بریده کتابهای Shaqayeq Shaqayeq 1403/10/19 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.7 19 صفحۀ 92 خیلی بد است که هرگز نمیدانیم حال و روز خوش،ما را به کجا میکشد،چون اگر میدانستیم مطمئنا میشد کمی از بار غصههامان کم کنیم 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 سرزمین پدری رابرت هریس 2.8 1 صفحۀ 259 فرض کن تمام عمرت رو صرف پیدا کردن جنایتکارها بکنی و یه دفعه به نظر برسه جنایتکار واقعی همون کسیه که براش کار میکنی؛اونوقت چی کار میکنی؟چیکار میکنی وقتی همه میگن نگران نباش،کاری از دستت برنمیآد،که دیگه خیلی از این ماجرا گذشته؟ 0 1 Shaqayeq 1403/10/2 سال بلوا عباس معروفی 4.1 107 صفحۀ 27 خدا نکند آدم چیزی یا کسی را گم کند،مثل سوزن میشود که اگر تمام خانه را زیر و رو کنی،پیدایش نمیکنی،فرش را وجب به وجب دست میمالی،اما نیست.فکر میکنی خوب،حتما یک جایی گذاشتهام که حالا یادم نیست،بعد بی آنکه یادت باشد از ته دل فریاد جگرخراشی میکشی و مینشینی. 0 2 Shaqayeq 1403/10/2 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 272 صفحۀ 232 احساس میکردم وقتی آدم تنها میشود،تمامی غم دنیا در وجودش خیمه میزند.احساس میکند آنقدر از دیگران دور شده که دیگر هیچوقت نمیتواند به آنها نزدیک شود.میبیند میان این همه آدم،حسابی تنهاست،یعنی هیچکس را ندارد. 0 1 Shaqayeq 1403/10/2 آفتاب پرست ها ژوزه ادوآردو آگوالوزا 3.2 2 صفحۀ 114 واقعیت دردناک و ناقص است.همین است که هست و اینطور است که آن را از رویا تمیز میدهیم.وقتی چیزی خیلی شیرین و دوستداشتنی باشد،خیال میکنیم خواب و رویاست و خودمان را وشگون میگیریم تا مطمئن شویم خواب نمیبینیم،اگر دردمان آمد،معلوم میشود خواب نیستیم.واقعیت،حتی در آن لحظاتی که شاید به نظرمان رویا باشد،میتواند به ما لطمه بزند. 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده 3.4 120 صفحۀ 77 آنوقت در گوشت فریاد میزند:آهای،میشنوی؟نظام عالم وجود کاملا مثل دو ضربدر دو مساوی چهار است.طبیعت از کسی نمی پرسد که تو چه میخواهی.آرزوهای تو به طبیعت چه مربوط!او نمی پرسد آیا قوانین طبیعی موافق میل تو هست یا نه.تو باید طبیعت را آنطور که هست دریابی و بخواهی و در نتیجه تمام قوانینش را و تمام نتایج حاصله از آن قوانین را باید بپذیری.پس دیوار،دیوار است و راه نیست. ای خدای بزرگ،این قوانین طبیعی به من چه مربوط.ریاضی به من چه ربطی دارد.اگر به دلایلی که خود معلوم نیست،این قانون دو ضربدر دو مساوی چهار بر من گران آید و نخواهمش آن وقت چه؟من چه باید بکنم؟پیداست که من با سر به سوی این دیوار میروم زیرا واقعا نیروی لازم این تهور را در خود سراغ ندارم ولی با وجود این ضعف تسلیم شما هم نمیشوم،فقط به این علت که در اینجا دیوار است و من نمیتوانم و قدرت ندارم از آن عبور کنم؛پس نمیشود رفت. 0 13 Shaqayeq 1403/10/2 سه شنبه ها با موری میچ آلبوم 3.7 127 صفحۀ 58 زندگی،مجموعه ای از فراز و نشیب هاست.دلت میخواد یک کاری رو انجام بدی؛اما مجبوری کار دیگه ای رو به جاش انجام بدی.از چیزی ناراحتی؛اما می دونی که نباید باشی.چیزهایی رو قطعی و مسلم فرض میکنی؛درحالی که میدونی هرگز نباید چیزی رو قطعی بدونی. 2 5 Shaqayeq 1403/10/2 بهانه هایی برای زنده ماندن مت هیگ 3.9 27 صفحۀ 72 نمیخواهم درباره ی چیزی که تو را نکشد،قویترت میکند و این حرفها صحبت کنم.نه؛چون این حرف اصلا حقیقت ندارد.چیزی که تو را نکشد،معمولا باعث میشود ضعیفتر شوی.چیزی که تو را نکشد،باعث میشود لنگلنگان حرکت کنی.چیزی که تو را نکشد،گاهی آنقدر تو را میترساند که جرئت نمیکنی خانه را ترک کنی یا تختت را؛کاری می کند که بلرزی یا به لکنت بیفتی یا سرت را به قاب پنجره تکیه بدهی و آرزو کنی ای کاش میتوانستی به عقب برگردی؛به زمانی قبل از آنچه تو را نکشت. 1 2 Shaqayeq 1403/10/2 بخت پریشان جان گرین 4.0 66 صفحۀ 28 پرسیدم:((چیه؟)) گفت:((هیچی)) ((چرا این طور نگاهم میکنی؟)) نیمه لبخندی زد:((چون خوشگلی.دوست دارم به آدم های خوشگل نگاه کنم و مدتی پیش به این نتیجه رسیدم که دیگر نمی توانم شادی های ساده ی زندگی را از خودم دریغ کنم.)) 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 نسیمی که بر ستاره ای وزید چونگ-میونگ یی 4.8 4 صفحۀ 34 سرانجام،من خودم را درحالی یافتم که دیگر در انتظار نامه ای از او نبودم،دیگر برای بازگشت او ماتم نمیگرفتم.من او را فراموش کردم؛اول باید او را فراموش می کردم تا خودم به دست فراموشی سپرده نشوم.نمی خواستم تمام زندگیام را برای امید به معجزه هدر بدهم. 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 ما دروغگو بودیم ای لاکهارت 3.8 10 صفحۀ 30 در چشم من خواستنی بود،انگار بچه خرگوش است،بچه گربه است،چیزی است چنان نرم و خاص که سرانگشتهایت نمی تواند رهایش کند،جهان خوب بود چون او در آن بود. 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 سمت آبی آتش امیرحسین کامیار 0.0 صفحۀ 28 امیدواری،قطعیتی درونی به رویاهای آدمی می بخشد و باعث می شود. از خاطر ببریم ما تنها عنصر تاثیرگذار جهان نیستیم و خواستن و اراده کردن،همیشه معنایش به دست آوردن نیست.آنکه گفته خواستن،توانستن است آدم خوشبینی بوده و الا زندگی هرکدام ما از نشدن ها و نرسیدن ها،نشانها با خود دارد 0 2 Shaqayeq 1403/10/2 نامه های عاشقانه به مردگان آوا دلایرا 4.3 1 صفحۀ 29 اما زندگی این طور نیست،حتی اگر همه چیز را درست انجام بدهی،نمی توانی مطمئن باشی که نتیجه چطور خواهد بود،اتفاق ها و زندگی ها عوض می شوند. 0 15 Shaqayeq 1403/10/2 مشکی برازنده ی توست احلام مستغانمی 3.5 0 صفحۀ 29 مصطفی با شوخی جواب داد:((از کجا معلوم؟...شاید منم دیوونه باشم!می دونی،طبق آخرین آمار ده درصد مردم الجزایر از مشکلات روحی روانی رنج می برن،این یعنی ما مالک بزرگترین موسسه ی تولید دیوونه ی دنیا هستیم.از مهم ترین دستاوردای انقلاب،اینه که تعداد دیوونههامون از شهدای انقلاب بیشتره!)) ((واقعا؟)) ((باور کن حقیقته.این آمارو مراجع پزشکی منتشر کردن.چه چیزی غیر از وجود یک مشت دزد که هیچکس نمی تونه محاکمهشون کنه،باعث میشه آدم عقلش رو از دست بده؟دزدایی که می قاپن و سیر نمیشن،جیبت رو می زنن و لقمه از دهنت میکشن بیرون و حیا نمیکنن.ظلم و ستم و "آدم های عوضی"برای مردم هوش و حواس نذاشتن.اگه الجزایری کرامتش رو از دست بده،عقلش رو هم از دست میده،چون از نظر ژنتیکی برای سازگاری با اهانت و تحقیر خلق نشده،چطور از من انتظار داری تو همچین دنیای نابهسامانی ازدواج کنم و بچه تربیت کنم؟)) 0 1 Shaqayeq 1403/10/2 عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه جولیان بارنز 3.9 27 صفحۀ 114 ما به اعماق خواب ها پایین می رویم و به اعماق خاطرات،و بله،درست است،خاطرات قدیمی تر باز می گردند اما در این حیص و بیص،ما ترس خورده شده ایم و من مطمئن نیستم آنچه به یاد می آید دقیقا همان خاطره باشد.چطور می تواند همان خاطره باشد وقتی کسی که در آنجا در آن لحظه حضور داشته نیست که تاییدش کند.هرچه کردیم،هرجا رفتیم،با هرکه آشنا شدیم،هرچه احساس کردیم،جوری که باهم بودیم،همهاش.((ما))حالا آب رفته است به ((من)). 0 1 Shaqayeq 1403/10/2 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 88 صفحۀ 279 می گوید:((اولین هفته ای که باهم آشنا شدیم،ازت پرسیدم چه جور فیلمی دوست داری و گفتی فیلمی که اشکت رو دربیاره.گفتی دوست داری جوری بزنی زیر گریه که سابقه نداشته باشه،یادت نمیآد؟)) به حرفش فکر می کنم.شبیه حرفهاییست که از دهان من بیرون میآید. تریستان می گوید:((خیلی بهش فکر کردم،از خودم میپرسیدم چرا یه نفر باید از قصد همچین چیزی بخواد.گمونم بالاخره ازش سردرآوردم.تو می خوای یه حسی رو تجربه کنی،یه حس پر معنی و عمیق.می خوای با قلب و روحت حسش کنی و هوش از سرت ببره،می خوای دوست داشتن یا عشق رو تجربه کنی،می دونی؟و می خوای که این حس واقعی،متفاوت و هیجان انگیز باشه.)) 0 0 Shaqayeq 1403/10/1 درمان شوپنهاور اروین دی. یالوم 4.1 46 صفحۀ 463 در درجهی اول بشر هرگز شاد نیست،اما در سراسر زندگی خود در حال تلاش برای چیزی است که فکر میکند او را شاد خواهد کرد.ندرتاً به هدفش میرسد و وقتی به آن دست یافت، تنها ناامید میشود.اغلب سرانجام همچون کشتی شکستهای با بادبان های پاره و دکل های از بین رفته به بندرگاه میرسد و سپس، چه خوشبخت بوده باشد و چه بدبخت یکسان خواهد بود،زیرا زندگی هرگز چیزی بیش از لحظهی حال نبوده که آن هم برای همیشه در حال ناپدید شدن است و اکنون به پایان رسیده است. 0 0 Shaqayeq 1403/10/1 وقتی نیچه گریست اروین دی. یالوم 4.1 128 صفحۀ 354 تا زندهای،زندگی کن!اگر زندگیات را به کمال دریابی وحشت مرگ از بین خواهد رفت!وقتی کسی بهنگام زندگی نمی کند،نمی تواند به هنگام بمیرد. 0 1 Shaqayeq 1403/10/1 ریگ روان استیو تولتز 3.8 18 صفحۀ 286 هیچ پشیمانیای بزرگتر از تصمیمات غلطی نیست که برای گرفتنشان پدر خودت را درآوردهای. 0 1 Shaqayeq 1403/10/1 جزء از کل استیو تولتز 4.1 154 صفحۀ 153 ناگهان به این نتیجه رسیدم آدم های رمانتیک قدر خر شعور ندارند.هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یک طرفه وجود ندارد.به نظرم کثافت است،کثافت مطلق. عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمیدهد ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد اما در واقعیت به شکل غیر قابل تحملی خسته کنده است. 0 1
بریده کتابهای Shaqayeq Shaqayeq 1403/10/19 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.7 19 صفحۀ 92 خیلی بد است که هرگز نمیدانیم حال و روز خوش،ما را به کجا میکشد،چون اگر میدانستیم مطمئنا میشد کمی از بار غصههامان کم کنیم 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 سرزمین پدری رابرت هریس 2.8 1 صفحۀ 259 فرض کن تمام عمرت رو صرف پیدا کردن جنایتکارها بکنی و یه دفعه به نظر برسه جنایتکار واقعی همون کسیه که براش کار میکنی؛اونوقت چی کار میکنی؟چیکار میکنی وقتی همه میگن نگران نباش،کاری از دستت برنمیآد،که دیگه خیلی از این ماجرا گذشته؟ 0 1 Shaqayeq 1403/10/2 سال بلوا عباس معروفی 4.1 107 صفحۀ 27 خدا نکند آدم چیزی یا کسی را گم کند،مثل سوزن میشود که اگر تمام خانه را زیر و رو کنی،پیدایش نمیکنی،فرش را وجب به وجب دست میمالی،اما نیست.فکر میکنی خوب،حتما یک جایی گذاشتهام که حالا یادم نیست،بعد بی آنکه یادت باشد از ته دل فریاد جگرخراشی میکشی و مینشینی. 0 2 Shaqayeq 1403/10/2 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 272 صفحۀ 232 احساس میکردم وقتی آدم تنها میشود،تمامی غم دنیا در وجودش خیمه میزند.احساس میکند آنقدر از دیگران دور شده که دیگر هیچوقت نمیتواند به آنها نزدیک شود.میبیند میان این همه آدم،حسابی تنهاست،یعنی هیچکس را ندارد. 0 1 Shaqayeq 1403/10/2 آفتاب پرست ها ژوزه ادوآردو آگوالوزا 3.2 2 صفحۀ 114 واقعیت دردناک و ناقص است.همین است که هست و اینطور است که آن را از رویا تمیز میدهیم.وقتی چیزی خیلی شیرین و دوستداشتنی باشد،خیال میکنیم خواب و رویاست و خودمان را وشگون میگیریم تا مطمئن شویم خواب نمیبینیم،اگر دردمان آمد،معلوم میشود خواب نیستیم.واقعیت،حتی در آن لحظاتی که شاید به نظرمان رویا باشد،میتواند به ما لطمه بزند. 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده 3.4 120 صفحۀ 77 آنوقت در گوشت فریاد میزند:آهای،میشنوی؟نظام عالم وجود کاملا مثل دو ضربدر دو مساوی چهار است.طبیعت از کسی نمی پرسد که تو چه میخواهی.آرزوهای تو به طبیعت چه مربوط!او نمی پرسد آیا قوانین طبیعی موافق میل تو هست یا نه.تو باید طبیعت را آنطور که هست دریابی و بخواهی و در نتیجه تمام قوانینش را و تمام نتایج حاصله از آن قوانین را باید بپذیری.پس دیوار،دیوار است و راه نیست. ای خدای بزرگ،این قوانین طبیعی به من چه مربوط.ریاضی به من چه ربطی دارد.اگر به دلایلی که خود معلوم نیست،این قانون دو ضربدر دو مساوی چهار بر من گران آید و نخواهمش آن وقت چه؟من چه باید بکنم؟پیداست که من با سر به سوی این دیوار میروم زیرا واقعا نیروی لازم این تهور را در خود سراغ ندارم ولی با وجود این ضعف تسلیم شما هم نمیشوم،فقط به این علت که در اینجا دیوار است و من نمیتوانم و قدرت ندارم از آن عبور کنم؛پس نمیشود رفت. 0 13 Shaqayeq 1403/10/2 سه شنبه ها با موری میچ آلبوم 3.7 127 صفحۀ 58 زندگی،مجموعه ای از فراز و نشیب هاست.دلت میخواد یک کاری رو انجام بدی؛اما مجبوری کار دیگه ای رو به جاش انجام بدی.از چیزی ناراحتی؛اما می دونی که نباید باشی.چیزهایی رو قطعی و مسلم فرض میکنی؛درحالی که میدونی هرگز نباید چیزی رو قطعی بدونی. 2 5 Shaqayeq 1403/10/2 بهانه هایی برای زنده ماندن مت هیگ 3.9 27 صفحۀ 72 نمیخواهم درباره ی چیزی که تو را نکشد،قویترت میکند و این حرفها صحبت کنم.نه؛چون این حرف اصلا حقیقت ندارد.چیزی که تو را نکشد،معمولا باعث میشود ضعیفتر شوی.چیزی که تو را نکشد،باعث میشود لنگلنگان حرکت کنی.چیزی که تو را نکشد،گاهی آنقدر تو را میترساند که جرئت نمیکنی خانه را ترک کنی یا تختت را؛کاری می کند که بلرزی یا به لکنت بیفتی یا سرت را به قاب پنجره تکیه بدهی و آرزو کنی ای کاش میتوانستی به عقب برگردی؛به زمانی قبل از آنچه تو را نکشت. 1 2 Shaqayeq 1403/10/2 بخت پریشان جان گرین 4.0 66 صفحۀ 28 پرسیدم:((چیه؟)) گفت:((هیچی)) ((چرا این طور نگاهم میکنی؟)) نیمه لبخندی زد:((چون خوشگلی.دوست دارم به آدم های خوشگل نگاه کنم و مدتی پیش به این نتیجه رسیدم که دیگر نمی توانم شادی های ساده ی زندگی را از خودم دریغ کنم.)) 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 نسیمی که بر ستاره ای وزید چونگ-میونگ یی 4.8 4 صفحۀ 34 سرانجام،من خودم را درحالی یافتم که دیگر در انتظار نامه ای از او نبودم،دیگر برای بازگشت او ماتم نمیگرفتم.من او را فراموش کردم؛اول باید او را فراموش می کردم تا خودم به دست فراموشی سپرده نشوم.نمی خواستم تمام زندگیام را برای امید به معجزه هدر بدهم. 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 ما دروغگو بودیم ای لاکهارت 3.8 10 صفحۀ 30 در چشم من خواستنی بود،انگار بچه خرگوش است،بچه گربه است،چیزی است چنان نرم و خاص که سرانگشتهایت نمی تواند رهایش کند،جهان خوب بود چون او در آن بود. 0 0 Shaqayeq 1403/10/2 سمت آبی آتش امیرحسین کامیار 0.0 صفحۀ 28 امیدواری،قطعیتی درونی به رویاهای آدمی می بخشد و باعث می شود. از خاطر ببریم ما تنها عنصر تاثیرگذار جهان نیستیم و خواستن و اراده کردن،همیشه معنایش به دست آوردن نیست.آنکه گفته خواستن،توانستن است آدم خوشبینی بوده و الا زندگی هرکدام ما از نشدن ها و نرسیدن ها،نشانها با خود دارد 0 2 Shaqayeq 1403/10/2 نامه های عاشقانه به مردگان آوا دلایرا 4.3 1 صفحۀ 29 اما زندگی این طور نیست،حتی اگر همه چیز را درست انجام بدهی،نمی توانی مطمئن باشی که نتیجه چطور خواهد بود،اتفاق ها و زندگی ها عوض می شوند. 0 15 Shaqayeq 1403/10/2 مشکی برازنده ی توست احلام مستغانمی 3.5 0 صفحۀ 29 مصطفی با شوخی جواب داد:((از کجا معلوم؟...شاید منم دیوونه باشم!می دونی،طبق آخرین آمار ده درصد مردم الجزایر از مشکلات روحی روانی رنج می برن،این یعنی ما مالک بزرگترین موسسه ی تولید دیوونه ی دنیا هستیم.از مهم ترین دستاوردای انقلاب،اینه که تعداد دیوونههامون از شهدای انقلاب بیشتره!)) ((واقعا؟)) ((باور کن حقیقته.این آمارو مراجع پزشکی منتشر کردن.چه چیزی غیر از وجود یک مشت دزد که هیچکس نمی تونه محاکمهشون کنه،باعث میشه آدم عقلش رو از دست بده؟دزدایی که می قاپن و سیر نمیشن،جیبت رو می زنن و لقمه از دهنت میکشن بیرون و حیا نمیکنن.ظلم و ستم و "آدم های عوضی"برای مردم هوش و حواس نذاشتن.اگه الجزایری کرامتش رو از دست بده،عقلش رو هم از دست میده،چون از نظر ژنتیکی برای سازگاری با اهانت و تحقیر خلق نشده،چطور از من انتظار داری تو همچین دنیای نابهسامانی ازدواج کنم و بچه تربیت کنم؟)) 0 1 Shaqayeq 1403/10/2 عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه جولیان بارنز 3.9 27 صفحۀ 114 ما به اعماق خواب ها پایین می رویم و به اعماق خاطرات،و بله،درست است،خاطرات قدیمی تر باز می گردند اما در این حیص و بیص،ما ترس خورده شده ایم و من مطمئن نیستم آنچه به یاد می آید دقیقا همان خاطره باشد.چطور می تواند همان خاطره باشد وقتی کسی که در آنجا در آن لحظه حضور داشته نیست که تاییدش کند.هرچه کردیم،هرجا رفتیم،با هرکه آشنا شدیم،هرچه احساس کردیم،جوری که باهم بودیم،همهاش.((ما))حالا آب رفته است به ((من)). 0 1 Shaqayeq 1403/10/2 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 88 صفحۀ 279 می گوید:((اولین هفته ای که باهم آشنا شدیم،ازت پرسیدم چه جور فیلمی دوست داری و گفتی فیلمی که اشکت رو دربیاره.گفتی دوست داری جوری بزنی زیر گریه که سابقه نداشته باشه،یادت نمیآد؟)) به حرفش فکر می کنم.شبیه حرفهاییست که از دهان من بیرون میآید. تریستان می گوید:((خیلی بهش فکر کردم،از خودم میپرسیدم چرا یه نفر باید از قصد همچین چیزی بخواد.گمونم بالاخره ازش سردرآوردم.تو می خوای یه حسی رو تجربه کنی،یه حس پر معنی و عمیق.می خوای با قلب و روحت حسش کنی و هوش از سرت ببره،می خوای دوست داشتن یا عشق رو تجربه کنی،می دونی؟و می خوای که این حس واقعی،متفاوت و هیجان انگیز باشه.)) 0 0 Shaqayeq 1403/10/1 درمان شوپنهاور اروین دی. یالوم 4.1 46 صفحۀ 463 در درجهی اول بشر هرگز شاد نیست،اما در سراسر زندگی خود در حال تلاش برای چیزی است که فکر میکند او را شاد خواهد کرد.ندرتاً به هدفش میرسد و وقتی به آن دست یافت، تنها ناامید میشود.اغلب سرانجام همچون کشتی شکستهای با بادبان های پاره و دکل های از بین رفته به بندرگاه میرسد و سپس، چه خوشبخت بوده باشد و چه بدبخت یکسان خواهد بود،زیرا زندگی هرگز چیزی بیش از لحظهی حال نبوده که آن هم برای همیشه در حال ناپدید شدن است و اکنون به پایان رسیده است. 0 0 Shaqayeq 1403/10/1 وقتی نیچه گریست اروین دی. یالوم 4.1 128 صفحۀ 354 تا زندهای،زندگی کن!اگر زندگیات را به کمال دریابی وحشت مرگ از بین خواهد رفت!وقتی کسی بهنگام زندگی نمی کند،نمی تواند به هنگام بمیرد. 0 1 Shaqayeq 1403/10/1 ریگ روان استیو تولتز 3.8 18 صفحۀ 286 هیچ پشیمانیای بزرگتر از تصمیمات غلطی نیست که برای گرفتنشان پدر خودت را درآوردهای. 0 1 Shaqayeq 1403/10/1 جزء از کل استیو تولتز 4.1 154 صفحۀ 153 ناگهان به این نتیجه رسیدم آدم های رمانتیک قدر خر شعور ندارند.هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یک طرفه وجود ندارد.به نظرم کثافت است،کثافت مطلق. عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمیدهد ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد اما در واقعیت به شکل غیر قابل تحملی خسته کنده است. 0 1