نُها :)

نُها :)

بلاگر
@Noha

111 دنبال شده

88 دنبال کننده

            علاقه‌مندِ به خواندن و نوشتن؛
https://eitaa.com/aghigheeshgh
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
نُها :)

نُها :)

1403/11/30

        چشم در چشم باد می نگرم...
پشت جلدکتاب نوشته است،آسمان را آبی نگه داریم!
آسمانِ دل سایه به هنگام دل کندن از یونس آبی نبود، ابریِ بارانی بود با تیره های خاموش رعد و برق...
آسمانِ دل یونس در تردید هایش برای وجود خدا چه؟ رنگش به رنگ آبی نفتی آسمانِ شب بود شاید...
آسمانِ دل دکتر پارسا که از شدت پیچیدگی مفهوم عشق و ناتوانی در فهمش لابد خاکستریِ مایل به سیاه بود که دست به آن حرکت احمقانه زد..
آسمانِ دل علیرضا اما آبی بود، صاف و آفتابی..بدون هیچ کدورتی که ایمان در آن غبارزدایی کرده بود و او خدا را، زندگی را، فلسفه ی وجودی هرچیز را، آبیِ آبی شرح میداد و با دل بازی می‌کرد،
چشمانم ابرهای آسمان را می پاید، و تو از کجا میدانی که آن هنگام که موسی ع در وادی طور به دیدار خدایش نائل شد، ابرها به شکل قلب درنیامدند؟!
شاید هم آسمان آبی تر از هروقتی بدون ابر بالای او راهِ رسیدن به خداوند را نشانش میداد..همان گاه که ندا آمد فاخلع نعلیک ..یعنی  رهاشو از وابستگی ها و تعلق هایی که تو را به زمین نزدیک تر میکند تا خدا ؛
دلبستگی های زمینی ات راه رها کن و بعد به این وادی مقدس وارد شو تا حضور خدایت را بیشتراز قبل مشاهده کنی...
پس فاخلع نعلیک یا بنی آدم ..!
      

2

نُها :)

نُها :)

1403/10/18

        اشک...اشک..اشک...
میگفت حالیا چشم جهانی نگران من و توست...
همسردانشمند هسته ای که باشی میفهمی هرروز مردن و دوباره زنده شدن یعنی چی...
اینکه هرروز به این نگاه که شاید بار آخر باشه ،عزیزت رو راهی کنی...؛
همسردانشمند هسته ای که باشی سختی ها و در خفا زندگی کردن و خیلی جاها حتی زیارت کربلا نرفتن بخاطر مسائل امنیتی و حفاظتی رو میفهمی...
ولی همه ی اینها یک طرف...
فرشته خانم  واقعا فرشته اید...
شهید واقعا چه انتخاب خوبی برای همسفر زندگیش کرده بود...
میگن  زندگی مثل یک سفر که بدون همسفر نمیشه؛
همسفر خوبی بودید برای شهید ...اصلا ابایی نیست از اینکه بگم شماهم مقام شهادت رو داری :)
میگفت:
هر گلوله ای که در جنگ شلیک می شود دو نفر را می کُشد ؛
 یک سربازی که در جنگ کشته میشود
 دو زنی که در قلب سرباز زندگی میکند...
شما هم پروانه شدی با سوختن...
شعری که توی کتاب فرمودید شهید از حافظ میخوندن :
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند
خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی
گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند
قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش
که در این خیل حصاری به سواری گیرند
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
حافظ ابنای زمان را غم مسکینان نیست
زین میان گر بتوان به که کناری گیرند،
اصلا از وصف این زندگی من ناتوانم،یک نفر را بگویید بیاید روضه ی کربلا را بخواند!
بغض راه گلومو گرفته و من به شما فکرمیکنم به شماهایی که زندگی تان را بخاطر زندگی ما دادید...
      

7

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.