بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

انتشارات به نشر

@behnashr

49 دنبال شده

223 دنبال کننده

                      سلام دوست عزیز؛ اینجا باکتابهای خوب برای کودکان و نوجوانان، داستان و رمان آشنا می شوید. صفحه ما دنبال کنید و نظرتان را درباره کتابهای ما بنویسید.

صفحه ناشر در بهخوان
https://behkhaan.ir/publisher/fffb3606-9034-4900-a203-d1fe13309e9f 

                    
behtarinhaye_nashr
www.behnashr.com
behnashr

یادداشت‌ها

نمایش همه
                این رمان  مرور خاطرات دوران زندگی و رزمندگی شهید علی کسایی است ، علاوه بر آن می‌توان کتاب آخرین فرصت را #تاریخ_شفاهی دوران انقلاب و جنگ ایران و عراق دانست که در قالب داستانی واقعی؛ «صمیمیت و ساده‌زیستی»، «احترام به والدین»، «عشق به همسر و فرزند»، «صبر و ایثار»، «توجه به بیت‌المال و حق‌الناس»، «عفت و حیا» و «فداکاری و شهادت» را زیبا و هنرمندانه به تصویر کشیده است.
آخرین فرصت را سمیرا اکبری نوشت .او زندگی عاشقانه و انقلابی شهیدعلی کسایی، مربی و مسئول عقیدتی سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز  را در 313 صفحه  روایت کرد.  علی کسایی در ۱۴ آذر ۱۳۳۴ مصادف با «عید غدیر» در شیراز به دنیا آمد، بیست و پنج سال بعد خطبه عقدشان توسط امام خمینی(ره) جاری شد و مراسم ساده عروسی‌شان نیز در روز «عید غدیر» برگزار شد. 
 ایشان  زندگی‌اش را وقف آموزش و تفسیر قرآن و نهج البلاغه و آرمان‌های انقلاب اسلامی کرده بود، در روز عروسی‌اش دعا کرد تا خداوند شهادتش را هم روز «عید غدیر» قرار دهد.
        
                «هیولای اسب‌سوار» شامل چهار فصل است که در هر فصل یک شخصیت ماجرایی را روایت می‌کند. فصل نخست، ماجرا خواب و سفر حارث بن نعمان فهریِ بادیه‌نشین به مدینه است.
در فصل دوم، عبدالله بن عَمرو مُزن به شرح شجاعت حضرت علی در جریان مأموریتش به سرزمین خوش آب‌وهوای یمن می‌پردازد.

عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، در فصل سوم علاوه بر اینکه جایگاه امیرالمؤمنین را توصیف می‌کند، به ماجرای غدیر خم و جانشینی حضرت علی (ع) اشاره می‌کند.

در فصل چهارم، عمار یاسر، صحابه سرشناس پیامبر، محاجه و مجادله‌اش با عبدالرحمن بن عوف را توضیح می‌دهد که بحث اصلی آن‌ها به اثبات حقانیت حضرت علی و ماجرای غدیر خم ختم می‌شود. در انتهای رمان هم از سرنوشت بدفرجام حارث بن نعمان فهری که اینک به مدینه رسیده و با رسول خدا سخن گفته پرده برمی‌دارد.

در انتهای هر بخش از این رمان، نویسنده با ایجاد پرسش یا کنشی سعی می‌کند روحیه کنجکاوانه نوجوان را با داستان همراه کند و او را برای خواندن بخش‌های بعدی مشتاق‌تر سازد.

در  کتاب «هیولای اسب‌سوار» ، نویسنده آگاه با تسلط به منابع دینی قصد دارد مصداق‌هایی را از جمله مرتبه والای حضرت علی، بت‌شکنی ایشان، فداکاری حضرت علی در لیله‌المبیت، حمایت ایشان از پیامبر در جریان سنگ‌پرانی به رسول خدا، انفاق حضرت هنگام رکوع نماز، تخریب مسجد ضرار و مهم‌تر از همه مسئله جانشینی ایشان و ماجرای غدیر خم را بیان کند تا از این طریق واقعیت‌هایی از حقانیت امام علی را برای مخاطب نوجوان دغدغه‌مند به مسائل مذهبی نمایان سازد.
        
                ادبیات ایرانی - داستان نوجوان/ این مجموعه روایتگر 150 قصه کوتاه در دهه 40 می باشد که در پنج جلد توسط محمد میرکیانی نوشته شده است.
 این حکایت‌ها که یادآور دوران نوجوانی و خاطرات زندگی محمد میرکیانی در تهران قدیم است با لحنی شیرین نوجوانان را با سبک زندگی، نوع آداب و رسوم، فرهنگ پذیرفته شده در جامعه‌ی دهه‌ی چهل و مسائل سیاسی و اجتماعی رایج در گذشته آشنا می‌کند
کمال میان سال، به واسطه ی یادآوری و نقل خاطرات گذشته‌ی خویش، مخاطب را همراه با خود به دوران کودکی‌اش می‌برد و با ارائه‌ی روایت‌هایی بسیار شیرین و دل انگیز، که خود شخصا شاهد و یا مسبب آنها بوده است، ضمن جلب تمام توجه خواننده به حکایت‌هایش، لحظاتی زیبا و لذت بخش را برای او خلق می کند.
عناوین مجموعه 5جلدی «حکایت های کمال»
سماور زغالی
حوض کاشی
چراغ عروسی
شهر فرنگی
 عکس فوری
محمد میرکیانی در مقدمه این کتاب نوشته است: «کمال که حکایت هایش را می‌خوانید یک آدم معمولی است. قهرمان نیست. هیچ کار باور نکردنی‌ای نکرده. کودکی‌اش را مثل بیشتر شما گذرانده است. حالا کارها و زندگی کودکی او پیش روی شماست. حرف‌هایی که از زبان کمال می‌شنوید، یک کتابچه تاریخ است. تاریخچه زندگی چندین سال گذشته بچه‌ها و مردمان کشورمان.
        
                این داستان درباره روابط موازی آدم ها است. یک مرد که همسر دارد و دل در گرو دلبر دیگری می بندد، به تعبیر نویسنده «زن مهر» و «زن عشق»، مرد دیگری که او هم داستان هایی درباره تجربه زندگی عاشقانه دارد و مرد سومی که رنج ها و مرارت ها او را ناامید و بدبین کرده است.
محل تلاقی سه مرد در فرودگاه است؛ پروازی به مقصد مشهد که تاخیر دارد. بخش زیادی از داستان در فرودگاه روایت می شود. سه مرد، مجبور و منتظر در فرودگاهی که خود استعاره ای است از حال و روز آدم ها. و سر انجام وقت موعود می رسد و مردها هرطور که هست «پرواز» می کنند. 
صفحات پایانی رمان در مشهد و پیرامون حرم امام رضا علیه السلام  اتفاق می افتد و آدم های جدیدی به قصه وارد می شوند و دیداری که سر نمی گیرد و چشمانی که باز میشود... 
از متن کتاب:
-گفته بودم که وقتی لب هات را می بندی و آب دهنت را قورت می دی(تا چیزی بهم بگی)، سرتاسر گلوم شیرین می شه؟!
- نه نگفته بودی!
-گفته بودم که وقتی انگشت هات رو فرو می بری لای موهای بلندت تا بهشون حالت بدی... احساس می کنم وسط بهشتم و نسیمی می آد و موهام رو نوازش می کنه؟!
-نه نگفته بودی...
-گفته بودم که جو...ن منی؟!
-این رو گفته بودی... اما«نشون»م نداده بودی.
راست می گه ... نشونش نداده بودم.
نشون ندادنم به کنار!... شاید حتی درست هم نگفته بودم که چقدر دوستش داشتم.
پیامک ها را پاک کرده و سرت را بالا گرفته ای ... جوری که ...
        
                درباره کرامات، معجزات، سیره و  زندگی امام موسی کاظم علیه السلام کتابهای داستانی برای گروه سنی بزرگسال محدود است. «زندان زاهر» یکی از کتابهایی است که داستان های کوتاه و پندآموز از زمانه امام موسی کاظم(ع)، را به طوری ساده اما تاثیرگذار توسط ؛ محمدرضا عابدی شاهرودی نوشته شده است تا شما را با گوشه ای از زندگی امام هفتم مان آشنام کند.
این کتاب 120 صفحه دارد که در قطع رقعی چاپ شد.
اولین داستان این کتاب ماجرای پابرهنه نام دارد.
داستان درباره بشرحافی است.
شما بشرحافی را می‌شناسید؟
ماجرای توبه‌اش را شنیده‌اید؟
«بشر حافی» در شهر مرو به دنیا آمد و در بغداد ساکن شد و به دلیل این‌که کفش نمی‌پوشید به «حافی» یا همان (پابرهنه) مشهور شد.
او فردی خوش‌گذران بود و خود را مقید به رعایت مسائل شرعی نمی‌دانست.
اما در زندگی او ماجرایی رخ می دهد و توبه می کند.
در مورد چگونگی توبه بشر حافی گزارشات مختلفی وجود دارد که در اولین داستان این کتاب به آن ها اشاره شده است.
در پایان هر داستان منابعی که نویسنده از آن بهره گرفته، ذکر شده است.
علی بن یقطین، نعمان جمال، سعد کشاورز، هارون الرشید، بکارقمی، قبیله الغیده و مسیب زندان بان از دیگر افرادی هستند که در این کتاب داستان مواجه آنها با لطف و عنایت امام موسی بن جعفر(ع) را می‌خوانیم.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

ما توی واگن سه، در کوپه هفت نشستیم. قطار سوت کشید و راه افتاد. شکر خدا سفر به مشهد امام رضا(ع) به همیت راحتی برای ما جور شد! تلق تلق...تتلق تلق مامان جونی با شوق زیاد گفت: «خدایا، این زیارت را قسمت همه مردم بکن!» اسرا پرسید:« زیارت یعنی چه مامان جونی؟»

شهرزاد، دختر شرقی

سلسله ماجراهای، شگفتی‌انگیز و پرهیجان از سفر دریایی ناخدا شایان به همراه خانواده‌اش در راه رسیدن به جزیره نگین را بیان می‌کند.