معرفی کتاب مرگ پشت دروازه ها اثر صبا طاهر

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
12
خواندهام
94
خواهم خواند
56
توضیحات
جنگ بر فراز امپراتوری مارشالها سایه افکنده است. هلین آکوئیلا، سنگچشم خونی، مشتاق است از جان خواهرش و همهی ساکنان امپراتوری محافظت کند. اما او میداند خطر در هر طرف کمین کرده. امپراتور مارکوس، مغلوب گذشتهاش، روز به روز بیثباتتر و خشنتر میشود، درحالیکه کریس ویتوریا، فرماندهی ظالم، از بیثباتی امپراتور برای افزایش قدرت خود استفاده میکند و برایش مهم نیست چه کشتوکشتاری به جا میگذارد. در شرق، لایا، اهل سرا میداند سرنوشت جهان نه به توطئههای دربار مارشالها، بلکه به متوقف کردن شبآور گره خورده. اما لایا در تلاش برای شکست دادن او با تهدیدهای غیرمنتظرهای از جانب کسانی روبرو میشود که امیدوار بود کمکش کنند و پایش به نبردی باز میشود که هرگز تصور نمیکرد مجبور شود در آن بجنگد. و در سرزمین بین زندهها و مردهها، الایس ویتوریس قید آزادیاش را زده تا به عنوان روحگیر خدمت کند. اما با این کار خود را به قدرتی باستانی زنجیر کرده که تسلیم شدن کامل او را میطلبد. حتی اگر این به معنای رها کردن زنی باشد که قلب الایس برایش میتپد.
بریدۀ کتابهای مرتبط به مرگ پشت دروازه ها
نمایش همهدورههای مطالعاتی مرتبط
1402/6/9

مرگ پشت دروازه ها جلد 3
4.6
20
تعداد صفحه
100 صفحه در روز
لیستهای مرتبط به مرگ پشت دروازه ها
نمایش همه1404/6/10
1404/6/6
پستهای مرتبط به مرگ پشت دروازه ها
یادداشتها
1403/4/15
1404/3/30
1404/1/30
1404/2/6
1403/8/15
1403/4/20
1402/3/12
1404/3/5
1403/10/28
1403/6/16
1403/6/10
1404/5/21
مرگ پشت دروازه ها، شاید این اتفاقی بود که قرار بود رخ بده برای لایا برای الایس یا برای هلین؛ اما رخ نداد... یا شاید آروم تر رخ داد. مثلا شایدمرگ اونها خیلی وقت پیش وقتی که پشت دروازه های بلک کلیف با هفت سال سن حبس شدن اتفاق افتاد... تکه ای از روحشون پشت اون دروازه ها مرد و تکه ای جدید از روحشون بهشون اعطا شد. تکه ای که هلین با دریافتش هیچ وقت فکر نمی کرد روزی این تکه رو هم از دست بده... وقتی که خودمو جای هلین گذاشتم ماسک درونم میگفت این کارو نکن بهش اعتماد نکن اما در نهایت دیدم که هلین تکه ای از روحش رو داد. کاری که اگر من واقعا یک ماسک تربیت شده پشت دروازه های بلک کلیف بودم انجام نمیدادم... جلد سوم این مجموعه با همه فراز و نشیبی که داشت غم عجیبی رو درون خودش حبس کرده بود که فقط با خوندنش میتونستی به عمقش پی ببری. محقق شدن تراژدی عاشقانه لایا و الایس. جرقه ای بین هلین و آویتاس که نمیدونم میشه اسمش رو عشق گذاشت یا نه... تولد یک امپراتور وسط جنگ و خونریزی و در نا امنی کامل. به نظرم حتما نباید مرگ رو تجربه کنی و روحت به آسمون بره بلکه شاید همه این اتفاقات خودش یک نوع مرگ باشه؛ مرگ پشت دروازه ها. پشت دروازه های خوشبختی...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.