معرفی کتاب یاغی شن ها: قهرمان در سقوط اثر آلوین همیلتون مترجم حامد شانکی

یاغی شن ها: قهرمان در سقوط

یاغی شن ها: قهرمان در سقوط

آلوین همیلتون و 1 نفر دیگر
4.7
40 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

76

خواهم خواند

63

شابک
9786227280128
تعداد صفحات
414
تاریخ انتشار
1401/6/1

توضیحات

        جلد سوم یاغی شن‌ها

وقتی اَمانی الهیزا، هفت‌تیرکش ماهر، از زادگاهش گریخت، هرگز تصور نمی‌کرد که به یک انقلاب ملحق شود، چه برسد به اینکه آن را رهبری کند. اما پس ‌از اینکه سلطان خون‌خوارِ میراجی، شاهزاده‌ی یاغی، احمد را در شهر افسانه‌ای ارموت زندانی کرد، حق انتخابی جز رهبری انقلاب برای امانی باقی نماند. امانی که تنها سلاح‌هایش هفت‌تیر، هوش و قدرت‌های دمجی مهارنشدنی‌اش هستند، باید ارتش کوچک یاغی‌های خود را جمع‌وجور کند و آن‌ها را از بیابانِ بی‌آب‌وعلف برای نجات دوستانشان به جایی ببرد که در هیچ نقشه‌ای ثبت نشده‌‌است. اما وقتی او می‌بیند کسانی که عاشقشان است در مقابل هیولاها و سربازان دشمن جان خود را به خطر می‌اندازند، از خود می‌پرسد که آیا می‌تواند رهبری باشد که آن‌ها نیاز دارند یا اینکه همه‌ی آن‌ها را به‌سوی مرگ هدایت خواهد کرد.
      

لیست‌های مرتبط به یاغی شن ها: قهرمان در سقوط

نمایش همه

پست‌های مرتبط به یاغی شن ها: قهرمان در سقوط

یادداشت‌ها

          وای قلبم:)
هم خوشحالم به خاطر پایان به این شیرینی و هم ناراحتم به خاطر اینکه مجموعه مورد علاقم دیگه تموم شد🥺💔 و باید باهاش خداحافظی کنم و اگه بخوام دوباره هم بخونم هیچ وقت اون حس و حالی که برای اولین بار داشتم،نخواهم داشت🚶🏼‍♀️
فضای وسترن و عربی یه شاهکار بود اصلا انتظار نداشتم کسی که تو آمریکا زندگی کرده بتونه همچین فضای عربی رو ایجاد بکنه
همیلتون نویسنده ی جوونی هست که تازه کارشو شروع کرده و شروعش پر قدرته. انتظار دارم بازم کتاب یا مجموعه به این زیبایی بنویسه و نشرهای خوب کشورمون چاپش کنن.
همیشه قلبم متعلق به یاغی ها مخصوصا یاغی خوشگلم(امانی) میمونه🌚
از کیوت بودن عشق بین امانی و جین نمیدونم چی بگم😭🤍
تو کتاب همه ی احساسات منفجر میشن :خشم، گریه، خوشحالی،غرور،قدرت،عشق،دوستی،صلح،جنگ،تعصب و.....
 و در آخر از مترجم عزیز آقای شانکی هم تشکر میکنم به خاطر ترجمه به این خوبی متن کتاب کاملا روون ترجمه شده بود و خواننده اصلا گیج نمیشد🤝🥰

بازنوشت:در خوانش دوم مثل بار اول،آغوشتو باز کردی و منم پریدم تو بغلت:))
        

10

Saba

Saba

7 روز پیش

          دنیای قشنگی بود...دلم نمی‌خواد این دنیا جزئی از گذشته م بشه.
شیرین بود تمامش شیرین بود.حتی پر استرس ترین و دردناک ترین قسمت های داستان.
پایانش کامل و فوق العاده بود و هیچ سوالی بی جواب باقی نموند.همچنین هیچ اشتباهی توی نوشتار و ارتباط ماجرا پیش نیومد( فصل اول و دوم یه ذره اشکال داشتن ولی این یکی نه)
همانطور که خود امانی گفت :( هیچ شخصیت منفی آن قدر که می گویند بد و هیچ شخصیت مثبتی آنچنان که می گویند معصوم نیست.) این کتاب در تمام ابعادش این جمله رو ثابت کرد!
قوی ترین شخصیت های داستان از نظر شخصیت پردازی امانی ( شخصیت اصلی) ، سلطان( شخصیت منفی اصلی) و قسمت آخر تا حدودی شزاد و سم هم بودن.
هیچ چیز این داستان اونقدر آرمانی نبود که با احساسات انسانی در تضاد باشه یا خیلی واکنش شخصیت ها دور از ذهن باشه؛
شخصیت های مثبت و منفي که خوبِ خوب و بدِ بد نبودن...گول می خوردن،توی تله می افتادن،گرفتار می شدن،رنج می کشیدن و...
روند داستان غیرقابل پیش بینی بود و تقریبا تمام پیش بینی هام اشتباه در اومد و غافلگیر شدم.بی نهایت دوستش داشتم.همه چیز متعادل بود و همه شخصت ها قابل درک بودن،البته این به این معنی نیست که شخصیت پردازی همه قوی بود.
جین توی دو جلد آخر فقط تکیه گاهی برای امانی بود،احمد انگار هیچ توانایی جز تصمیم آخر گرفتن نداشت، عز و ماز هم انگار به جز قدرت دمجی شون چندان عقلی نداشتن، رحیمی که موثر بود ولی تاثیرش رو خیلی کمرنگ نشون داده بودن و دلیله ای که تقریبا هیچ نقشی نداشت!
در عوض شخصیت امانی خیلی خوب شکل داده شده بود.صادق بود،می ترسید،احساس حقارت می کرد،شک میکرد ،حتی اعتراف کرد می خواد سلطان تحسینش کنه،عصبانی می شد،ولع به زنده موندن داشت،عذاب وجدان می گرفت،رنجش رو بیرون می ریخت.
دقیقا یه آدم قابل لمس نه فقط یه ربات مثل جین.
سلطان مخصوصا توی جلد دوم خیلی خیلی خوب توصیف شده بود ( تو هیچ کتابی شخصیت منفی اینقدر دقیق شرح داده نشده بود)
منفي بود که احساس داشت (همه شخصیتای منفی احساس دارن ولی خیلی قدرت میخواد نشون دادن این احساسات)
شزاد...فوق العاده بود.بدون شزاد کتاب و انقلاب احمد به هیچ جا نمی رسید.شخصیتش مثل سلطان بود اما در جهت مثبت و در پایان به چیزی که لایقش بود رسید و این لحظه مورد علاقه م از داستان بود.
و آخر هم سم که شوخ طبعی ،خودسری،بی پروایی و ... همش رو دوست داشتم چون اگه سم نمی بود یاغی شن ها هیچ طعمی جز ترس نداشت.
این تمام احساسات من درباره این مجموعه نبود ولی باز هم تا جایی که تونستم نوشتم و امیدوارم هیچ وقت این کتاب و شخصیتاش از یادم نرن.
        

9

• ارکستر س
          • ارکستر سمفونی هماهنگ

• در قسمت آخر یاغی شن‌ها اعضای انقلاب باید گام آخر را برای آزادی خود انجام دهند ، اما آیا موفق میشوند یا همه آنها زنده  به آخر داستان می‌رسند؟

• مهمترین چیزی که در طی این سه گانه دیده می‌شد روند رو به رشد و پخته‌تر شدن قلم نویسنده کتاب بود که اگر این سه کتاب رو بدون اسم نویسنده منتشر کنیم تشخیص اینکه نویسنده جلد اول و سوم یکسان هستند بسیار دشوار است.

• در طول کتاب آخر شخصیت پردازی این مجموعه فانتزی به اوج خودش رسید و همچون مانند یک ارکستر سمفونی هماهنگ نواخته شد ، شخصیت‌ها و آرمان‌ها و استدلال‌های منطقی برای آرمان‌هایشان مجموعه‌ای از شخصیت‌ها را به وجود آورده بودند که دوست نداشتنشان کار بسیار سختی برای انجام بود.

• همانطور که می‌دونید کتاب در جهانی ترکیبی ، از فرهنگ عربی و غربی تشکیل شده اما با این وجود در کل کتاب اشاره‌ای به هیچ مذهب خاصی نشد و نه خبری بود از تبلیغی مذهبی خاص یا کوباندنش که یکی دیگر از نکته‌های مثبت این کتاب به حساب می آید.

• با وجود تمام نکات مثبت قسمت آخر این مجموعه ، نتونست از کلیشه پایانی داستان‌های فانتزی فرار کنه و مخاطب را با  یک پایان کلیشه‌ای و قابل حدس مواجه می‌کند.

 •اما با تمام تفاسیر خوشحالم از خوندن این مجموعه و دنبال کردن جهان جادویی اش چون با وجود نقص‌هایش ساعت قشنگی را برام رقم زد.
        

33

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

مدت‌ها بود کتابی نتونسته بود بیدار نگهم داره ، و این سلطان طلسمو شکست!
حدودا ۱۸۰ روز از اولین برخوردم و خوندن جلد اول می‌گذره و من هنوز در عجبم و نمیدونم چیشد که با این مجموعه آشنا شدم و دست به خریدش زدم. 
نمیدونم چی‌شد که همراه با امانی از داست‌واک زدم بیرون  و سواره بوراقی شدم ، نمیدونم چی‌شد که جین قلبش رو با ریسمانی از شال قرمزی که به امانی داد پیوند زد ، نمیدونم چی‌شد ولی به خودم اومدم و دیدم با تمام یاغی های بیابون توی دره‌ی دیو نشستم و دارم غذا می‌خورم ، حتی نمیدونم چی‌شد که با امانی گیر سلطان افتادم و انقلاب رو به پایان رسوندم. 
اما تنها چیزی که می‌دونم اینه که چقدر خوش‌شانسم که مردم میراجی و تمام دنیا وقتی پای آتیش می‌شینن مارو فراموش نمیکنن "شاهزاده‌ی یاغی ، شاهزاده‌ی خارجی یا همون مار شرقیِ دِدشات ، راهزن چشم‌آبی ، ژنرال زیبارو ، سلطیمای بزرگ شیرا و سم از آلبیس ...و انسانی در جستجوی معنا"

این مجموعه وقتی برای من شیرین تر شد که فضای حاکم کتاب ، فضایی خاورمیانه‌ای و جادویی است و به عنوان دختری در خاور‌میانه تمام مرسومات ملموس بود برای من و حس نزدیکی با امانی الهیزا داشتم.

اما نمی‌دونم چرا مثل جلدای قبل من رو به هیجان و استرس وا نداشت .

اما یه موضوعی جدیدا رو مخمه و همش باهاش مواجه می‌شم ، اونم اینه که توی اکثر کتاب‌ مخصوصا فانتزیا شخصیت های تغییر دهنده‌ی دنیا حاصل رابطه‌ای نامشروعن و به عبارتی حروم‌زاده ، و حس میکنم این کم‌کم باعث میشه دیدمون نسبت به این موضوع توی سطوح مختلف جامعه عادی بشه و یجورایی تهدید به حساب بیاد برام.🗿🎀


        

44

        توی جلد سوم و پایانی این مجموعه امانی به خاطر نبود احمد انقلاب رو رهبری میکنه و به دنبال نقشه ای هست که بتونه از اون دیواری که دور شهر رو گرفته عبور کنه و بقیه رو از اسارت سلطان نجات بده ...
بحث دیوار آتشین که شد فکر کردم که یه دقیقه نویسنده خواسته غافلگیرمون کنه و به عنوان سوپرایز نورشام رو فرستاده، ولی خب اینطور نبود و یکی از اختراعات مسخره ی لیلا بود . حس خاصی نسبت به شخصیت هاله نداشتم ولی حذف ناگهانی ش خیلی ضربه ی بدی زد و تازه بعدش خواست سم رو هم ازمون بگیره .وقتی بحث دیدن مرد زیر کوه پیش اومد حس خیلی قوی بهم میگفت اون نورشامه و بله حدسم درست بود! اونجا نورشام رو میخواستم تصور کنم چوسو (یک شخصیت انیمه ای ) میومد جلوی چشمم و نمیدونم چرا.  معامله  با گناه افرین به طرز عجیبی بودار بود و اینکه مدام به امانی فرصتی می‌بخشید هم عجیب تر، هرچند که در اون لحظه وسوسه انگیز بود واقعا و به کار می‌اومد. دلم برای نورشام سوخت دوست نداشتم تبدیل به یه حفاظ بشه ای کاش امانی احمق یه چیزی میگفت که بچه دیوار نشه هرچند بهتر از این بود که توی جنگ یاغی ها کشته بشه ولی بازم ناراضی ام. نمیدونم چجوری بگم ولی هرچی به آخر می‌رفت انگار نویسنده بیشتر داستان رو رها می‌کرد.  خیلی عجیب بود یهویی فکر کن اول صبح پاشی بری واسه جنگ . به نظر من اگه جین میمرد خیلی داستان بهتر بود . هرچند اگه پدر امانی فقط امانی رو نجات میداد امانی بیشتر از پدرش متنفر میشد و بهش بدبین تر میشد . پایان هم و همینطور جنگ مسخره بود . انگار تلویزیون رو یهویی روشن کرده باشی وسط یه فیلم جنگی . آخرش هم مثل افسانه های پرنسسی تموم شد . ولی هرگز همیلتون رو به خاطر بلایی که سر عز آورد نمیبخشم... میشه گفت توی این جلد هیچ جا موندگار نبودن ...
وقتی که امانی رفت توی شکاف تا شزاد رو نجات بده اون هم به نظرم مسخره بود.
اگه چیزی یادم اومد اضافه میکنم
پ.ن:دقت کردین شزاد دوباره داره عشقشو از دست میده💔😂
پ.ن۲: ایم مثلث عشقی رو آخه از کجا اوردن😐 اگه منظورشون انتخاب امانی بین جین و احمده که ...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10