معرفی کتاب آخرین فرصت اثر سمیرا اکبری

آخرین فرصت

آخرین فرصت

4.4
83 نفر |
35 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

134

خواهم خواند

45

شابک
9789640235218
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1402/1/1

توضیحات

کتاب آخرین فرصت، سمیرا اکبری.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به آخرین فرصت

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آخرین فرصت

یادداشت‌ها

درمیان کتب
          درمیان کتب رواییِ دفاع مقدس، زندگینامهٔ فرماندهان و شهدای شاخص، سهم زیادی را به خود اختصاص داده است.
اما نکته‌ای که هست این است که این دفاعی که مقدس شده و باعث سرافرازیِ دائمیِ این امت شده، سببش تنها دلاوریِ و سلحشوری فرماندهان نبوده؛ همهٔ عوامل درگیر جنگ، باید از خود ایثار و سخت‌کوشی و مقاومت و شجاعت نشان بدهند، تا پیروزی حاصل شود.
و ازقضا، همهٔ اقشار این امت در این نبرد هشت‌ساله خود را نشان دادند و سنگ تمام گذاشتند. از آن نوجوانِ بی‌سیم‌چیِ تُخس! تا آن زنِ رختشورِ اندیمشکی! تا آن حاجیِ‌بازاریِ مَلّاکِ تهرانی! و تا آن فرماندهٔ بی‌باکِ بی‌دلِ خطِ‌مقدم؛ همه ‌و همه دست به دست هم دادند تا از آرمان‌های انقلاب نوپای‌شان در مقابل هجوم مستقیم بیش از سی کشور جبههٔ استکبار، حفاظت کنند.
و ما در زمان فعلی، به این روایت‌ها نیاز داریم. روایت‌هایی از همهٔ این اقشار؛ و نه فقط سرداران و سرلشگران. و الحمدلله در این سال‌ها، ادبیات مقاومت به این سمت و سو رفته و آثار وزینی در این موضوع منتشر شده اند.
این علی‌آقای عزیز قصهٔ ما هم از همین موردهاست. او مسئول تبلیغات مرکز پیاده ارتش شیراز بوده است و باتوجه به مسئولیتش ایامی که در شهر بوده، بیش از ایام تنفس روح‌انگیز حال‌و‌هوای جبهه‌ها بوده است.
داستان شیرین است و قلم نویسنده هم روان؛به همین خاطر سریع جلو می‌رود.
نقطه ضعف اصلی کتاب از نظر من، عدم التفات نویسنده به این مسئلهٔ مهم است که روایت زندگیِ شهید از زبان همسر متفاوت است با روایت زندگیِ همسرشهید از زمان ازدواج تا شهادتِ شهید! نویسنده دومی را در کتاب آورده است، حال آنکه ما همیشه به دنبال اولی هستیم. به همین دلیل می‌بینیم که در تمام این سیصد صفحه، چیزی درمورد نحوهٔ فعالیت‌های کاری تبلیغاتی شهید گفته نمی‌شود. حتی از حالاتِ معنویِ شهید هم مطلب خاصی نمی‌گویند و فقط یکی دوبار اشارهٔ خیلی کلی می‌کنند که مخاطب فقط می‌فهمد سیم‌هایی وصل بوده اما چه بوده و چگونه.. معلوم نیست!
فقط و فقط بیان احساسات و مکالمه‌های جزییِ زن‌وشوهری است. و این، ضعفِ کمی نیست.
ضعف دیگر کتاب طراحیِ انیمیشنی جلدش بود (جلدی که الان بالای یادداشت می‌بینید) که الحمدلله ناشر فهمید که اگرچه مفهوم جلد به داستان مرتبط است اما در نگاه اولیهٔ‌ مخاطب که از داستان بی‌خبر است، این جلد به عنوان یک کتاب نوجوان نقش می‌بندد! و خب جلد جدید خیلی بهتر شده..
نکتهٔ ضعف آخر هم که کمی ناشایست بود، بیان جزییِ حالات زنانگی و زایمان در دو سه جای کتاب بود که برای امثالِ منِ خوانندهٔ مذکر، حقیقتا به‌جا نبود!
راستی این را هم نگفتم. کتابش، برخلاف کتب مرسوم شهدایی، هیچ عکسی نداشت. و خب این مورد هم خیلی توی ذوق می‌زد. /:

و در پایان:
" اللهم ارفع درجه
و الحقنا به . . . 🤍
        

11

          
دو روز پیش رژیم جنایتکار صهیونیستی به خاک کشورمان حمله کرد و تعدادی از فرماندهان و دانشمندان هسته‌ای و مردم عزیز کشورمان را به شهادت رساند... 

دیروز عید غدیر بود که با راهپیمایی حماسی مردم شجاع و نجيب  ایران در اقصی نقاط  کشور و به خصوص حضور میلیونی مردم  شهر تهران، به حمایت از وطن، وحدت ملی، فریاد، خشم و انزجار از اسرائیل و استکبار جهانی تبدیل شد. احمق‌های صهیونیست هنوز نشناخته‌اند مردم نترس ایران را... 

امروز کتاب آخرین فرصت را به پایان رساندم. بعد تمام کردن کتاب نمی‌دانستم چه درباره‌ی این کتاب بنویسم که حق مطلب را ادا کند. تا اینکه با نوشتن دو پاراگراف اول تازه فهمیدم چگونه درباره‌ی کتاب بنویسم.  این کتاب درباره‌ی مربی و مسئول عقیدتی- سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز، شهید کسایی است. از این نظر کتاب سوژه‌ی بسیار خاصی دارد که کمتر به آن پرداخته شده است. شهید با نهج البلاغه انس عجیبی داشت. تولدش، ازدواجش و شهادتش در روز غدیر بود. ویژگی‌های اخلاقی آقای کسایی و مخصوصاً اهمیتش به رعایت بیت المال درس‌های قشنگی برای خواننده‌های کتاب دارد. 

 کتاب از زبان همسر شهید، خانم قافلان کوهی است. کتاب زمینه‌ای عاشقانه دارد.  قلم نویسنده را بسیار دوست‌ داشتم هرچند به قول بعضی مخاطبان کتاب شاید لازم نبود به بعضی جزئیات اشاره شود. شروع و پایان داستان واقعاً خوب است. شرح اتفاقات از زبان همسر شهید به خوبی انجام شده است. خبری از توصیفات اضافه نیست، چون همسر شهید کسایی صادقانه اتفاقات زندگی‌اش را نقل می‌کند و این باعث می‌شود شیرینی‌ها و تلخی‌های او را تا حدی با پوست و استخوانت لمس کنی. واقعاً نمی‌توانم توصیف کنم حجم مجاهدت‌های این زن را. 

آن بخش خوانده شدن عقد این زوج در خانه‌ی امام  و   توصیفاتی که همسر شهید از امام دارد، مو را بر تن آدم سیخ می‌کند و شما هم به احتمال زیاد مثل خانم قافلان کوهی و من پر از حس شوق و هیجان شدید. آن بخشی هم که درباره‌ی رهبر انقلاب خاطره‌ای نقل می‌شود، بسیار خواندنی  است. 

با پایان کتاب امّا تازه سؤال‌هایت شروع می‌شود و این یعنی توی خواننده هنوز هم می‌خواهی بیشتر از شهید بدانی. شاید هم در صفحات پایانی کتاب منتظری که عکس و سندی از شهید و خانواده‌اش ببینی، امّا کتاب عکسی ندارد.  همه‌ی این‌ها درست امّا وقتی بعد از اتمام کتاب می‌بینی که اتفاقات مهم زندگی شهید عید غدیر بوده و پایان رژیم منهوس صهیونیستی هم دارد از عید غدیر شروع می‌شود و حالا خداوند فرصتی به نسل ما داده که در نابودی و محو شدن اسرائیل نقش داشته باشیم و ان شاءالله نابودی او را با چشم خودمان ببینیم، تو به من بگو: دیگر برایت مهم است که کتاب چرا عکس ندارد یا اینکه مثل من  تو هم  به این فکر می‌کنی که وقتش رسیده با اتکا و توکل به خداوند، دوباره با هم با مقاومت یک دفاع مقدس دیگر رقم بزنیم؟

🔵 در بخشی از کتاب اشاره شده که امام علی (ع) می‌فرماید:《 به هنگام خشم، نه تصمیم، نه تنبیه، نه دستور.》به نظرم رسید که این متن عین حدیث نیست و احتمال زیاد برگرفته از چند حدیث است که با پرسیدن از سامانه پاسخگو این برداشتم تایید شد. 

در توصیه ای امیرالمومنین علیه السلام فرمودند : « لا تقضین فأنت غضبان ». 1
در حالی که خشمگین هستی حکم و قضاوت نکن.( تصمیم و دستور ممنوع است) 

در حدیث دیگری فرمودند : « لا أدب‏ مع‏ غضب‏ ». 2
هنگام خشم نباید تأدیب (تنبیه) کرد. 

1.کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیه) ج‏7 ؛ ص413- تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
2. تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم ص770- قم، چاپ: دوم، 1410 ق.








        

1

          این رمان  مرور خاطرات دوران زندگی و رزمندگی شهید علی کسایی است ، علاوه بر آن می‌توان کتاب آخرین فرصت را #تاریخ_شفاهی دوران انقلاب و جنگ ایران و عراق دانست که در قالب داستانی واقعی؛ «صمیمیت و ساده‌زیستی»، «احترام به والدین»، «عشق به همسر و فرزند»، «صبر و ایثار»، «توجه به بیت‌المال و حق‌الناس»، «عفت و حیا» و «فداکاری و شهادت» را زیبا و هنرمندانه به تصویر کشیده است.
آخرین فرصت را سمیرا اکبری نوشت .او زندگی عاشقانه و انقلابی شهیدعلی کسایی، مربی و مسئول عقیدتی سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز  را در 313 صفحه  روایت کرد.  علی کسایی در ۱۴ آذر ۱۳۳۴ مصادف با «عید غدیر» در شیراز به دنیا آمد، بیست و پنج سال بعد خطبه عقدشان توسط امام خمینی(ره) جاری شد و مراسم ساده عروسی‌شان نیز در روز «عید غدیر» برگزار شد. 
 ایشان  زندگی‌اش را وقف آموزش و تفسیر قرآن و نهج البلاغه و آرمان‌های انقلاب اسلامی کرده بود، در روز عروسی‌اش دعا کرد تا خداوند شهادتش را هم روز «عید غدیر» قرار دهد.
        

10

          « آخرین فرصت » می‌تواند فرصت خوبی برای آشنایی با یکی از بهترین‌های خدا در میان بندگان او و چه بسا درمیان شهدایش باشد. شهیدی که عید غدیر زاده‌شد، علی نام گرفت، شیعه‌ی علی زیست، نهج البلاغه را مفسر بود و در عید غدیر اجابت دعایش تحقق یافت. همان دعایی که با زبان روزه در روز ازدواجش که هنگامه‌ی عید غدیر بود از دل بر زبان جاری کرد و چه خوش سعادتی ست اجابت دعای شهادت.
روایتی جذاب، سرشار از احساسات واقعی و نزدیک که مخاطب می‌تواند مثل آیینه مقابلش بایستد و خودش را با این سبک زندگی مومنانه ارزیابی کند. چرتکه بیندازد که در زندگی دینی و انقلابی کجای کار است؟! 
از مستحباتی چون نماز شب و روزه‌ی روز، تا واجبی چون خمس، احترام و دست‌بوسی مادر، از برنامه‌ریزی و دریافتن تک تک لحظات عمر حتی در صف نان و شیر و تخم‌مرغ، تا شاگردپروری معلمانه که قریب به دویست شاگردش شهد شهادت نوش کنند، روابط حسنه با همسر و فرزند، تربیت دینی آن‌ها، کنترل چشم تا جایی که حتی نتوانی خواهر همسرت و یا منشی دفترت را به جز از روی صدا بشناسی!!
شاید کمتر کتابی از زندگی شهدا خوانده‌باشیم که در آن از غرزدن عروس از مادرشوهر، بوسه‌هایی در پرده‌ی حیا، گله‌های زنانه از کارهای زنانه‌ی بی‌شمار در منزل و جاماندن از عبادات اجتماعی که مردان در صف اول آن هستند، خستگی‌های مادرانه‌ی یک مادر چهارفرزندی،به این صراحت سخن رفته باشد. و چه خوب که بخوانیم از چگونگی مدیریت مدیری که شهیدانه این صحنه‌های زندگی را تدبیر و اداره کرده‌است. 
در این اثر میتوان به یقین رسید که همسر شهید را هم خداوند انتخاب می‌کند. کتابی که با رویای صادق همسر شهید کسایی آغاز می‌شود که قبل از خواستگاری آقای کسایی ازدواجشان را بر فراز گلزار شهدا و در آسمان‌ها به خواب دیده و چه شیرین تعبیر شده این رویا
ازجذابیت دیگر این اثر جاری شدن خطبه‌ی عقد این شهید در بیت امام و توصیف دقیق و زیبای فضای این تقدیر خجسته است. آنگاه که امام خمینی وکالت همسر شهید را می‌پذیرد و حتی مقدار مهریه‌اش را پدرانه پیشنهاد می‌دهد.
در اولین فرصت آخرین فرصت را بخوانید. به این امید که اراده کنیم در این فرصت کوتاه زندگی هرقدر توانستیم خداپسندانه زندگی کنیم. باشد که شهدا در این مسیر دستگیرمان باشند. سلام و درود بر شهید علی کسایی و تمام شهدا از آدم تا قیامت...
        

3

          در مورد این مدل کتاب ها، از جنبه های مختلف می توان نوشت. هم می شود در مورد شخصیت شهید صحبت کرد هم در مورد همسر ایشان و هم می توان نکات مربوط به متن کتاب و روایت ها را گفت. پس از هر کدام چند جمله ای می نویسم تا عدالت رعایت شود☺️
شهید کسایی را نمی شناختم، اولین بار با عنوان شهید غدیری با ایشان آشنا شدم. البته طبق اطلاعاتی که در سایت ارتش موجود است، تاریخ شهادت ۱ روز قبل از عید غدیر است. خبر شهادت در روز عید غدیر منتشر شده است. این موضوع تفاوتی در بزرگواری ایشان و مقام معنوی شهید ایجاد نمی کند ولی وقتی روایت صحیح است چرا قضیه به گونه ای دیگر روایت شود؟ این موضوع در آخر کتاب هم برایم گنگ بود، با توجه به آنچه در تبلیغات دیده بودم و آنچه در انتهای کتاب میخواندم  تصورم این بود که شهید در روز ۱۷ ذی الحجه مجروح و ۱۸ ذی الحجه به شهادت رسیده اند ولی هر چه میخواندم و جلو می‌رفتم خبری از این موضوع نبود و این برایم جالب نبود.
شهید کسایی را در این کتاب به باتقوا بودن، مخلص بودن، هدفمند و هدف‌شناس بودن، پرکار بودن، بصیر بودن، مهربان بودن، متواضع بودن، خانواده‌دوست بودن، سخت‌گیر بودن بر بیت‌المال، مقید بودن به درآمد حلال، مقید بودن به کمک به طبقات پایین جامعه و در خدمت مادر بودن شناختم. جمع این ویژگی‌ها را در خود داشتن، نشان از بزرگی این شخصیت دارد. گاهی اوقات هنگام خواندن کتاب به شدت نیاز پیدا می‌کردم که به احترام این شخصیت بزرگ برخیزم و بایستم. از پرکار بودنشان خیلی خوشم آمد؛ به نظرم این ویژگی اگر درست پرورش پیدا کند، خودش فتح بابی برای بسیاری از ویژگی‌های مثبت در وجود انسان می‌شود.
همسرشان را همسری همراه و صبور یافتم. همسری که در نبود مرد خانه، برای بچه‌ها در کنار مادری، پدری هم می‌کرد و البته این موضوع یکی از فصول مشترک زندگی بسیاری از همسران شهدا و زنانی است که همراه زندگیشان را در میان راه از دست می‌دهند. همسر شهید سعی می‌کرد احساساتش مانعی برای عمل به تکلیف همسرش ایجاد نکند و از حق هم نگذریم شهید کسایی در روزهای حضورش در منزل، قدردان این همراهی و تلاش بود. رعایت احترام به شوهر در عین صمیمت و بدرقه همیشگی ایشان هنگام خروج از منزل، از رفتارهای تحسین‌برانگیز خانم قافلان‌کوهی بود که برایم بسیار ارزشمند و آموزنده است. شاید مجموعه‌ی همین رفتارها و مراوده‌هاست که آن روحیه عظیم شهادت‌طلبی و عمل به تکلیف را در میدان جهاد خلق می‌کند.
و اما در مورد کتاب؛
شیوه نگارش و تنظیم خاطره‌ها را دوست داشتم. نثری روان و گویا داشت و خواننده را از ابتدا تا انتها با خودش همراه می‌کرد. به قدری این خاطرات جدا از هم، به خوبی با هم ترکیب شده بود که گاهی اوقات فراموش می‌کردم این کتاب هم مثل سایر آثار این حوزه، حاصل مصاحبه‌ها و خاطره‌گویی‌هاست. داستان پرش زمانی خاصی نداشت و یکدست روایت شده بود. بجا به گذشته می‌رفت و بجا به زمان حال برمی‌گشت. برخلاف کتاب "برای زین اب" و روایت نامنظمش از زندگی شهید بلباسی که هم زمان‌پریشی داشت هم تکلیف راوی مشخص نبود و باید خود خواننده در این مورد به کشف و شهود می‌رسید!
با همه‌ی این‌ها، کتاب از نظرم یک نقطه ضعف بزرگ داشت و آن هم پرداختن به بعضی جزئیات خصوصی زندگی زناشویی شهید بود. نمی‌فهمم بیان این موارد و نوشتنش چه کارکردی برای منِ مخاطب دارد؟! بیان این موارد آیا قرار است به فهم من از شخصیت شهید و رفتار خانوادگی ایشان  و احترام به ایشان از نظر منِ خواننده اضافه کند یا برعکس؟ به آخر کتاب که رسیدم با خودم گفتم اگر جریان سه بارداری ناخواسته (حداقل از نظر زمانی)  و واکنش همسر شهید به این شرایط ذکر نمی‌شد چه چیزی از دست می‌رفت؟ چه لزومی به گفتنش بود؟ چه استفاده‌ای شد؟ آیا لازم است همه چیز با همه‌ی جزئیات گفته شود؟!

پ.ن: با توجه به متن کتاب، به نظر می‌رسد که بحمدللّه شهید کسایی، خانواده‌ی خودشان و خانواده‌ی همسرشان وضعیت اقتصادی خوبی داشتند. همچنین هر دو خانواده، حمایت‌گری معنوی خوبی نیز از خانواده شهید کسایی هم در دوران حضور ایشان در جبهه و هم در روزهای بعد از شهادتشان داشتند. هر چند که هیچ کدام از اینها نه گرمای کانون خانواده را بر می‌گرداند، نه جای خالی پدر را برای بچه‌ها پر می‌کند، نه مرهم فقدان همسر و تکیه‌گاه برای خانم خانه است؛ ولی می‌خواستم این تلنگر را به خودم بزنم که فکر نکن همه‌ی خانواده‌های شهدا در زمان حیات و بعد از شهادت همسرانشان از این موهبت‌ها بهره‌مند بودند یا که نان را روزانه برایشان می‌آوردند. خیلی از خانواده ها این شرایط مالی و حمایتی را هم نداشتند ولی پای عهدی که بستند ماندند...

سلام و رحمت خدا بر شهدا و بر همسران صبور و همراهشان ...
        

12