بریدهای از کتاب شما که غریبه نیستید اثر هوشنگ مرادی کرمانی
1403/9/30
صفحۀ 302
سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتریها شوم، میگفت: _ مشتریهای ما، برعکس کاسبهای دیگه، معمولاً آدمهایی بیپول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نقنقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچارهات میکنن تا یه کتاب بخرن و یه شیصنار بگذارن کف دستت. اشاره میکرد به سبزیفروشی که آنور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون میخره، به سبزیفروش سفارش نمیکنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجلهرو میخره کله مارو میخوره، پیله میکنه و بحث میکنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچارهها از بس سرشون تو کتابه دور و برشونرو نمیبینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان میداد و حرص میخورد از دست جماعت سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتریها شوم، میگفت: _ مشتریهای ما، برعکس کاسبهای دیگه، معمولاً آدمهایی بیپول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نقنقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچارهات میکنن تا یه کتاب بخرن و یه شیصنار بگذارن کف دستت. اشاره میکرد به سبزیفروشی که آنور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون میخره، به سبزیفروش سفارش نمیکنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجلهرو میخره کله مارو میخوره، پیله میکنه و بحث میکنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچارهها از بس سرشون تو کتابه دور و برشونرو نمیبینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان میداد و حرص میخورد از دست جماعت کتابخوان.
سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتریها شوم، میگفت: _ مشتریهای ما، برعکس کاسبهای دیگه، معمولاً آدمهایی بیپول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نقنقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچارهات میکنن تا یه کتاب بخرن و یه شیصنار بگذارن کف دستت. اشاره میکرد به سبزیفروشی که آنور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون میخره، به سبزیفروش سفارش نمیکنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجلهرو میخره کله مارو میخوره، پیله میکنه و بحث میکنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچارهها از بس سرشون تو کتابه دور و برشونرو نمیبینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان میداد و حرص میخورد از دست جماعت سمندر قدِغن کرده بود که دهن به دهن مشتریها شوم، میگفت: _ مشتریهای ما، برعکس کاسبهای دیگه، معمولاً آدمهایی بیپول، گیج و حواس پرت و پرحرف و نقنقو، با آرزوهای دور و دراز هستن، که باید زود ردشون کنی، وگرنه بیچارهات میکنن تا یه کتاب بخرن و یه شیصنار بگذارن کف دستت. اشاره میکرد به سبزیفروشی که آنور خیابان بود: _ ببین مشتری اون وقتی کدو و بادمجون میخره، به سبزیفروش سفارش نمیکنه که کدو و بادمجون چیز خوبیه، بخور. ولی هر کس از ما فلان کتاب و مجلهرو میخره کله مارو میخوره، پیله میکنه و بحث میکنه که حتماً ما هم باید اون کتاب و مجله رو بخونیم تا عاقبت به خیر بشیم، عقلمون زیاد بشه و دنیارو عوض کنیم. حالیشون نیست که ما کاسبیم، بیکار نیستیم کتاب بخونیم. نونمون آماده نیست. بیچارهها از بس سرشون تو کتابه دور و برشونرو نمیبینن. زیاد بهشون رو نده. گرچه خودت هم عین اونایی. سر تکان میداد و حرص میخورد از دست جماعت کتابخوان.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.