بریده‌ای از کتاب رنج های ورتر جوان اثر یوهان ولفگانگ فون گوته

Shaqayeq

Shaqayeq

1403/12/6

بریدۀ کتاب

صفحۀ 68

طبیعت انسانی مرزهای خود را دارد،شادی و غم و درد را تنها تا میزانی معین بر می‌تابد و این مرزها که شکست،انسان هم از پا در می‌آید.پس بحث در اساس این نیست که آیا فلان آدم قوی است یا ضعیف؟بلکه صرف‌نظر از آن‌که رنج روحی باشد یا جسمانی،می‌پرسیم آیا این آدم در حد توان خود تحمل کرده است؟به گمان من،همچنان که ضعیف خواندن انسانی که از یک تب بدخیم جان باخته،کاری نابه‌جاست،نازیبنده هم خواهد بود آن آدمی که جان خودش را می‌گیرد،ترسو خطابش کنیم.

طبیعت انسانی مرزهای خود را دارد،شادی و غم و درد را تنها تا میزانی معین بر می‌تابد و این مرزها که شکست،انسان هم از پا در می‌آید.پس بحث در اساس این نیست که آیا فلان آدم قوی است یا ضعیف؟بلکه صرف‌نظر از آن‌که رنج روحی باشد یا جسمانی،می‌پرسیم آیا این آدم در حد توان خود تحمل کرده است؟به گمان من،همچنان که ضعیف خواندن انسانی که از یک تب بدخیم جان باخته،کاری نابه‌جاست،نازیبنده هم خواهد بود آن آدمی که جان خودش را می‌گیرد،ترسو خطابش کنیم.

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.