یادداشت انسانی در جستجوی معنا؛
3 روز پیش

بسم الله الرحمن الرحیم بار دومه که دارم این یادداشت رو مینویسم و نمیدونم چرا قبلیه منتشر نشد😂 تو این جلد آنابث و پرسی به اعماق تارتاروس یا همون جهنم فرستاده شدن تا به قلبش برسن و درهای مرگ رو ببندن و با عمیق ترین ترس هاشون روبرو بشن ، و تو این راه جز همدیگه کسی رو ندارن! از طرف دیگه توی دنیای فانی ها ۵ نیمهی خدای دیگهی پیشگویی باید به سرای هیدیز (نمیدونم چرا این تلفظ بیشتر به دلم میشینه) برسن و همزمان با آنابث و پرسی درهای مرگ رو ببندن! چرا حالا به این جلد ۲ امتیاز کم دادم؟ چون خیلی مسائل کتاب غیر قابل فهم بود و اینگار فقط تو ذهن نویسنده حل و فصل شده بودن و من متوجه نشدم چه اتفاقی داره میوفته ، مثلا نحوه بستن درهای مرگ ، تو حلد قبل گفتن باید همزمان درهای مرگ از دو دنیا بسته بشه و روی هم قرار بگیره اما اینجا فقط آنابث و پرسی از آسانسور اومدن و زنجیر هارو پاره کردن و تاداااا تموم شد ، یا یه جای دیگه که هیزل و هکاته با کلیتوس جنگیدن ، یا اونجایی که فرانک تیر خورد به بازوش یا نبرد آنابث و پرسی با خدای فلاکت و مه تاریک و همهی اینا برام غیرقابل درکن و فقط میدونم اتفاق افتاده نه اینکه چجوری. میخواستم بخاطره این موضوعات امتیازای بیشتری کم کنم اما من کتابای ریردان رو بخاطر شخصیت هاش میخونم پس توی موضوع شخصیت منو قانع میکنه حداقل ۳ امتیاز رو بگیره. و واقعا هر کدوم از شخصیتها گرفته از نیکو ، پرسی ، آنابث ، هیزل ، لئو ، فرانک و پایپر و جیسون تو نوع خودشون عالی و دوست داشتنیان. اما این جلد یه شخصیت طلایی داشت برای من به اسم نیکو! نیکو رو قبلا دوست داشتم اما الان خیلی خیلی بیشتر ، اصلا این بشر تصویر غم و درد و خودکامه بودنه نمیدونم چراا ، و دقیقا منو یاد کسی میندازه این دوست داشتنی ترش میکنه. قسمت تلخ ماجرا اینجاست که جلد بعد پایان مجموعهستتتت
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.