بریدههای کتاب حسین درویشخادم حسین درویشخادم 1404/1/9 کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی محمدهادی اصفهانی 4.7 181 صفحۀ 165 پس مخلص کلام اینکه در هر مرتبه که هستی، آن نیمرمق که داری آنقدر را که میتوانی بهعمل آوری، اگر در آن مسامحه نکردی، آن را بهجا آوردی، یک چنین هم بر قوت تو میافزاید، بلکه زیاده؛ زیرا که فرمود: «تو یک وجب بیا، من یک ذراع.» وگرنه مسامحه کردی، آن مقدار قوت هم در معرض زوال است. [...] مثلاً در مجلسی نشستی، خیلی لغو و بیهوده گفتی، دلت سیاه شد، اما میتوانی نیمساعت زودتر پا شوی، به تدبیر و حیل؛ پس این نیمساعتها را از دست مده، پاشو برو و مگو چه فایدهای دارد من از صبح به خرابی مشغولم؟ باز میتوانی به این جزئی خیلی از کارها پیش ببری. انشاءالله تعالی. 0 11 حسین درویشخادم 1403/11/26 احتمالا گم شده ام سارا سالار 3.4 14 صفحۀ 22 دکتر گفت: «نباید اینقدر به گذشته فکر کنی.» نباید، نباید، بیخود نبود که کمکم داشتم به این نتیجه میرسیدم این دکترهای روانشناس یا فکر میکنند آدم هیچی نمیداند یا فکر میکنند اگر میداند خب پس باید کارهاش دست خودش باشد. مثلاً اگر میدانی نباید اینقدر به گذشته فکر کنی، فکر نکن دیگر، و اگر نمیدانی نباید اینقدر به گذشته فکر کنی، بدان و بعد فکر نکن دیگر. بههمین راحتی. یکی نیست بگوید آقا من به گذشته فکر میکنم و میدانم نباید به گذشته فکر کنم و باز هم به گذشته فکر میکنم. 1 32 حسین درویشخادم 1403/11/24 در ماگدا سابو 4.1 38 صفحۀ 449 اگر کسی کاردی تیز توی قلب آدم فروکند، آدم بلافاصله از پا نمیافتد؛ ما نیز نفهمیده بودیم که فقدان او* را هنوز در درونمان احساس نکردهایم، که لطمهاش بعداً به ما وارد خواهد شد، که بعداً از پا خواهیم افتاد. *در متن کتاب اسم شخصیت آورده شده. 0 2 حسین درویشخادم 1403/11/16 در ماگدا سابو 4.1 38 صفحۀ 72 در بازگشت به خانه با این تجربهٔ آزاردهنده مواجه شدم که خبری دربارهٔ مرگ و زندگی داشتم و هیچکس نبود این موضوع را با او در میان بگذارم. جدِّ نئاندرتال ما، اولین بار که پیروزمندانه ایستاده بود بالای سر گاومیشی که کشانکشان تا خانه آورده بودش و پی برده بود کسی نیست تا از ماجراجوییهایش برای او بگوید یا غنایمش یا حتی زخمهایش را نشانش دهد، فهمید چارهای نیست جز اینکه بنشیند و بزند زیر گریه. 0 39 حسین درویشخادم 1403/11/1 فقط روزهایی که می نویسم: پنج جستار روایی درباره نوشتن و خواندن آرتور کریستال 3.8 44 صفحۀ 42 «که هنر همان تفکر نیست» و بینش و هوش در عمل میتواند مخل کار داستاننویسی باشد وگرنه هر منتقد باهوشی میتوانست یک رمان قابل خواندن بنویسد. 1 17 حسین درویشخادم 1403/10/28 فقط روزهایی که می نویسم: پنج جستار روایی درباره نوشتن و خواندن آرتور کریستال 3.8 44 صفحۀ 25 والتر بنیامین گفته بود که «تحت تأثیر زحل» قدم به این جهان گذاشته است؛ «ستارهای که کندترین چرخش را دارد، سیارهٔ تأخیر و ولگشت.» 0 10 حسین درویشخادم 1403/7/30 روایت: مفاهیم بنیادی و روش های تحلیل برانون تامس 3.8 5 صفحۀ 12 روایت با تمام ویژگیهای شکلیاش [...] همچون محرکی عمل میکند که با درگیر کردن ذهن مخاطب، او را به اندیشیدن سوق میدهد. 0 16 حسین درویشخادم 1403/6/31 مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی] بهرام بیضایی 4.4 25 صفحۀ 38 جز درآوردن زبان کاش شما را هنر دیگری نیز بود. 1 30 حسین درویشخادم 1403/3/19 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 52 صفحۀ 27 استراگون: خواب میدیدم که... ولادیمیر: تعریف نکن برام! استراگون: (به جهان اشاره میکند.) همین یکی واسهت بسه؟ (سکوت.) 0 9 حسین درویشخادم 1403/3/17 اسفار کاتبان ابوتراب خسروی 4.1 17 صفحۀ 158 برای همین است که در غیاب آن تن خاکی باید تنی زوالناپذیر از جنس کلام برایش نوشت تا همچنان که شیخ یحیی کندری میگوید، به هنگام قرائت هر غایب یا که نیامدهای که شکل چشمان اقلیما را میخواند، آن هوشیاری در مردمکانش مثل آفتاب بدرخشد. تا در مجال بود و نبودِ شکل خاکی تنش، حضور زوالناپذیرش در کلمات سربی حلول کند و آن هوشیاری قرائت شود. 0 25 حسین درویشخادم 1403/2/27 1375 محمدرضا معلمی 4.5 24 صفحۀ 37 در من هزار شاعر تنها نشستهاند حیران نشستهاند که زیبایی تو را... 3 6 حسین درویشخادم 1403/2/6 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 69 یک چیزی را میدانستی؟ اینکه اگر تکرار چیز بدی بود، الرحمن هیچ وقت عروس کتاب خدا نمیشد. تو تکراریترین قیافهای که من کل یوم بیشتر عاشقش میشوم. 0 3 حسین درویشخادم 1403/2/5 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 55 0 1 حسین درویشخادم 1403/1/11 کوچه ابرهای گمشده کورش اسدی 3.8 9 صفحۀ 153 و از ترس بد نوشتن گنگ میشوم. 0 8 حسین درویشخادم 1403/1/3 ماه نیمروز: هشت داستان شهریار مندنی پور 3.6 4 صفحۀ 108 0 0 حسین درویشخادم 1402/12/29 هرس نسیم مرعشی 3.8 95 صفحۀ 127 0 2 حسین درویشخادم 1402/12/3 پاندای بزرگ و اژدهای کوچک جیمز نوربری 3.9 113 صفحۀ 109 0 0 حسین درویشخادم 1402/11/26 اندوه آنتون چخوف 4.1 15 صفحۀ 11 اما جمعیت بیآنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنا کند در حرکت است. 0 5 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.8 11 صفحۀ 43 - ما اون دنیا فامیل بیشتر داریم تا اینطرف. انفجاری هم که میشه، بهجای گفتن اسم شهدا، اسم زندهها رو میگیم. اینجوری وقت کمتری میگیره. 1 19 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.8 11 صفحۀ 34 0 1
بریدههای کتاب حسین درویشخادم حسین درویشخادم 1404/1/9 کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی محمدهادی اصفهانی 4.7 181 صفحۀ 165 پس مخلص کلام اینکه در هر مرتبه که هستی، آن نیمرمق که داری آنقدر را که میتوانی بهعمل آوری، اگر در آن مسامحه نکردی، آن را بهجا آوردی، یک چنین هم بر قوت تو میافزاید، بلکه زیاده؛ زیرا که فرمود: «تو یک وجب بیا، من یک ذراع.» وگرنه مسامحه کردی، آن مقدار قوت هم در معرض زوال است. [...] مثلاً در مجلسی نشستی، خیلی لغو و بیهوده گفتی، دلت سیاه شد، اما میتوانی نیمساعت زودتر پا شوی، به تدبیر و حیل؛ پس این نیمساعتها را از دست مده، پاشو برو و مگو چه فایدهای دارد من از صبح به خرابی مشغولم؟ باز میتوانی به این جزئی خیلی از کارها پیش ببری. انشاءالله تعالی. 0 11 حسین درویشخادم 1403/11/26 احتمالا گم شده ام سارا سالار 3.4 14 صفحۀ 22 دکتر گفت: «نباید اینقدر به گذشته فکر کنی.» نباید، نباید، بیخود نبود که کمکم داشتم به این نتیجه میرسیدم این دکترهای روانشناس یا فکر میکنند آدم هیچی نمیداند یا فکر میکنند اگر میداند خب پس باید کارهاش دست خودش باشد. مثلاً اگر میدانی نباید اینقدر به گذشته فکر کنی، فکر نکن دیگر، و اگر نمیدانی نباید اینقدر به گذشته فکر کنی، بدان و بعد فکر نکن دیگر. بههمین راحتی. یکی نیست بگوید آقا من به گذشته فکر میکنم و میدانم نباید به گذشته فکر کنم و باز هم به گذشته فکر میکنم. 1 32 حسین درویشخادم 1403/11/24 در ماگدا سابو 4.1 38 صفحۀ 449 اگر کسی کاردی تیز توی قلب آدم فروکند، آدم بلافاصله از پا نمیافتد؛ ما نیز نفهمیده بودیم که فقدان او* را هنوز در درونمان احساس نکردهایم، که لطمهاش بعداً به ما وارد خواهد شد، که بعداً از پا خواهیم افتاد. *در متن کتاب اسم شخصیت آورده شده. 0 2 حسین درویشخادم 1403/11/16 در ماگدا سابو 4.1 38 صفحۀ 72 در بازگشت به خانه با این تجربهٔ آزاردهنده مواجه شدم که خبری دربارهٔ مرگ و زندگی داشتم و هیچکس نبود این موضوع را با او در میان بگذارم. جدِّ نئاندرتال ما، اولین بار که پیروزمندانه ایستاده بود بالای سر گاومیشی که کشانکشان تا خانه آورده بودش و پی برده بود کسی نیست تا از ماجراجوییهایش برای او بگوید یا غنایمش یا حتی زخمهایش را نشانش دهد، فهمید چارهای نیست جز اینکه بنشیند و بزند زیر گریه. 0 39 حسین درویشخادم 1403/11/1 فقط روزهایی که می نویسم: پنج جستار روایی درباره نوشتن و خواندن آرتور کریستال 3.8 44 صفحۀ 42 «که هنر همان تفکر نیست» و بینش و هوش در عمل میتواند مخل کار داستاننویسی باشد وگرنه هر منتقد باهوشی میتوانست یک رمان قابل خواندن بنویسد. 1 17 حسین درویشخادم 1403/10/28 فقط روزهایی که می نویسم: پنج جستار روایی درباره نوشتن و خواندن آرتور کریستال 3.8 44 صفحۀ 25 والتر بنیامین گفته بود که «تحت تأثیر زحل» قدم به این جهان گذاشته است؛ «ستارهای که کندترین چرخش را دارد، سیارهٔ تأخیر و ولگشت.» 0 10 حسین درویشخادم 1403/7/30 روایت: مفاهیم بنیادی و روش های تحلیل برانون تامس 3.8 5 صفحۀ 12 روایت با تمام ویژگیهای شکلیاش [...] همچون محرکی عمل میکند که با درگیر کردن ذهن مخاطب، او را به اندیشیدن سوق میدهد. 0 16 حسین درویشخادم 1403/6/31 مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی] بهرام بیضایی 4.4 25 صفحۀ 38 جز درآوردن زبان کاش شما را هنر دیگری نیز بود. 1 30 حسین درویشخادم 1403/3/19 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 52 صفحۀ 27 استراگون: خواب میدیدم که... ولادیمیر: تعریف نکن برام! استراگون: (به جهان اشاره میکند.) همین یکی واسهت بسه؟ (سکوت.) 0 9 حسین درویشخادم 1403/3/17 اسفار کاتبان ابوتراب خسروی 4.1 17 صفحۀ 158 برای همین است که در غیاب آن تن خاکی باید تنی زوالناپذیر از جنس کلام برایش نوشت تا همچنان که شیخ یحیی کندری میگوید، به هنگام قرائت هر غایب یا که نیامدهای که شکل چشمان اقلیما را میخواند، آن هوشیاری در مردمکانش مثل آفتاب بدرخشد. تا در مجال بود و نبودِ شکل خاکی تنش، حضور زوالناپذیرش در کلمات سربی حلول کند و آن هوشیاری قرائت شود. 0 25 حسین درویشخادم 1403/2/27 1375 محمدرضا معلمی 4.5 24 صفحۀ 37 در من هزار شاعر تنها نشستهاند حیران نشستهاند که زیبایی تو را... 3 6 حسین درویشخادم 1403/2/6 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 69 یک چیزی را میدانستی؟ اینکه اگر تکرار چیز بدی بود، الرحمن هیچ وقت عروس کتاب خدا نمیشد. تو تکراریترین قیافهای که من کل یوم بیشتر عاشقش میشوم. 0 3 حسین درویشخادم 1403/2/5 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 55 0 1 حسین درویشخادم 1403/1/11 کوچه ابرهای گمشده کورش اسدی 3.8 9 صفحۀ 153 و از ترس بد نوشتن گنگ میشوم. 0 8 حسین درویشخادم 1403/1/3 ماه نیمروز: هشت داستان شهریار مندنی پور 3.6 4 صفحۀ 108 0 0 حسین درویشخادم 1402/12/29 هرس نسیم مرعشی 3.8 95 صفحۀ 127 0 2 حسین درویشخادم 1402/12/3 پاندای بزرگ و اژدهای کوچک جیمز نوربری 3.9 113 صفحۀ 109 0 0 حسین درویشخادم 1402/11/26 اندوه آنتون چخوف 4.1 15 صفحۀ 11 اما جمعیت بیآنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنا کند در حرکت است. 0 5 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.8 11 صفحۀ 43 - ما اون دنیا فامیل بیشتر داریم تا اینطرف. انفجاری هم که میشه، بهجای گفتن اسم شهدا، اسم زندهها رو میگیم. اینجوری وقت کمتری میگیره. 1 19 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.8 11 صفحۀ 34 0 1