یادداشت‌های نُها :) (39)

نُها :)

نُها :)

10 ساعت پیش

شنبه آرام؟
          اشک...اشک..اشک...
میگفت حالیا چشم جهانی نگران من و توست...
همسردانشمند هسته ای که باشی میفهمی هرروز مردن و دوباره زنده شدن یعنی چی...
اینکه هرروز به این نگاه که شاید بار آخر باشه ،عزیزت رو راهی کنی...؛
همسردانشمند هسته ای که باشی سختی ها و در خفا زندگی کردن و خیلی جاها حتی زیارت کربلا نرفتن بخاطر مسائل امنیتی و حفاظتی رو میفهمی...
ولی همه ی اینها یک طرف...
فرشته خانم  واقعا فرشته اید...
شهید واقعا چه انتخاب خوبی برای همسفر زندگیش کرده بود...
میگن  زندگی مثل یک سفر که بدون همسفر نمیشه؛
همسفر خوبی بودید برای شهید ...اصلا ابایی نیست از اینکه بگم شماهم مقام شهادت رو داری :)
میگفت:
هر گلوله ای که در جنگ شلیک می شود دو نفر را می کُشد ؛
 یک سربازی که در جنگ کشته میشود
 دو زنی که در قلب سرباز زندگی میکند...
شما هم پروانه شدی با سوختن...
شعری که توی کتاب فرمودید شهید از حافظ میخوندن :
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند
خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی
گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند
قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش
که در این خیل حصاری به سواری گیرند
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
حافظ ابنای زمان را غم مسکینان نیست
زین میان گر بتوان به که کناری گیرند،
اصلا از وصف این زندگی من ناتوانم،یک نفر را بگویید بیاید روضه ی کربلا را بخواند!
بغض راه گلومو گرفته و من به شما فکرمیکنم به شماهایی که زندگی تان را بخاطر زندگی ما دادید...
        

3

نُها :)

نُها :)

1403/7/23

 تاوان عاشقی
        متحیر از باورفلسطینی ها از ایران و مردمش...
ایرانی که همه جوره پای دفاع از اونها ایستاده و دربرابر اسرائیل  جنگیده...!
و در پایان عشق و عاشقی..
دلم سوخت برای آلاء
آلائی که همه کسش را زیر خاک کرد...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2