بریدههای کتاب maryam torabi maryam torabi 1403/11/26 جان به لب سعید زارع بیدکی 3.5 0 صفحۀ 35 توی اسلام، توقع داشتن در مقابل انجام وظیفه نوعی رشوه به حساب میآد و حرومه. 0 4 maryam torabi 1403/11/17 ایستگاه خیابان روزولت (روایتی مستند از تسخیر سفارت آمریکا در تهران) محمد محبوبی 4.9 9 صفحۀ 71 ائتلاف دستساز «خط میانه» آمریکاییها دیگر با اصحاب قدرت در ایران تماسی نداشتند و این تماس باید برای بار دیگر برقرار میشد؛ اما تا وقتی که میتوان از ابزار نرم و هموار رجال و دستجات آمریکوفیل بهره برد، چرا باید پا در جادۀ صعبالعبور کودتا گذاشت؟! راهحل ایستگاه خیابان روزولت این بود که هر دو مسیر به موازات همدیگر پیموده شود، هم مبارزات سیاسی گروههای آمریکادوست و هم کودتای نظامی. راهکار نخست، تأسیس ائتلافی متشکل از سیاستمداران، روحانیان و نظامیان «میانهرو» بود تا بتوانند قدرت را به چنگ آورند و منافع ایالات متحده در ایران را برای بار دیگر برآورده کنند؛ به همین خاطر بود که چنین ائتلافی به «خط میانه» شهرت یافت. از منظر آمریکاییها، میانهروی در نقطۀ مقابل انقلابیگری معنا میشد. میانهروها، شخصیتها و گروههایی بودند که عاری از اندیشه و رفتار انقلابی بودند؛ یعنی در ساحت اندیشه، با چپگرایی یا اسلام انقلابی بیگانه بودند و در ساحت عمل، رفتارهای پر حرارت و رادیکال را تقبیح میکردند. اگر ائتلافی از این نیروها در حکومت ایران شکل میگرفت، آمریکاییها میتوانستند از مسیر تبلیغات و بازیهای سیاسی، آنها را به قدرت برسانند و دستکم نسبتی از جایگاه سابق خود را بازمییافتند. 0 7 maryam torabi 1403/11/12 خدازاده: خاطراتی پرجاذبه از محمدرضا پهلوی در نگاه نویسندگان و اندیشمندان خارجی محسن فوجی 3.8 2 صفحۀ 408 ماروین زونیس، تحلیلگر بینالمللی و عضو هیئت علمی دانشگاه شیکاگو، در کتاب «شکست شاهانه» مینویسد: یکی از مؤلفههای آن دوگانگی، باور به قدرت آمریکا در تعیین سیاستهای ایران بود. آنها به این عقیده رسیده بودند که هر چه ایالات متحده بخواهد، همان خواهد شد. یکی از اهداف عمدۀ آیتاللّٰه خمینی درهم شکستن این عقیدهی جاافتادهی فرهنگی بود. او تلاش کرد تا به ایرانیان این حس را بدهد که آنها حاکم سرنوشت خود هستند. لذا در تمامی آن ماههایی که رژیم انقلابی، پنجاه و دو شهروند آمریکایی را به اسارت درآورده بود، شعار مطلوب آیتاللّٰه خمینی و پیروانش این بود که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند». این شعار آن قدر تکرار شد و آن قدر به شیوهای آیینی تکرار گردید که دیگر نوعی طلسم جادویی به نظر میرسید. اما به کارگیری آن توسط آیتاللّٰه خمینی در خدمت شکستن یکی از انگارههای فرهنگ و شخصیت ایرانی بود. اگر ایرانیها به اندازهی کافی این شعار را تکرار میکردند، به تدریج به باور آنها تبدیل میشد و [اینگونه] احتمالا ایالات متحده نیز دیگر نتواند رژیم انقلابی را از بین ببرد. حداقل [فایدهی این شعار آن بود که] مردم ایران از شجاعت آیتاللّٰه خمینی جسارت پیدا میکردند و قادر میشدند عزم ضد آمریکایی خود (و تنفر از آمریکا) را در مقابل ترس از تلافی آمریکا حفظ کنند. منظور از دوگانگی احساسات دوگانه نسبت به ایالات متحده است. از طرفی نفرت از آمریکا در عقاید مردم نمایان بود و از طرف دیگر باور داشتند در مقابل قدرت آمریکا نمیتوانند کاری بکنند. 0 6 maryam torabi 1403/11/8 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 166 اغلب ما فکر میکنیم ادبیات کهن گزینۀ خوبی برای بچهها نیست؛ ازاین رو که آنها نمیتوانند کلماتش را درک کنند. آگاهم که تناسب بین آنچه میخوانیم و قدرت ادراک کودک مهم است؛ اما این نکته هم مهم است که شما ذائقۀ ادبی او را میسازید. همانطور که اگر به کودک غذاهای چرب و شیرین یا شور بدهیم، غذای سالم ممکن است برایش بدمزه باشد، خوراک ادبی که به او در سنین ابتدایی میدهید نیز بر ذائقۀ او تأثیر میگذارد. بدیهی است او در بزرگسالی، به ادبیات کهن حس خوشایندی نخواهد داشت اگر هیچوقت گلستان نشنود، مگر در کتابهای مدرسه، هیچوقت در خانه برایش شاهنامه نخوانیم و مرگ سهراب را بهعنوان صفحهای درسی بخواند و اولین مواجههاش با ادبیات کهن، مواجههای از سر اجبار باشد. 0 3 maryam torabi 1403/11/8 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 191 راز طلایی من من هیچگاه اجازه ندادم پسرها متوجه شوند پیگیر کتابخوانی آنها هستم. کتابخوانی برایشان کاری قاچاقی است و گاهی میگویند: «همۀ مامانا دلشون میخواد بچههاشون کتاب بخونن، بعد مامان ما بابتش ما رو دعوا میکنه.» بله! شبها سر صفحهای بیشتر خواندن با من چانه میزنند و من همچنان که تشنهاند، چراغ را خاموش میکنم؛ زیرا انسان بر آنچه از آن منع میشود، حریص است. 0 2 maryam torabi 1403/11/8 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 141 برای بچۀ کمتر از هفت سال، نظم به معنای بزرگسالانۀ آن، ضدرشد است. قوۀ خلاقیت کودک در بینظمیای که ایجاد میکند و در ترکیبهای جدیدی که میسازد شکوفا میشود. 0 2 maryam torabi 1403/11/7 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 108 کودک نباید احساس کند کتاب رقیب اوست. گاهی والدینی که دانشجو یا طلبهاند احساسهای بدی نسبت به کتاب در کودک ایجاد میکنند. در رقابت بین کتاب و کودک، همواره باید کودک برنده باشد. اگر کودکتان هنگام درس خواندن دوروبر شما میپلکد و انگار بو میکشد کی کتابهایتان را باز میکنید و درست در همان لحظه قشقرقی راه میاندازد، بدانید دارد شما را امتحان میکند. او باید مطمئن شود کتاب جای او را نگرفته است. هروقت هنگام درس سراغتان آمد، کتاب را رها و به او توجه کنید، نه برای چند دقیقه، بلکه آن قدر که خودش شما را رها کند. هرچند بدانید باز دقایقی بعد برمیگردد، شما مطالعه را از سر بگیرید و به محض اینکه به شما مراجعه کرد، باز هم بازی را با او شروع کنید. احتمالاً او بارها و بارها این کار را تکرار میکند و حتی ممکن است روزها طول بکشد؛ اما پس از مدتی، کتاب را به عنوان بخشی از زندگی که بدلی برای او نیست، میپذیرد. 0 5 maryam torabi 1403/11/7 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 99 دکتر رودین سیمز بیشاپ تعبیر جالبی در این خصوص دارد: کودک باید در معرض کتابهای آینهای و پنجرهای باشد. آینه باشند تا کودک بتواند خودش را در آن ببیند و پنجرهای باشند رو به تجارب انسانهای مختلف. وقتی هر دو نوع کتاب را در اختیار کودک میگذارید، به او کمک میکنید به خودش و دیگران احترام بگذارد. 0 2 maryam torabi 1403/11/7 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 39 هنگام دیدن تلویزیون، عصبهای دیداری کودک، بهشدت تحریک میشوند. گفتوگوی دوسویه بین نوزاد و تلویزیون وجود ندارد و مغز غیرفعال، در حالت خواب قرار میگیرد. از میزان تمرکز او کم میشود و در نهایت، دایرۀ واژگانش گسترده نمیشود. کودکان تا دوسالگی نباید تلویزیون ببینند و اگر به نوپایی اجازه بدهید با تلویزیون اُنس بگیرد، او دیگر به سراغ اسباببازی نخواهد رفت و با کتابهایش سرگرم نخواهد شد. رسانههای دیجیتال مانع مهمی بر سر راه رشد زبانی کودک هستند. 0 2 maryam torabi 1403/10/25 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 51 صفحۀ 84 یک بار به احمد آقا گفتم: شما این مطالب را از کجا میدانید. قضیهی شهادت جمال و زنده بودن ابوالفضل و چندین ماجرای دیگر که از شما دیدهام. احمد آقا طبق معمول حرف از مراقبه و محاسبه زد. میگفت: تا میتوانی دقت کن که گناه نکنی، تا میتوانی مراقب اعمالت باش. آنوقت خواهی دید که همهی زمان و مکان در خدمت تو خواهند بود. بعد نگاهی به من کرد و ادامه داد: «باید بیاید بالا تا بعضی چیزها را ببینید!.باید بیایید بالاتر تا بتوانم برخی چیزها را بگویم!» بعد حرفی زد که هنوز هم فهمیدن آن برایم دشوار است. گفت: خدا به من عمر افراد را نشان داده! خدا به من فیوضاتی که به افراد میشود را نشان داده! من میبینم برخی افرادی که جمعه شبها به جلسات حاج آقا حقشناس میآیند انسانهای بزرگی هستند که باطن انسانها را به خوبی میبینند. لذا به اعمالت دقت کن. 0 3 maryam torabi 1403/10/24 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 51 صفحۀ 33 هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد. می ترسید کسی که ندارد و مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود. 0 4 maryam torabi 1403/10/18 به توان هایتک شبنم غفاری حسینی 4.5 8 صفحۀ 87 خالق بودن در کنار همۀ رنج و سختیهایش، شوروشعفی دارد وصفنشدنی، حظی دارد تمامنشدنی؛ تازه خالق بودن ما در ابعاد خیلی خیلی کوچک بود. خیلی وقتها با خودم میگویم خدا دیگر از دیدن بندههای سربه راهش چه کیفی میکند و چه حظی میبرد. 0 3 maryam torabi 1403/10/14 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 54 صفحۀ 144 حافظ وظیفۀ تو دعا گفتن است و بس در بندِ آن مباش که نشنید یا شنید 0 9 maryam torabi 1403/10/3 زبور مقاومت: حزب الله در کلام سیدحسن نصرالله مصطفی اللهیاری 4.6 5 صفحۀ 313 دولتهای جهان معمولاً برای خود ارتش میسازند، ولی گفته میشود اسرائیل ارتشی است که برای آن دولت ساخته شده است. در جهان، ممکن است ارتش کشوری سقوط کند اما آن کشور سرپا خواهد ایستاد. به عنوان مثال، پس از جنگ آمریکا علیه عراق، آمریکاییها ارتش عراق را منحل کردند اما کشور عراق باقی ماند و از بین نرفت. کشورهایی در جهان هستند که یا ارتش ندارند و یا از ارتش ضعیفی برخوردار هستند اما اسرائیل رژیمی است که بدون وجود یک ارتش قوی، قادر به ادامهی حیات خود نیست. اگر ارتش آن شکست بخورد و یا اگر واقعیتِ این ارتش یعنی ضعف و سستی آن برای شهرکنشینان آشکار شود و بفهمند که این ارتش قادر به حمایت از آنها نیست، خواهید دید که اسرائیلیها بساطشان را جمع میکنند و میروند. 0 3 maryam torabi 1403/10/1 شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی 4.4 60 صفحۀ 353 بارها تا مرز نومیدی رفتم تا مرز خلاص. یاد حرف ننهبابا افتادم: «آدمیزاد به جاش که برسه از سنگ سختتره و اگر نازپرورده باشه و از سختیها بترسه از گُل نازکتره، با کمترین باد سرد و گرمی پژمرده و پرپر میشه.» 0 16 maryam torabi 1403/9/30 شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی 4.4 60 صفحۀ 302 سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتریها شوم، میگفت: _ مشتریهای ما، برعکس کاسبهای دیگه، معمولاً آدمهایی بیپول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نقنقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچارهات میکنن تا یه کتاب بخرن و یه شیصنار بگذارن کف دستت. اشاره میکرد به سبزیفروشی که آنور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون میخره، به سبزیفروش سفارش نمیکنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجلهرو میخره کله مارو میخوره، پیله میکنه و بحث میکنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچارهها از بس سرشون تو کتابه دور و برشونرو نمیبینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان میداد و حرص میخورد از دست جماعت سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتریها شوم، میگفت: _ مشتریهای ما، برعکس کاسبهای دیگه، معمولاً آدمهایی بیپول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نقنقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچارهات میکنن تا یه کتاب بخرن و یه شیصنار بگذارن کف دستت. اشاره میکرد به سبزیفروشی که آنور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون میخره، به سبزیفروش سفارش نمیکنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجلهرو میخره کله مارو میخوره، پیله میکنه و بحث میکنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچارهها از بس سرشون تو کتابه دور و برشونرو نمیبینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان میداد و حرص میخورد از دست جماعت کتابخوان. 0 1 maryam torabi 1403/9/29 شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی 4.4 60 صفحۀ 308 و من داستان دانشآموزی را نوشتم که هیچگونه گرفتاری نداشت الا این که میخواست بداند فرق «خر» و «الاغ» چیست؟ عاقبت دریافته بود خری که خوب تربیت شود، کاه و جو حسابی بخورد، پالان نو داشته باشد و چاق باشد و آدمهای مهم و معروف و پولدار سوارش شوند میشود: «الاغ». ما در شهر «الاغ» کم داریم و خر فراوان است. خرهایی که زیر بار سنگین زندگی فِر و فِر میکنند، چوب میخورند. لاغر و مردنیاند و واقعاً خرند. و ته داستان نتیجه گرفته بودم که: پس ما باید بکوشیم، درس بخوانیم، زحمت فراوان بکشیم تا بتوانیم خود را بالا بکشیم که زندگی خوبی داشته باشیم خوب بخوریم و خوب بپوشیم تا به ما «خر» نگویند و «الاغ» بگویند. چون الاغ محترمتر از خر است. 0 2 maryam torabi 1403/9/28 شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی 4.4 60 صفحۀ 235 صفحهی سفید کاغذ بهترین کسی بود که حرفهایم را گوش میکرد، گوش میکرد و گوش میکند. صفحهی سفید کاغذ مسخرهام نمیکند. چیزهایی که میگویم تو دلش نگه میدارد. چیزی را به رُخم نمیکشد. آزارم نمیدهد. دلسوزی بیجا نمیکند. خجالتم نمیدهد. نیش نمیزند. پدر، مادر، خواهر و برادر و همهی کسم است. مرا به گذشته میبرد، به آینده میبرد، به خیالهام میبرد. به رنجها و شادیهایم. بغض میکند، لبخند میزند. قاه قاه میخندد. همه جا میبرد. دوستش دارم، از چشمهام بیشتر. مینشیند جلویم، میگوید بنویس. 0 36 maryam torabi 1403/9/20 بیست سال و سه روز: شهید سیدمصطفی موسوی سمانه خاکبازان 4.4 28 صفحۀ 152 0 11 maryam torabi 1403/9/16 یاد او کالین هوور 3.8 78 صفحۀ 20 تماشای کسی که توی کارش وارد است، واقعاً جذاب است. 0 3
بریدههای کتاب maryam torabi maryam torabi 1403/11/26 جان به لب سعید زارع بیدکی 3.5 0 صفحۀ 35 توی اسلام، توقع داشتن در مقابل انجام وظیفه نوعی رشوه به حساب میآد و حرومه. 0 4 maryam torabi 1403/11/17 ایستگاه خیابان روزولت (روایتی مستند از تسخیر سفارت آمریکا در تهران) محمد محبوبی 4.9 9 صفحۀ 71 ائتلاف دستساز «خط میانه» آمریکاییها دیگر با اصحاب قدرت در ایران تماسی نداشتند و این تماس باید برای بار دیگر برقرار میشد؛ اما تا وقتی که میتوان از ابزار نرم و هموار رجال و دستجات آمریکوفیل بهره برد، چرا باید پا در جادۀ صعبالعبور کودتا گذاشت؟! راهحل ایستگاه خیابان روزولت این بود که هر دو مسیر به موازات همدیگر پیموده شود، هم مبارزات سیاسی گروههای آمریکادوست و هم کودتای نظامی. راهکار نخست، تأسیس ائتلافی متشکل از سیاستمداران، روحانیان و نظامیان «میانهرو» بود تا بتوانند قدرت را به چنگ آورند و منافع ایالات متحده در ایران را برای بار دیگر برآورده کنند؛ به همین خاطر بود که چنین ائتلافی به «خط میانه» شهرت یافت. از منظر آمریکاییها، میانهروی در نقطۀ مقابل انقلابیگری معنا میشد. میانهروها، شخصیتها و گروههایی بودند که عاری از اندیشه و رفتار انقلابی بودند؛ یعنی در ساحت اندیشه، با چپگرایی یا اسلام انقلابی بیگانه بودند و در ساحت عمل، رفتارهای پر حرارت و رادیکال را تقبیح میکردند. اگر ائتلافی از این نیروها در حکومت ایران شکل میگرفت، آمریکاییها میتوانستند از مسیر تبلیغات و بازیهای سیاسی، آنها را به قدرت برسانند و دستکم نسبتی از جایگاه سابق خود را بازمییافتند. 0 7 maryam torabi 1403/11/12 خدازاده: خاطراتی پرجاذبه از محمدرضا پهلوی در نگاه نویسندگان و اندیشمندان خارجی محسن فوجی 3.8 2 صفحۀ 408 ماروین زونیس، تحلیلگر بینالمللی و عضو هیئت علمی دانشگاه شیکاگو، در کتاب «شکست شاهانه» مینویسد: یکی از مؤلفههای آن دوگانگی، باور به قدرت آمریکا در تعیین سیاستهای ایران بود. آنها به این عقیده رسیده بودند که هر چه ایالات متحده بخواهد، همان خواهد شد. یکی از اهداف عمدۀ آیتاللّٰه خمینی درهم شکستن این عقیدهی جاافتادهی فرهنگی بود. او تلاش کرد تا به ایرانیان این حس را بدهد که آنها حاکم سرنوشت خود هستند. لذا در تمامی آن ماههایی که رژیم انقلابی، پنجاه و دو شهروند آمریکایی را به اسارت درآورده بود، شعار مطلوب آیتاللّٰه خمینی و پیروانش این بود که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند». این شعار آن قدر تکرار شد و آن قدر به شیوهای آیینی تکرار گردید که دیگر نوعی طلسم جادویی به نظر میرسید. اما به کارگیری آن توسط آیتاللّٰه خمینی در خدمت شکستن یکی از انگارههای فرهنگ و شخصیت ایرانی بود. اگر ایرانیها به اندازهی کافی این شعار را تکرار میکردند، به تدریج به باور آنها تبدیل میشد و [اینگونه] احتمالا ایالات متحده نیز دیگر نتواند رژیم انقلابی را از بین ببرد. حداقل [فایدهی این شعار آن بود که] مردم ایران از شجاعت آیتاللّٰه خمینی جسارت پیدا میکردند و قادر میشدند عزم ضد آمریکایی خود (و تنفر از آمریکا) را در مقابل ترس از تلافی آمریکا حفظ کنند. منظور از دوگانگی احساسات دوگانه نسبت به ایالات متحده است. از طرفی نفرت از آمریکا در عقاید مردم نمایان بود و از طرف دیگر باور داشتند در مقابل قدرت آمریکا نمیتوانند کاری بکنند. 0 6 maryam torabi 1403/11/8 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 166 اغلب ما فکر میکنیم ادبیات کهن گزینۀ خوبی برای بچهها نیست؛ ازاین رو که آنها نمیتوانند کلماتش را درک کنند. آگاهم که تناسب بین آنچه میخوانیم و قدرت ادراک کودک مهم است؛ اما این نکته هم مهم است که شما ذائقۀ ادبی او را میسازید. همانطور که اگر به کودک غذاهای چرب و شیرین یا شور بدهیم، غذای سالم ممکن است برایش بدمزه باشد، خوراک ادبی که به او در سنین ابتدایی میدهید نیز بر ذائقۀ او تأثیر میگذارد. بدیهی است او در بزرگسالی، به ادبیات کهن حس خوشایندی نخواهد داشت اگر هیچوقت گلستان نشنود، مگر در کتابهای مدرسه، هیچوقت در خانه برایش شاهنامه نخوانیم و مرگ سهراب را بهعنوان صفحهای درسی بخواند و اولین مواجههاش با ادبیات کهن، مواجههای از سر اجبار باشد. 0 3 maryam torabi 1403/11/8 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 191 راز طلایی من من هیچگاه اجازه ندادم پسرها متوجه شوند پیگیر کتابخوانی آنها هستم. کتابخوانی برایشان کاری قاچاقی است و گاهی میگویند: «همۀ مامانا دلشون میخواد بچههاشون کتاب بخونن، بعد مامان ما بابتش ما رو دعوا میکنه.» بله! شبها سر صفحهای بیشتر خواندن با من چانه میزنند و من همچنان که تشنهاند، چراغ را خاموش میکنم؛ زیرا انسان بر آنچه از آن منع میشود، حریص است. 0 2 maryam torabi 1403/11/8 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 141 برای بچۀ کمتر از هفت سال، نظم به معنای بزرگسالانۀ آن، ضدرشد است. قوۀ خلاقیت کودک در بینظمیای که ایجاد میکند و در ترکیبهای جدیدی که میسازد شکوفا میشود. 0 2 maryam torabi 1403/11/7 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 108 کودک نباید احساس کند کتاب رقیب اوست. گاهی والدینی که دانشجو یا طلبهاند احساسهای بدی نسبت به کتاب در کودک ایجاد میکنند. در رقابت بین کتاب و کودک، همواره باید کودک برنده باشد. اگر کودکتان هنگام درس خواندن دوروبر شما میپلکد و انگار بو میکشد کی کتابهایتان را باز میکنید و درست در همان لحظه قشقرقی راه میاندازد، بدانید دارد شما را امتحان میکند. او باید مطمئن شود کتاب جای او را نگرفته است. هروقت هنگام درس سراغتان آمد، کتاب را رها و به او توجه کنید، نه برای چند دقیقه، بلکه آن قدر که خودش شما را رها کند. هرچند بدانید باز دقایقی بعد برمیگردد، شما مطالعه را از سر بگیرید و به محض اینکه به شما مراجعه کرد، باز هم بازی را با او شروع کنید. احتمالاً او بارها و بارها این کار را تکرار میکند و حتی ممکن است روزها طول بکشد؛ اما پس از مدتی، کتاب را به عنوان بخشی از زندگی که بدلی برای او نیست، میپذیرد. 0 5 maryam torabi 1403/11/7 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 99 دکتر رودین سیمز بیشاپ تعبیر جالبی در این خصوص دارد: کودک باید در معرض کتابهای آینهای و پنجرهای باشد. آینه باشند تا کودک بتواند خودش را در آن ببیند و پنجرهای باشند رو به تجارب انسانهای مختلف. وقتی هر دو نوع کتاب را در اختیار کودک میگذارید، به او کمک میکنید به خودش و دیگران احترام بگذارد. 0 2 maryam torabi 1403/11/7 خانه کتاب بازها معصومه امیرزاده 4.3 6 صفحۀ 39 هنگام دیدن تلویزیون، عصبهای دیداری کودک، بهشدت تحریک میشوند. گفتوگوی دوسویه بین نوزاد و تلویزیون وجود ندارد و مغز غیرفعال، در حالت خواب قرار میگیرد. از میزان تمرکز او کم میشود و در نهایت، دایرۀ واژگانش گسترده نمیشود. کودکان تا دوسالگی نباید تلویزیون ببینند و اگر به نوپایی اجازه بدهید با تلویزیون اُنس بگیرد، او دیگر به سراغ اسباببازی نخواهد رفت و با کتابهایش سرگرم نخواهد شد. رسانههای دیجیتال مانع مهمی بر سر راه رشد زبانی کودک هستند. 0 2 maryam torabi 1403/10/25 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 51 صفحۀ 84 یک بار به احمد آقا گفتم: شما این مطالب را از کجا میدانید. قضیهی شهادت جمال و زنده بودن ابوالفضل و چندین ماجرای دیگر که از شما دیدهام. احمد آقا طبق معمول حرف از مراقبه و محاسبه زد. میگفت: تا میتوانی دقت کن که گناه نکنی، تا میتوانی مراقب اعمالت باش. آنوقت خواهی دید که همهی زمان و مکان در خدمت تو خواهند بود. بعد نگاهی به من کرد و ادامه داد: «باید بیاید بالا تا بعضی چیزها را ببینید!.باید بیایید بالاتر تا بتوانم برخی چیزها را بگویم!» بعد حرفی زد که هنوز هم فهمیدن آن برایم دشوار است. گفت: خدا به من عمر افراد را نشان داده! خدا به من فیوضاتی که به افراد میشود را نشان داده! من میبینم برخی افرادی که جمعه شبها به جلسات حاج آقا حقشناس میآیند انسانهای بزرگی هستند که باطن انسانها را به خوبی میبینند. لذا به اعمالت دقت کن. 0 3 maryam torabi 1403/10/24 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 51 صفحۀ 33 هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد. می ترسید کسی که ندارد و مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود. 0 4 maryam torabi 1403/10/18 به توان هایتک شبنم غفاری حسینی 4.5 8 صفحۀ 87 خالق بودن در کنار همۀ رنج و سختیهایش، شوروشعفی دارد وصفنشدنی، حظی دارد تمامنشدنی؛ تازه خالق بودن ما در ابعاد خیلی خیلی کوچک بود. خیلی وقتها با خودم میگویم خدا دیگر از دیدن بندههای سربه راهش چه کیفی میکند و چه حظی میبرد. 0 3 maryam torabi 1403/10/14 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 54 صفحۀ 144 حافظ وظیفۀ تو دعا گفتن است و بس در بندِ آن مباش که نشنید یا شنید 0 9 maryam torabi 1403/10/3 زبور مقاومت: حزب الله در کلام سیدحسن نصرالله مصطفی اللهیاری 4.6 5 صفحۀ 313 دولتهای جهان معمولاً برای خود ارتش میسازند، ولی گفته میشود اسرائیل ارتشی است که برای آن دولت ساخته شده است. در جهان، ممکن است ارتش کشوری سقوط کند اما آن کشور سرپا خواهد ایستاد. به عنوان مثال، پس از جنگ آمریکا علیه عراق، آمریکاییها ارتش عراق را منحل کردند اما کشور عراق باقی ماند و از بین نرفت. کشورهایی در جهان هستند که یا ارتش ندارند و یا از ارتش ضعیفی برخوردار هستند اما اسرائیل رژیمی است که بدون وجود یک ارتش قوی، قادر به ادامهی حیات خود نیست. اگر ارتش آن شکست بخورد و یا اگر واقعیتِ این ارتش یعنی ضعف و سستی آن برای شهرکنشینان آشکار شود و بفهمند که این ارتش قادر به حمایت از آنها نیست، خواهید دید که اسرائیلیها بساطشان را جمع میکنند و میروند. 0 3 maryam torabi 1403/10/1 شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی 4.4 60 صفحۀ 353 بارها تا مرز نومیدی رفتم تا مرز خلاص. یاد حرف ننهبابا افتادم: «آدمیزاد به جاش که برسه از سنگ سختتره و اگر نازپرورده باشه و از سختیها بترسه از گُل نازکتره، با کمترین باد سرد و گرمی پژمرده و پرپر میشه.» 0 16 maryam torabi 1403/9/30 شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی 4.4 60 صفحۀ 302 سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتریها شوم، میگفت: _ مشتریهای ما، برعکس کاسبهای دیگه، معمولاً آدمهایی بیپول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نقنقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچارهات میکنن تا یه کتاب بخرن و یه شیصنار بگذارن کف دستت. اشاره میکرد به سبزیفروشی که آنور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون میخره، به سبزیفروش سفارش نمیکنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجلهرو میخره کله مارو میخوره، پیله میکنه و بحث میکنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچارهها از بس سرشون تو کتابه دور و برشونرو نمیبینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان میداد و حرص میخورد از دست جماعت سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتریها شوم، میگفت: _ مشتریهای ما، برعکس کاسبهای دیگه، معمولاً آدمهایی بیپول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نقنقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچارهات میکنن تا یه کتاب بخرن و یه شیصنار بگذارن کف دستت. اشاره میکرد به سبزیفروشی که آنور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون میخره، به سبزیفروش سفارش نمیکنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجلهرو میخره کله مارو میخوره، پیله میکنه و بحث میکنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچارهها از بس سرشون تو کتابه دور و برشونرو نمیبینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان میداد و حرص میخورد از دست جماعت کتابخوان. 0 1 maryam torabi 1403/9/29 شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی 4.4 60 صفحۀ 308 و من داستان دانشآموزی را نوشتم که هیچگونه گرفتاری نداشت الا این که میخواست بداند فرق «خر» و «الاغ» چیست؟ عاقبت دریافته بود خری که خوب تربیت شود، کاه و جو حسابی بخورد، پالان نو داشته باشد و چاق باشد و آدمهای مهم و معروف و پولدار سوارش شوند میشود: «الاغ». ما در شهر «الاغ» کم داریم و خر فراوان است. خرهایی که زیر بار سنگین زندگی فِر و فِر میکنند، چوب میخورند. لاغر و مردنیاند و واقعاً خرند. و ته داستان نتیجه گرفته بودم که: پس ما باید بکوشیم، درس بخوانیم، زحمت فراوان بکشیم تا بتوانیم خود را بالا بکشیم که زندگی خوبی داشته باشیم خوب بخوریم و خوب بپوشیم تا به ما «خر» نگویند و «الاغ» بگویند. چون الاغ محترمتر از خر است. 0 2 maryam torabi 1403/9/28 شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی 4.4 60 صفحۀ 235 صفحهی سفید کاغذ بهترین کسی بود که حرفهایم را گوش میکرد، گوش میکرد و گوش میکند. صفحهی سفید کاغذ مسخرهام نمیکند. چیزهایی که میگویم تو دلش نگه میدارد. چیزی را به رُخم نمیکشد. آزارم نمیدهد. دلسوزی بیجا نمیکند. خجالتم نمیدهد. نیش نمیزند. پدر، مادر، خواهر و برادر و همهی کسم است. مرا به گذشته میبرد، به آینده میبرد، به خیالهام میبرد. به رنجها و شادیهایم. بغض میکند، لبخند میزند. قاه قاه میخندد. همه جا میبرد. دوستش دارم، از چشمهام بیشتر. مینشیند جلویم، میگوید بنویس. 0 36 maryam torabi 1403/9/20 بیست سال و سه روز: شهید سیدمصطفی موسوی سمانه خاکبازان 4.4 28 صفحۀ 152 0 11 maryam torabi 1403/9/16 یاد او کالین هوور 3.8 78 صفحۀ 20 تماشای کسی که توی کارش وارد است، واقعاً جذاب است. 0 3