نُها :)

نُها :)

بلاگر
@Noha
عضویت

مهر 1402

136 دنبال شده

144 دنبال کننده

                علاقه‌مندِ به خواندن و نوشتن؛
صندوقچه ی نوشته هایم:
https://eitaa.com/aghigheeshgh
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
نُها :)

نُها :)

2 روز پیش

        عربیکا...
من قهوه خور حرفه ای نبودم و 
برایم قهوه ی تلخ روبوستا با عربیکا تفاوت چندانی نداشت
اما حالا کمی جریان قهوه شناسی مرا برده است به سرزمین شگفتی !
طعم تلخ قهوه ی جنگ با چاشنی مقاومت ؛
از همان نخستین روزهای چاپ کتاب،مشتاق خواندنش بودم تا اینکه این گوهر از سفررسیده را از عزیزی هدیه گرفتم.
ماه ها بود که میخواستم بخوانمش اما دلم نمی آمد ..یک واهمه ای نامحسوس از مواجهه ی با واقعیت ..از روایت لبنان بدون سیدحسن...
من از کودکی ام ، از همان روزها که از جنگ و حزب الله و مقاومت هیچ نمی فهمیدم ، اما سید را می شناختم...
مثل تمام مردم عادی ایران، از سخنرانی های طوفانی اش ، از قاب تصاویر زنده ی تلویزیون ...
من اما لبنان را مساوی سید می دانستم و به همین منظور عاشق این خطه بودم.
منی که حاضر نشدم  هیچ تصویر و فضای رسانه ای را در تاریخ ۵اسفند ماه۱۴۰۳ از لبنان، دنبال کنم ، روبرو شدنم با کتاب وحشتی داشت مانند مواجهه ی آدمی تنها با گرگ در شب سیه و تاریک.
من پیگیر مراسمات تشییع نشده بودم چون هنوز امیدی در رگ هایم زنده بود و انگار باور کردن چنین داغی در وهمم ناممکن.
از آن وقتی که دل سپردم به مستند ۵قسمتی کف لبنان اقای خیرالامور، همه چیز در من به تکاپوی سوگی عمیق تبدیل شد..
دیدم آنچه نباید و انقطاع امید...
 غم، قلب مرا دچار دردی وصف ناپذیر کردکه تا مدتها همراهم ماند و هربار تیری شد درون جانم از نبودنش.
انگار جان مرا گرفتند و رمق از دست رفته را برنگرداندند..
قطع امید، مقدمه ای شد برای آماه ی رویارو شدن با عربیکا ...
تصور لبنانی که برایم مساوی بود با سیدحسن نصرالله ، حالا شبیه دودی سیاه است که از خرابه های به جامانده از جنگی شدید به جا مانده ...
باخود می گویم کاش آرزوی دیدارش را ،
مثل آرزوی دیدار خیلی های دیگر ،
همراه خودم به گور نمی بردم...
اما به قول آن جمله ی عربی روی ماشین در جاده ی ضاحیه،
به خودت افتخار کن که در دوران نصرالله به دنیا آمدی ..
 کلمات عربیکا ، روایتش ، قلم زدنش برای من روایت غم بود و غم...
سفرنامه ای که رد خون امضای صداقتش بود و جملاتش گفتار ساده ی هر آنچه در دل ما ، تارو پود شده...
عربیکا ارزش بیشتر نوشتن را دارد ولی 
از حوصله ی مخاطب خارج می شود ...
تا جنگ هست سرباز اسلحه اش را نباید زمین بگذارد و 
تا روایت هست ، نویسنده ،قلمش را..
      

4

نُها :)

نُها :)

1404/4/4

        حرفی نیست فقط می توان گفت که باید با حرف به حرف کلمات این کتاب زندگی کرد؛
زندگی چیست جز ایمان؟چیست جز هدف رسیدن به خدا؟!
وصف فقط یک کلمه است: اوبنده ی مطیع خدا بود و این الطاف روحی اش همه از سرچشمه ی خدا جاری بود...
دلم میخواهد در اندک عمر زندگی ام چون سهام باشم..
سهام گونه دغدغه داشته باشم ، سهام گونه بیاندیشم، سهام گونه زندگی کنم که 
عاقبت کارم همچون سهام ،همچون معصومه کرباسی ها شود...
سهام فقط همسر دبیرکل حزب الله نبود..تمام جان او بود و 
سید عباس حتی حاضر نبود به اندازه ی شهادت بین او و معشوقه اش فاصله بیوفتد..
زندگی سرشار از عشق و محبتشان عاقبتی زیباتر از این نمی توانست داشته باشد؛
در وصف شهیده ام یاسر(سیده سهام موسوی) کلمه ای پیدا نمی کنم و در وصف شهید سیدعباس  موسوی به این کلام از مقام معظم رهبری بسنده میکنم که در سخنرانی ای فرمودند:(شهادت سیدعباس موسوی کمرم را شکست...)؛
و باشد توفیق تمام عاشقان و مجاهدان جهان تشیع اینگونه زیستن و اینگونه مردن...
      

2

نُها :)

نُها :)

1403/11/30

        چشم در چشم باد می نگرم...
پشت جلدکتاب نوشته است،آسمان را آبی نگه داریم!
آسمانِ دل سایه به هنگام دل کندن از یونس آبی نبود، ابریِ بارانی بود با تیره های خاموش رعد و برق...
آسمانِ دل یونس در تردید هایش برای وجود خدا چه؟ رنگش به رنگ آبی نفتی آسمانِ شب بود شاید...
آسمانِ دل دکتر پارسا که از شدت پیچیدگی مفهوم عشق و ناتوانی در فهمش لابد خاکستریِ مایل به سیاه بود که دست به آن حرکت احمقانه زد..
آسمانِ دل علیرضا اما آبی بود، صاف و آفتابی..بدون هیچ کدورتی که ایمان در آن غبارزدایی کرده بود و او خدا را، زندگی را، فلسفه ی وجودی هرچیز را، آبیِ آبی شرح میداد و با دل بازی می‌کرد،
چشمانم ابرهای آسمان را می پاید، و تو از کجا میدانی که آن هنگام که موسی ع در وادی طور به دیدار خدایش نائل شد، ابرها به شکل قلب درنیامدند؟!
شاید هم آسمان آبی تر از هروقتی بدون ابر بالای او راهِ رسیدن به خداوند را نشانش میداد..همان گاه که ندا آمد فاخلع نعلیک ..یعنی  رهاشو از وابستگی ها و تعلق هایی که تو را به زمین نزدیک تر میکند تا خدا ؛
دلبستگی های زمینی ات راه رها کن و بعد به این وادی مقدس وارد شو تا حضور خدایت را بیشتراز قبل مشاهده کنی...
پس فاخلع نعلیک یا بنی آدم ..!
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.