دیزی دارکر

دیزی دارکر

دیزی دارکر

آلیس فینی و 1 نفر دیگر
4.1
224 نفر |
103 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

36

خوانده‌ام

557

خواهم خواند

214

ناشر
شابک
9786229250723
تعداد صفحات
358
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        دیزی دارکر با یک قلب مریض به دنیا آمد. حالا کل اعضای خانواده ی دیزی بعد از سال ها دوری از هم قرار است برای جشن تولد هشتاد سالگی نانا -مادر بزرگ دیزی- در خانه ی عجیب و قدیمی گوتیک او در یک جزیره ی جزر و مدی جمع بشوند . نهایتا همه از راه می‌رسند. هر کسی با رازی که در دل دارد . وقتی بالاخره جزر و مد می شود ، گذرگاه دریایی زیر آب فرو می رود و ارتباط آنها برای هشت ساعت با دنیا قطع می شود ؛ ولی همزمان با فرا رسیدن نیمه شب نانا به قتل می رسد و راس هر ساعت یکی دیگر از اعضای خانواده هم کشته می شوند . حالا عمارت سیگلاس به زندانی در یک جزیره تبدیل شده است ، همراه با قاتلی که قصد جان تک تکشان را دارد . اعضای خانواده قبل از اینکه آب دریا پایین برود و همه چیز آشکار شود ، باید هم راز قتل ها و هم راز های گذشته را کشف کنند .
      

لیست‌های مرتبط به دیزی دارکر

نمایش همه

پست‌های مرتبط به دیزی دارکر

یادداشت‌ها

Bahar

1403/5/26

        این کتاب باعث شد به این فکر بیوفتم که دیگه سراغ کتاب‌هایی که خیلی ناگهانی توی فضای مجازی ترند می‌شن نرم! حقیقتاً "به نظر من" ارزش این همه معروف شدن رو نداشت! 
و چرا؟ چون:
⭕️ پرش‌های زمانی به گذشته "حداقل برای من" خسته کننده و حوصله سر بر بودن و به جز چند قسمت نیاز نبود این همه از خاطرات گذشته نوشته بشه. 
⭕️ من دوست داشتم صحنه‌های قتل حس آدرنالین بیشتری رو در وجودم ایجاد کنن؛ ولی واقعاً اون‌قدر استرس آور نبودن. 
⭕️ پایان داستان خیلییی غیر منطقی بود و به شدت توی ذوق می‌زد. علاوه بر این، من تریکسی رو قبل از اتمام داستان توی لیست قاتل‌های حدسیم نوشته بودم و برام پیش‌بینی پذیر بود. 
⭕️ انگیزه‌ی قتل غیر واقعی به نظر میومد؛ هر حرفی که نانا و تریکسی برای این موضوع که "چرا قتل‌ها رو انجام دادن؟" زدن، باز هم به نظرم دلیل خوبی نبود برای این که یک شبه کل اعضای خانواده رو سلاخی کنن! 
و همین. حالا چرا این دو ستاره رو دادم؟ چون:
⬅️ شخصیت نانا رو دوست داشتم و خیلی با عقایدش موافق بودم. 
⬅️ حدوداً ۵۰ یا ۶۰ صفحه‌ی آخر داستان، توی بعضی قسمت‌ها، اون استرسی که می‌خواستم رو بالاخره حس کردم. 
⬅️ جمله‌های قشنگی توی متن داستان نقش بسته بودن و قلم نویسنده اتفاقات رو خوب توصیف می‌کرد. 

و حرف دیگه‌ای ندارم. امیدوارم کسایی که از خوندن این کتاب لذت بردن و دوستش داشتن از دستم ناراحت نشن. =)))

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

        نسخه مدرن و ضعیف تر کتاب ده بچه زنگی آگاتا کریستی.
انتظار داشتم بر اساس واقعیت باشه، نه اینکه آخر داستان موضوعات ماورائی با داستان مخلوط بشه، وقتی که کتاب رو تموم کنید تا ساعات اول شاید روابط و رفتار‌های شخصیت ها قابل درک باشه اما هرچی بیشتر در کتاب عمیق شوید، رفتار و کارهای شخصیت ها بیهوده تر و غیر قابل درک تر می‌شود.
تعلیق های مناسبی داشت و لذت بردم اما پایان داستان چیزی نبود که انتظار داشتم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

          ديزي داركر با يك قلب مريض به دنيا آمده. حالا كل اعضای خانواده ديزی بعد از سال‌ها دوري از هم قراره براي جشن تولد هشتاد‌سالگي نانا-مادربزرگ ديزي- تو خانه عجيب و قديمی گوتيك اون تو يك جزيره جزر و مدي جمع بشن. همه از راه مي‌رسند؛ هر کدام رازی كه در دل دارد. وقتي بالاخره جزرومد می‌شود، گذرگاه دريایی زير آب فرو می ‌رود و ارتباط آن‌ها برای هشت ساعت با دنيا قطع میشه؛ ولی هم‌زمان با فرا رسيدن نيمه‌شب نانا به قتل میرسه و راس هر ساعت يكي ديگر از اعضاي خانواده هم كشته میشه. حالا عمارت سيگلاس به زندان شده است،  با قاتلی كه قصد جان تك‌تكشان رو داره. اعضاي خانواده قبل از اينكه آب دريا پايين بره و همه چيز معلوم بشه، بايد هم راز قتل‌ها و هم رازهای گذشته را كشف بكنند...
__________________________________________
بنظرم روند داستان کُند و اتفاقات خیلی ساده هستند. حتی بعضی از حدسیاتم درست بود.
سنگ کاغذ قیچی از همین نویسنده بهتر بود🤏📚 و این کتاب ارزش خوندن نداره❌️
پلاتی که داشت کاملا غیر منطقی بود🤏😐
        

12

          پایانی بر یک کتاب هیجان انگیز.
دیزی دارکر اقتباس نسبتا خوبی از رمان معروف «و‌آنگاه هیچ‌کس نماند یا ده بچه‌ی زنگی» اثر آگاتا کریستی است. کلا این دست اقتباس های امروزی که‌تحت تاثیر یک رمان بزرگ هستند  رو دوست دارم، اگر چه اغلب نصف شاهکار اصلی خوب از آب درنمی‌آیند ،اما خاطره بازی با آنها هیجان انگیز‌است.
روند داستان عالی است و غافلگیری ها فراوان، هر لحظه مشتاقانه در جست‌و جوی قاتل و مقتول بودم، از آنجا که در همان آغاز داستان رفتم فصل اخر را خواندم، حدس قاتل دیگر لحظه ی طلایی نبود، این مسیر منتهی به قتل بود که داستان را برای من جذاب میکرد.
پایان ماورایی خاصی دارد، همه پسند نیست و احتمالا ناامیدتان کند، اما مسیری که شما را به سرانجام رسانده انقدر خوب هست که از پایان چشم پوشی کرد...
خب البته  آلیس فینی مثل رمان سنگ، کاغذ، قیچی باز هم حقه سوار کرده اما این بار کمتر ناراحتم کرد.اگر نشانه ها را  کنار هم بگذارید میفهمید فینی چه حقه ای زده تا دستش تا لحظه ی آخر رو نشود و در عین حال سرنخ بزرگ را به دست مخاطب داده است.
دوستش داشتم...
        

36