون لحظه گریه‌ام گرفت .

این مجموعه جزو اون معدود کتاب‌های زیادی معروف شده‌ای هست که ارزشش رو داره بارها خونده بشه (مثل مجموعه اخگر) و شدیدا بهتون پیشنهاد میکنم بخونیدش و ازش لذت ببرید.

ژانر این کتاب به صورت کلی فانتزی حماسی یعنی ژانر مورد علاقه‌ی خودم و عاشقانه است ، که عاشقانه‌اش از جلد قبل خیلی بیشتر بود و واسه منی که کلا عاشقانه خیلی حال نمی‌کنم باید بگم خیلیییییی دلنشین بود😭😭😭🎀 .

راستش من ازون هایی نیستم که بخوام خیلی ریز به ریز کتاب هارا تحلیل کنم و بیشتر نظره شخصیم رو میگم و توی موضوع شخصیت‌سازی واقعا این کتاب موفقی بود بنظرم ، خیلی رفتارهای شخصیت ها توی واقعیت قابل درک بود ، و منم عاشق تمام شخصیت ها شدم از زاویر و رودیک و ریانن گرفته تا دِین و اموجین و...

اما بزارید از زِیدِن براتون بگم ، کسی که اصلا کتاب رو بخاطر اون شروع کردم . تا الان که ۲۰۸ تا کتاب ناقابل خوندم خیلی روی شخصیت خاصی کراش نزدم و دوستش نداشتم (جز وست توی فیبل بخاطره آتیش زدن لنج ها و راوی از مجموعه هالی جکسون) ، اما زیدن داستانش از همه جداست، زیدن ازون شخصیت هایی نیست که مثلا ددی سرد و خشن باشه و چرت و پرتتتت واقعا احساسی ترین شخصیته در عین احساسی نبودن و توی فصل آخر واقعا میتونستم خودمو بکشم بخاطره اتفاقی که افتاد براش😭😭😭🎀

من این جلد رو ترکیبی خوندم ، وقتی حوصله داشتم ترجمه‌ی پریسا عسگری رو از کست باکس گوش میدادم و وقتی میخواستم سریعتر بخونم از روی پرونده (معادل فارسی فایل) زبان اصلیش میخوندم . و اگر نشر مجازی ترجمه‌اش رو بده بیرون صدرصد بازم میخونم چون ترجمه خانم مرزبان اصلا یک چیز دیگه‌ست!

و دلیل اینکه ۴ و نیم امتیاز دادم زیدن بود و زیدن بود و زیدن بود و زیدن  ، و اون نیم ستاره بخاطره اینکه توضیحات کتاب بعضی جاها به ته میرسید و من نیاز داشتم از اتفاقات بیشتر بگه و جزئیات بیشتری اضافه کنه تا دقیقا بفهمم موضوع چیه.

ولب شدیدا نیاز دارم به کسی که این جلد رو خوتده باشه و بیاد باهم صحبت کنیممممم😭😭

و ممنونم ازت که تا اینجا این نظر چپر چلاق و غیر حرفه‌ای و خودمونی من رو خوندی!

۱۹ تیر ۱۴۰۴ ، ۱۶:۴۰
        

33

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

مدت‌ها بود کتابی نتونسته بود بیدار نگهم داره ، و این سلطان طلسمو شکست!
حدودا ۱۸۰ روز از اولین برخوردم و خوندن جلد اول می‌گذره و من هنوز در عجبم و نمیدونم چیشد که با این مجموعه آشنا شدم و دست به خریدش زدم. 
نمیدونم چی‌شد که همراه با امانی از داست‌واک زدم بیرون  و سواره بوراقی شدم ، نمیدونم چی‌شد که جین قلبش رو با ریسمانی از شال قرمزی که به امانی داد پیوند زد ، نمیدونم چی‌شد ولی به خودم اومدم و دیدم با تمام یاغی های بیابون توی دره‌ی دیو نشستم و دارم غذا می‌خورم ، حتی نمیدونم چی‌شد که با امانی گیر سلطان افتادم و انقلاب رو به پایان رسوندم. 
اما تنها چیزی که می‌دونم اینه که چقدر خوش‌شانسم که مردم میراجی و تمام دنیا وقتی پای آتیش می‌شینن مارو فراموش نمیکنن "شاهزاده‌ی یاغی ، شاهزاده‌ی خارجی یا همون مار شرقیِ دِدشات ، راهزن چشم‌آبی ، ژنرال زیبارو ، سلطیمای بزرگ شیرا و سم از آلبیس ...و انسانی در جستجوی معنا"

این مجموعه وقتی برای من شیرین تر شد که فضای حاکم کتاب ، فضایی خاورمیانه‌ای و جادویی است و به عنوان دختری در خاور‌میانه تمام مرسومات ملموس بود برای من و حس نزدیکی با امانی الهیزا داشتم.

اما نمی‌دونم چرا مثل جلدای قبل من رو به هیجان و استرس وا نداشت .

اما یه موضوعی جدیدا رو مخمه و همش باهاش مواجه می‌شم ، اونم اینه که توی اکثر کتاب‌ مخصوصا فانتزیا شخصیت های تغییر دهنده‌ی دنیا حاصل رابطه‌ای نامشروعن و به عبارتی حروم‌زاده ، و حس میکنم این کم‌کم باعث میشه دیدمون نسبت به این موضوع توی سطوح مختلف جامعه عادی بشه و یجورایی تهدید به حساب بیاد برام.🗿🎀


        

45

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم
.
یک کتاب ، نیم قرن زندگی
یک کتاب ، که حاصل درگرگونی جهانه
یک کتاب ، و درد و رنج و ما...

بعد از تجربه های متعدد باور دارم کتابی که یهو ببینی و به دلت بشینه حتی اگه هیچ اطلاعی نداشته باشی ، مقدر شده برای تو!

به طور اتفاقی خریدمش ، اتفاقی تر بین بقیه کتابام شروع به خوندنش کردم ، خیلی اتفاقی تر تر به یکی از لذت بخش ترین دوران مطالعه ام تبدیل شد.

نایکی الان برای من چیزی ورای برنده یجور سبک زندگیه!!
همه چیز از 1362 موقع دویدن همراه با باک شروع شد، اما هیچ کدوممون نمیدونسیتم قراره روبان آبی نایکی بشه و حتی بعد ها جردن بودن رو تجربه کنه.

الان که کتاب تموم شده به این فکر میکنم اگه فیل به دویدن ادامه میداد و به ایده اش توجهی نمیکرد الان کجا بود؟ اگه بعد از شروع سفرش به دور دنیا توی توقفگاه اول با دوستش میموند چی؟  کسی بود که نایکی و یا محصولاتی با این ارزش ها و باورها تولید کنه؟

منکه در جایی نیستم نظره خاصی بدم اما به عنوان یه مدیر و کارافرین فیلیپ نایت شاید بهتر بود اون اولا با اقتدارتر نمود میکرد ،

کل کتاب یه طرف ، 20 صفحه آخر یه طرف دیگه!
شدیدا خوندنش پیشنهاد میشه و محدودیت سنی ای نداره چون هیچ وقت برای شروع دیر نیست..


*نوشتن نظرم قرار بود دلچسب تر و حرفه ای تر باشه اما یهو تمام افکارم فروریخت
        

18