یادداشت انسانی در جستجوی معنا؛
3 روز پیش

بسم الله الرحمن الرحیم مثل تمام کتابهای مونتگمری این جلد رسم دیرینهامون ادا شد ، با یک تفاوت ، با این جلد بارها و بارها گریه کردم و در آینده هم خواهم کرد. اما این جلد با مونتگمری کلاهمون رفت تو هم در حدی که تا مرز تنفر ازش پیش رفتم ، قضیهی اینم برمیگرده به مقدس نشون دادن جنگ جهانی اول و جبهه غرب و انگلستانی که برای انسانیت و آزادی میجنگه و آلمانی که نابودگرِ تمام ادواره! اونجایی که سوزان میگفت واییی تو لهستان همهی بچههای ۸ ساله مردن از گرسنگی و این موضوع عذاب وجدان منو کم میکنه موقع فرستادن بقیه به جبهه ، من از اعماق وجودم میتونستم همشونو خفه کنم ، چطور دلسوزی واسه لهستانی که انگلستان آزادی بخش حمایتش میکنه عالی و انسانیه ولی همون لحظه بریتانیایی ها توی ایران بجای یک نیزن ، هزاران نیزن آوردن و با آواز قحطی و تیفوس چنان رقصی مرگی رقم زدند که تاریخ در بیانش عاجزه؟ پس گورِ بابای همشون و انسانیت و آزادیشون. درسته این جلد بیشتر حول محور ریلای-ما-ریلا میگذشت ولی هیچ نظر و حسی نسبت به خودِ ریلا ندارم و کاملا خنثی هستم. داستان این تقریبا ۸-۹ سال بعد از جلد قبلِ. موقع خوندن کتاب و قسمت های والتر که از جلد ششم منتظرشون بودم کلی حرف و نقد شاعرانه داشتم ولی در ادامه مونتگمری همشونو تو نطفه خفه کرد . اما اونای عزیزم ، واقعا یکی از دوست داشتنیترین شخصیت ها بود که خیلی غمگینم کردم ، و والتر ، والتر عزیزم که هیچ شخصیتی در بین تمام کتابهام اینقدر من رو درگیر و شیفتهی خودش نکرده بود. *و ممنونم از گیلبرت که همیشه گیلبرتِ عزیزم خودم میمونه ، همونقدر گیلبرت مثل جلد اول!
(0/1000)
انسانی در جستجوی معنا؛
3 روز پیش
0