بریدههای کتاب فاطمه دل آرامی فاطمه دل آرامی دیروز در کمین گل سرخ: زندگی نامه داستانی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی محسن مومنی 4.3 19 صفحۀ 302 موفقیت فقط در گرفتن زمین و اسیر و این چیزها نیست! موفقیت در این است که " همه برای خدا با هم باشیم " یا با هم پیروز میشویم یا شکست میخوریم. 0 2 فاطمه دل آرامی 1404/1/7 تربیت اسلامی از نگاه رهبر فرزانه انقلاب: موثران تربیتی جلد 3 سید عبدالمطلب موسوی 3.8 1 صفحۀ 91 مثلاً فرض کنید که شما می توانید یک فیلمی بسازید که در آن فیلم معلّم وجود داشته باشد و نقشی داشته باشد که وقتی انسان آن فیلم را نگاه می کند، وقتی انسان این فیلم را می بیند، * آرزو کند «کاشکی من معلّم بودم»* 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/12/3 کتاب یحیا امیرحسین معتمد 3.9 49 صفحۀ 90 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/9/25 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 140 صفحۀ 273 بزرگتر چیزی مثل سایه است. بی سبب نیست که به مثل می گویند :« خدا سایه بزرگتر را از سر کسی کم نکند ». [اما ]سایه از سر همه کم شده بود... 0 6 فاطمه دل آرامی 1403/9/18 یک عاشقانه ی آرام نادر ابراهیمی 4.1 186 صفحۀ 85 0 2 فاطمه دل آرامی 1403/8/26 عباس دست طلا؛ داستانی از زندگی حاج عباسعلی باقری محبوبه معراجی پور 4.1 14 صفحۀ 114 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/8/15 توجیه المسائل کربلا: توجیه ها و بهانه هایی برای با حسین (ع) نبودن سیدعلی اصغر علوی 3.8 12 صفحۀ 19 خدا انسان را آفرید و انسان توجیه را ... 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/7/29 خانوم ماه: روایتی از زن بدون هیچ پسوندی ... ساجده تقیزاده 4.6 13 صفحۀ 315 در کنار این سه غم بزرگ ، خیلی شبیه «زن» بودم. بیش از همیشه زن بودم، با تمام احساسات مختلفی که در وجود یک زن است. غم صفدر من را زن کرده بود با هیبت خواهرانه اش؛ غم صادق مرا یک زن میکرد با هیبت مادرانه اش؛ و غم حاجی ... 0 5 فاطمه دل آرامی 1403/7/20 ملاقات در شب آفتابی علی موذنی 4.2 8 صفحۀ 43 میگفت این نیروی «تکلیف» است که باعث میشود سختی های طاقت فرسا در نظر آسان جلوه کند. ... وقتی سر درس خواندن میخواست بپرسد خسته شده ای، می پرسید : مجروح شدی ؟ ترکش خوردی؟ و... 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/7/20 نقش و رسالت زن: الگوی زن (برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی) جلد 2 امیرحسین بانکی پورفرد 5.0 3 صفحۀ 61 آن قهرمانی که وسط می ایستد و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفه و حتی خود علی بن ابی طالب دور او جمع میشوند، او «فاطمه زهراست». عَلَم مبارزه اوست. او به یک مبارزه ی مستمر خستگی ناپذیر ِ شبانه روزی دست زده است. 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/5/2 درگاه این خانه بوسیدنی است زینب عرفانیان 4.7 58 صفحۀ 112 از خدایم هم بود که بچه هایم به درد اسلام بخورند و سرباز امام شوند ؛ ولی سرباز ها هم «مادر» دارند... 1 14 فاطمه دل آرامی 1403/5/1 بابایی به روایت همسر شهید علی مرج 4.1 5 صفحۀ 28 میوه هایی را که در دسترس اکثر مردم نبود ، مثل موز و این ها اصلا نمیخورد. میگفتم :« بخور قوت داره» میگفت :« قوت را می خواهم چه کار؟ من ورزشکارم. چه طور موزی بخورم که گیر مردم نمی آید.» ... همین میوه های معمولی راهم قبل از اینکه بخورد بر میداشت و در دستش می چرخاند و نگاهشان میکرد. میگفت :«سبحان الله ... » تا کلی نگاهشان نمیکرد ، نمیخورد. 0 2 فاطمه دل آرامی 1403/4/28 جنگ فرخنده: روایت زندگی فرخنده قلعه نو خشتی زینب بابکی 4.4 12 صفحۀ 308 من مطمئنم آقا که بیاید دوباره خیلی ها زنده میشوند. خیلی ها که الان به نظر ما اهل معرفت نیستند! از آن پرستار فوکولی گرفته تا آن نادانی که با حرف هایش خون به دل خانواده شهدا میکند. مطمئنم خیلی از اینها با یک نگاه امام، دگرگون میشوند. این را تجربه کردم چون خودم زنده شده ی یک دم «امام روح الله »هستم. 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/4/27 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.3 91 صفحۀ 182 احمد در هر جمعی بود، این حرف را میزد :«جمهوری اسلامی ، جمهوری تامین دنیای شما نیست، جمهوری تامین ایمان است. جمهوری امتحان الهی است برای جوان ها. مادر ها و پدرها، همسران و همه تا اصحاب الجنه و اصحاب النار از هم متمایز شوند و جبهه بهترین اسباب این سنجش است.» 2 5 فاطمه دل آرامی 1403/4/21 شماره پنج: نقش زنان در مقاومت آبادان به روایت فاطمه جوشی مرتضی قاضی 5.0 2 صفحۀ 256 بچه های اورژانس هر روز پوکه های کوچک آمپول را با چسب زخم دورتادور اورژانس میچسباندند و گل های قرمز مادر شوهر یا هر گلی که در بیمارستان بود ، در آن ها میگذاشتند... این کار را میکردند تا روحیه رزمنده های مجروحی که از محیط گِل و شل جنگی ، با سر و صورت و لباس خونی می آمدند عوض شود. 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/4/21 شماره پنج: نقش زنان در مقاومت آبادان به روایت فاطمه جوشی مرتضی قاضی 5.0 2 صفحۀ 293 شاید کسی باورش نشود ولی من توی آبادان که شهر جنگی بود و هر لحظه زیر خمپاره ، «گواهینامه» گرفتم. حضرت امام فرموده بود : که همهچیز را یاد بگیرید. ما هم سعی میکردیم که همهچیز را به خواهرها با بدهیم. فکر میکنم فقط شنا و دوچرخه سواری را یاد نگرفتم. ولی تیر اندازی ، اسلحه شناسی و یک مدت تکواندو را خواهر ها بلد بودند. من هم به خاطر فرمان امام رفتم راهنمایی رانندگی آبادان و ثبت نام کردم. 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/4/15 چشم روشنی: روایت فاطمه (شهناز) طالبی از زندگی جانباز شهید سیدجواد کمال کوثر لک 4.3 16 صفحۀ 160 من چطور میتوانستم برای خلاصی کسی که همه زندگی ام بود دعا کنم ؟ هر کسی را که میدیدم میگفتم :«دعا کنید خدا نفسش را برای من نگه دارد.» برای دلخوشی ام، ان شاء الله بی رمقی تحویلم میدادند. ولی پشت سرم با غصه میگفتند: «این چه دعاییه که خانمش میکند؟» 0 1 فاطمه دل آرامی 1403/4/13 ستاری به روایت همسر شهید لعیا رزاق زاده 4.1 0 صفحۀ 60 نگرانش میشدم میگفتم :«عزیز من بدن تو هم به استراحت احتیاج داره این جوری که از پا در میای!» میگفت :« تو نگران من نباش گفتم برام بالش کوچکی درست کردن توی ماشین که هستم فاصله ی بین اداره تا ستاد و کارخانه و فرودگاه رو میخوابم همین برای من کافیه وقتی میتونم کارهای مفیدتری ،بکنم برای چی این همه بگیرم بخوابم؟» 0 1 فاطمه دل آرامی 1403/4/13 اینک شوکران: منوچهر مدق به روایت همسر شهید جلد 1 مریم برادران حقیر 4.6 46 صفحۀ 75 همدیگر را بغل کردیم و گریه کردیم. گفت:« تو را به خدا تو را به جان عزیز زهرا دل بکن» من خود خواه شده بودم. منوچهر را برای خودم نگه داشته بودم.حاضر شده بودم بدترین دردها را بکشد، ولی بماند. دستم را بالا آوردم و گفتم:« خدایا من راضیم به رضایت. دلم نمیخواهد منوچهر بیشتر از این عذاب بکشد.» منوچهر لبخند زد و تشکر کرد. ... 0 1 فاطمه دل آرامی 1403/4/12 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.7 65 صفحۀ 153 بقچه ای را گذاشت جلوی من، آن را باز کرد. داخل بقچه چند تکه استخوان بود و جمجمه ای با موهای وز و شلواری پوسیده. از من خواست آن را شناسایی کنم. شوکه شدم. _مروتی من از کجا بفهمم این علیِ منه؟! بو بکشم؟ _آخه حاج خانم شلوارش شبیه شلوار علی بود. _نه پسر جان! این مادر مرده علی من نیست. این چه کاریه با دل من میکنید؟! چرا زجرم میدید ؟ 0 3
بریدههای کتاب فاطمه دل آرامی فاطمه دل آرامی دیروز در کمین گل سرخ: زندگی نامه داستانی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی محسن مومنی 4.3 19 صفحۀ 302 موفقیت فقط در گرفتن زمین و اسیر و این چیزها نیست! موفقیت در این است که " همه برای خدا با هم باشیم " یا با هم پیروز میشویم یا شکست میخوریم. 0 2 فاطمه دل آرامی 1404/1/7 تربیت اسلامی از نگاه رهبر فرزانه انقلاب: موثران تربیتی جلد 3 سید عبدالمطلب موسوی 3.8 1 صفحۀ 91 مثلاً فرض کنید که شما می توانید یک فیلمی بسازید که در آن فیلم معلّم وجود داشته باشد و نقشی داشته باشد که وقتی انسان آن فیلم را نگاه می کند، وقتی انسان این فیلم را می بیند، * آرزو کند «کاشکی من معلّم بودم»* 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/12/3 کتاب یحیا امیرحسین معتمد 3.9 49 صفحۀ 90 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/9/25 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 140 صفحۀ 273 بزرگتر چیزی مثل سایه است. بی سبب نیست که به مثل می گویند :« خدا سایه بزرگتر را از سر کسی کم نکند ». [اما ]سایه از سر همه کم شده بود... 0 6 فاطمه دل آرامی 1403/9/18 یک عاشقانه ی آرام نادر ابراهیمی 4.1 186 صفحۀ 85 0 2 فاطمه دل آرامی 1403/8/26 عباس دست طلا؛ داستانی از زندگی حاج عباسعلی باقری محبوبه معراجی پور 4.1 14 صفحۀ 114 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/8/15 توجیه المسائل کربلا: توجیه ها و بهانه هایی برای با حسین (ع) نبودن سیدعلی اصغر علوی 3.8 12 صفحۀ 19 خدا انسان را آفرید و انسان توجیه را ... 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/7/29 خانوم ماه: روایتی از زن بدون هیچ پسوندی ... ساجده تقیزاده 4.6 13 صفحۀ 315 در کنار این سه غم بزرگ ، خیلی شبیه «زن» بودم. بیش از همیشه زن بودم، با تمام احساسات مختلفی که در وجود یک زن است. غم صفدر من را زن کرده بود با هیبت خواهرانه اش؛ غم صادق مرا یک زن میکرد با هیبت مادرانه اش؛ و غم حاجی ... 0 5 فاطمه دل آرامی 1403/7/20 ملاقات در شب آفتابی علی موذنی 4.2 8 صفحۀ 43 میگفت این نیروی «تکلیف» است که باعث میشود سختی های طاقت فرسا در نظر آسان جلوه کند. ... وقتی سر درس خواندن میخواست بپرسد خسته شده ای، می پرسید : مجروح شدی ؟ ترکش خوردی؟ و... 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/7/20 نقش و رسالت زن: الگوی زن (برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی) جلد 2 امیرحسین بانکی پورفرد 5.0 3 صفحۀ 61 آن قهرمانی که وسط می ایستد و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفه و حتی خود علی بن ابی طالب دور او جمع میشوند، او «فاطمه زهراست». عَلَم مبارزه اوست. او به یک مبارزه ی مستمر خستگی ناپذیر ِ شبانه روزی دست زده است. 0 4 فاطمه دل آرامی 1403/5/2 درگاه این خانه بوسیدنی است زینب عرفانیان 4.7 58 صفحۀ 112 از خدایم هم بود که بچه هایم به درد اسلام بخورند و سرباز امام شوند ؛ ولی سرباز ها هم «مادر» دارند... 1 14 فاطمه دل آرامی 1403/5/1 بابایی به روایت همسر شهید علی مرج 4.1 5 صفحۀ 28 میوه هایی را که در دسترس اکثر مردم نبود ، مثل موز و این ها اصلا نمیخورد. میگفتم :« بخور قوت داره» میگفت :« قوت را می خواهم چه کار؟ من ورزشکارم. چه طور موزی بخورم که گیر مردم نمی آید.» ... همین میوه های معمولی راهم قبل از اینکه بخورد بر میداشت و در دستش می چرخاند و نگاهشان میکرد. میگفت :«سبحان الله ... » تا کلی نگاهشان نمیکرد ، نمیخورد. 0 2 فاطمه دل آرامی 1403/4/28 جنگ فرخنده: روایت زندگی فرخنده قلعه نو خشتی زینب بابکی 4.4 12 صفحۀ 308 من مطمئنم آقا که بیاید دوباره خیلی ها زنده میشوند. خیلی ها که الان به نظر ما اهل معرفت نیستند! از آن پرستار فوکولی گرفته تا آن نادانی که با حرف هایش خون به دل خانواده شهدا میکند. مطمئنم خیلی از اینها با یک نگاه امام، دگرگون میشوند. این را تجربه کردم چون خودم زنده شده ی یک دم «امام روح الله »هستم. 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/4/27 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.3 91 صفحۀ 182 احمد در هر جمعی بود، این حرف را میزد :«جمهوری اسلامی ، جمهوری تامین دنیای شما نیست، جمهوری تامین ایمان است. جمهوری امتحان الهی است برای جوان ها. مادر ها و پدرها، همسران و همه تا اصحاب الجنه و اصحاب النار از هم متمایز شوند و جبهه بهترین اسباب این سنجش است.» 2 5 فاطمه دل آرامی 1403/4/21 شماره پنج: نقش زنان در مقاومت آبادان به روایت فاطمه جوشی مرتضی قاضی 5.0 2 صفحۀ 256 بچه های اورژانس هر روز پوکه های کوچک آمپول را با چسب زخم دورتادور اورژانس میچسباندند و گل های قرمز مادر شوهر یا هر گلی که در بیمارستان بود ، در آن ها میگذاشتند... این کار را میکردند تا روحیه رزمنده های مجروحی که از محیط گِل و شل جنگی ، با سر و صورت و لباس خونی می آمدند عوض شود. 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/4/21 شماره پنج: نقش زنان در مقاومت آبادان به روایت فاطمه جوشی مرتضی قاضی 5.0 2 صفحۀ 293 شاید کسی باورش نشود ولی من توی آبادان که شهر جنگی بود و هر لحظه زیر خمپاره ، «گواهینامه» گرفتم. حضرت امام فرموده بود : که همهچیز را یاد بگیرید. ما هم سعی میکردیم که همهچیز را به خواهرها با بدهیم. فکر میکنم فقط شنا و دوچرخه سواری را یاد نگرفتم. ولی تیر اندازی ، اسلحه شناسی و یک مدت تکواندو را خواهر ها بلد بودند. من هم به خاطر فرمان امام رفتم راهنمایی رانندگی آبادان و ثبت نام کردم. 0 3 فاطمه دل آرامی 1403/4/15 چشم روشنی: روایت فاطمه (شهناز) طالبی از زندگی جانباز شهید سیدجواد کمال کوثر لک 4.3 16 صفحۀ 160 من چطور میتوانستم برای خلاصی کسی که همه زندگی ام بود دعا کنم ؟ هر کسی را که میدیدم میگفتم :«دعا کنید خدا نفسش را برای من نگه دارد.» برای دلخوشی ام، ان شاء الله بی رمقی تحویلم میدادند. ولی پشت سرم با غصه میگفتند: «این چه دعاییه که خانمش میکند؟» 0 1 فاطمه دل آرامی 1403/4/13 ستاری به روایت همسر شهید لعیا رزاق زاده 4.1 0 صفحۀ 60 نگرانش میشدم میگفتم :«عزیز من بدن تو هم به استراحت احتیاج داره این جوری که از پا در میای!» میگفت :« تو نگران من نباش گفتم برام بالش کوچکی درست کردن توی ماشین که هستم فاصله ی بین اداره تا ستاد و کارخانه و فرودگاه رو میخوابم همین برای من کافیه وقتی میتونم کارهای مفیدتری ،بکنم برای چی این همه بگیرم بخوابم؟» 0 1 فاطمه دل آرامی 1403/4/13 اینک شوکران: منوچهر مدق به روایت همسر شهید جلد 1 مریم برادران حقیر 4.6 46 صفحۀ 75 همدیگر را بغل کردیم و گریه کردیم. گفت:« تو را به خدا تو را به جان عزیز زهرا دل بکن» من خود خواه شده بودم. منوچهر را برای خودم نگه داشته بودم.حاضر شده بودم بدترین دردها را بکشد، ولی بماند. دستم را بالا آوردم و گفتم:« خدایا من راضیم به رضایت. دلم نمیخواهد منوچهر بیشتر از این عذاب بکشد.» منوچهر لبخند زد و تشکر کرد. ... 0 1 فاطمه دل آرامی 1403/4/12 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.7 65 صفحۀ 153 بقچه ای را گذاشت جلوی من، آن را باز کرد. داخل بقچه چند تکه استخوان بود و جمجمه ای با موهای وز و شلواری پوسیده. از من خواست آن را شناسایی کنم. شوکه شدم. _مروتی من از کجا بفهمم این علیِ منه؟! بو بکشم؟ _آخه حاج خانم شلوارش شبیه شلوار علی بود. _نه پسر جان! این مادر مرده علی من نیست. این چه کاریه با دل من میکنید؟! چرا زجرم میدید ؟ 0 3