خب خب این جلدش هم تموم شد... این کتابم از همون اول جذابیت زیادی واسم داشت و خب کشمکش های شخصیت ها؛ طوری که احساساتشون رو نشون میده و بی اعتمادی ای که تقریبا تو هر فصلش داره بازی با احساسات رو راحت تر میکنه... خلاصه که قشنگ بود ببینم ادامش چی بشهه...
* من جای مر خسته شدم اینقد بین دوتا شاهزاده دست به دست شدبچه
      

        به امید دلبستم یه جور متفاوت بود؛ برای من که یه فانتزی خونم کلا متفاوت بود؛ زندگی و حقایق رو پیش چشمت میاورد و با قلم عطوفت ذره ای از درد حقیقت کم نمی‌کرد؛ به امید دلبستم زندگی بود حقیقت بود و من عاشق خط به خط سیر این داستان شدم؛ چرایی مرگ و بیماری و زمان رو درک کردم و به امید؛ دل‌بستم:)
      

        جلد دومش یجورایی روون تر بود؛ قشنگ و مور مور کننده بود بی صبرانه منتظرم ببینم تو جلدهای بعدی چه اتفاقی میفتههه
ولی کاش شید نمیمرد بچهه
      

        و خلاصه... تموم شد این کتاب و یه ماه عزای عمومی اعلام میکنیم...
آویتاس و دارینم هعی خدا گریه دارمممم
جور باحالی قشنگ بود و عاشق حس و وایب این کتاب شدم؛ پیش بینی پذیر بود نصفشو جلو جلو حدس زدم ولی بازم با جزئیات غافلگیرت میکرد؛ حس قدم زدن تو زمان رو به آدم میداد خوشحالم تمومش کردم و پیشنهاد میکنم بخونینش
      

        تو این جلد هر صفحه‌ش احساسات رو جا به جا میکنه؛ یه فصل از یه شخصیت بدم میاد فصل بعدی عاشقش میشم... جزئیات خیلی خوب توصیف شده‌ان؛ مرگ؛ درد؛ شکست... انگار با عمق وجودم حسش میکنم این کتاب تبدیل شده به اخگری که من رو میسوزونه خیلی قشنگه... زیادی قشنگ:)
      

        خب خب؛ رازهایی که گشوده میشن و معماهایی که اضافه میشن؛ مشعلی در برابر شب پر از فراز و نشیبه و باعث شد علاقم به این کتاب بیشتر و بیشتر بشه؛ وایبش خیلی من رو یاد سریر شیشه ای میندازه واسه همین خیلی دوستش دارم بریم ادامه...
      

        خبب خبب؛ تعریف این کتابو هم خیلی شنیده بودم و حالا که خوندمش میگم همه ی تعریفات حقش بوده واقعا؛ وایب این کتاب یه جور عجیبی آدم رو به لرزه در می آره؛ طوری که نویسنده قشنگی ها رو در پس سختی هاشون توصیف کرده و جوری که تک تک احساساتشون رو بدون توصیف کردن به آدم میفهمونه تورو به عمق کتاب میکشونه؛ ترسی که تبدیل به شجاعت میشه و شجاعتی که از عشق ریشه میگیره؛ فعلا که پر از رمز و رازه؛ بریم برای ادامش تا ببینیم چی بشهع
      

        هممم خب این کتابم امروز تموم شد... قشنگ بود... با اینکه انگار نویسنده کمر بسته بود کل شخصیتاشو بُکُشه...
گرافیک و لحن بیان داستان رو خیلی دوست داشتم؛ من رو می‌برد به عمق؛ طوری که می تونستم خون رو روی دستام و ذرات شن رو لا به لای موهام احساس کنم؛ یه مدت ‌کوتاه به یه دنیای دیگه دعوت شدم و حالا ازش کشیده شدم بیرون... فضای متفاوت این کتاب واقعا جالبه و عاشقشم... حتما بخونیدش:)
      

        سریر شیشه ای... این کتاب رسما رسما و رسما شاهکاره؛ خیالیه ولی انگار واقعیته؛ خیلی زیاده ولی تو هر خطش یه حقیقت رونمایی میشه جوری که عمرا ریدینگ اسلامپ بشین سرش و باید بگم خلاصه‌ش جلد اولش رو به زور پوشش میده:)
سریر شیشه ای واقعیته؛ رویاست و زندگیه؛ من با این کتاب زندگی کردم و واقعا قشنگ ترین کتاب فانتزی بود که تابحال خوندم و هرنوع ماجرا و جادویی رو تمام و کمال درونش داشت؛ جا داره یه تشکر جانانه کنم از نویسنده‌ش برای خلق این کتاب محشر... و بگم عمرا اگه از خوندنش پشیمون بشید...:)♡
      

        سریر شیشه ای احساسات و عواطف رو به بازی میگیره! درگیر بازی پیچیده ای میشین که هر لحظه شمارو به چالش میکشه و با هر خطش یه چیز جدید برای کشف کردن وجود داره؛ این کتاب قشنگ ترین مجموعه ی این مدلی بود که البته هنوزم دارم میخونمش و عاشقشم؛ این کتاب شما رو به یه دنیای دیگه میبره؛ دنیایی از آتش و عمق زندگیِ وحشی...
زیباست؛ حتما بخونینش...:)
      

        این کتاب رسما یه شاهکار فانتزی بود✨️؛ اونقدر قشنگ بود که یه بار خوندنش کافی نیست واقعا؛ کاپل اصلیش یه جور متفاوت از بقیه کتاب هان و اخلاقیاتشون خداس؛ این کتاب تنها کتابی بود که قتل های توش تحت تاثیرم قرار دادن؛ عاشقشم حتما بخونینش✨️🌙