بریده‌های کتاب maryam torabi

maryam torabi

maryam torabi

1403/11/17

بریدۀ کتاب

صفحۀ 71

ائتلاف دست‌ساز «خط میانه» آمریکایی‌ها دیگر با اصحاب قدرت در ایران تماسی نداشتند و این تماس باید برای بار دیگر برقرار می‌شد؛ اما تا وقتی که می‌توان از ابزار نرم و هموار رجال و دستجات آمریکوفیل بهره برد، چرا باید پا در جادۀ صعب‌العبور کودتا گذاشت؟! راه‌حل ایستگاه خیابان روزولت این بود که هر دو مسیر به موازات همدیگر پیموده شود، هم مبارزات سیاسی گروه‌های آمریکادوست و هم کودتای نظامی. راهکار نخست، تأسیس ائتلافی متشکل از سیاستمداران، روحانیان و نظامیان «میانه‌رو» بود تا بتوانند قدرت را به چنگ آورند و منافع ایالات متحده در ایران را برای بار دیگر برآورده کنند؛ به همین خاطر بود که چنین ائتلافی به «خط میانه» شهرت یافت. از منظر آمریکایی‌ها، میانه‌روی در نقطۀ مقابل انقلابی‌گری معنا می‌شد. میانه‌روها، شخصیت‌ها و گروه‌هایی بودند که عاری از اندیشه و رفتار انقلابی بودند؛ یعنی در ساحت اندیشه، با چپ‌گرایی یا اسلام انقلابی بیگانه بودند و در ساحت عمل، رفتارهای پر حرارت و رادیکال را تقبیح می‌کردند. اگر ائتلافی از این نیروها در حکومت ایران شکل می‌گرفت، آمریکایی‌ها می‌توانستند از مسیر تبلیغات و بازی‌های سیاسی، آنها را به قدرت برسانند و دست‌کم نسبتی از جایگاه سابق خود را بازمی‌یافتند.

7

maryam torabi

maryam torabi

1403/11/12

بریدۀ کتاب

صفحۀ 408

ماروین زونیس، تحلیل‌گر بین‌المللی و عضو هیئت علمی دانشگاه شیکاگو، در کتاب «شکست شاهانه» می‌نویسد: یکی از مؤلفه‌های آن دوگانگی، باور به قدرت آمریکا در تعیین سیاست‌های ایران بود. آن‌ها به این عقیده رسیده بودند که هر چه ایالات متحده بخواهد، همان خواهد شد. یکی از اهداف عمدۀ آیت‌اللّٰه خمینی درهم شکستن این عقیده‌ی جاافتاده‌ی فرهنگی بود. او تلاش کرد تا به ایرانیان این حس را بدهد که آن‌ها حاکم سرنوشت خود هستند. لذا در تمامی آن ماه‌هایی که رژیم انقلابی، پنجاه و دو شهروند آمریکایی را به اسارت درآورده بود، شعار مطلوب آیت‌اللّٰه خمینی و پیروانش این بود که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». این شعار آن قدر تکرار شد و آن قدر به شیوه‌ای آیینی تکرار گردید که دیگر نوعی طلسم جادویی به نظر می‌رسید. اما به کارگیری آن توسط آیت‌اللّٰه خمینی در خدمت شکستن یکی از انگاره‌های فرهنگ و شخصیت ایرانی بود. اگر ایرانی‌ها به اندازه‌ی کافی این شعار را تکرار می‌کردند، به تدریج به باور آن‌ها تبدیل می‌شد و [اینگونه] احتمالا ایالات متحده نیز دیگر نتواند رژیم انقلابی را از بین ببرد. حداقل [فایده‌ی این شعار آن بود که] مردم ایران از شجاعت آیت‌اللّٰه خمینی جسارت پیدا می‌کردند و قادر می‌شدند عزم ضد آمریکایی خود (و تنفر از آمریکا) را در مقابل ترس از تلافی آمریکا حفظ کنند. منظور از دوگانگی احساسات دوگانه نسبت به ایالات متحده است. از طرفی نفرت از آمریکا در عقاید مردم نمایان بود و از طرف دیگر باور داشتند در مقابل قدرت آمریکا نمی‌توانند کاری بکنند.

6

maryam torabi

maryam torabi

1403/11/7

5

maryam torabi

maryam torabi

1403/9/30

بریدۀ کتاب

صفحۀ 302

سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتری‌ها شوم، می‌گفت: _ مشتری‌های ما، برعکس کاسب‌های دیگه، معمولاً آدم‌هایی بی‌پول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نق‌نقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچاره‌ات می‌کنن تا یه کتاب بخرن و یه شی‌صنار بگذارن کف دستت. اشاره می‌کرد به سبزی‌فروشی که آن‌ور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون می‌خره، به سبزی‌فروش سفارش نمی‌کنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجله‌رو می‌خره کله مارو می‌خوره، پیله می‌کنه و بحث می‌کنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچاره‌ها از بس سرشون تو کتابه دور و برشون‌رو نمی‌بینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان می‌داد و حرص می‌خورد از دست جماعت سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتری‌ها شوم، می‌گفت: _ مشتری‌های ما، برعکس کاسب‌های دیگه، معمولاً آدم‌هایی بی‌پول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نق‌نقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچاره‌ات می‌کنن تا یه کتاب بخرن و یه شی‌صنار بگذارن کف دستت. اشاره می‌کرد به سبزی‌فروشی که آن‌ور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون می‌خره، به سبزی‌فروش سفارش نمی‌کنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجله‌رو می‌خره کله مارو می‌خوره، پیله می‌کنه و بحث می‌کنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچاره‌ها از بس سرشون تو کتابه دور و برشون‌رو نمی‌بینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان می‌داد و حرص می‌خورد از دست جماعت کتابخوان.

1