بریدههای کتاب هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حــدیث کریمی 1402/9/28 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 111 آن زمانها، ۶۰ سال پیش دخترها را نمیگذاشتند درس بخوانند. دخترها نباید خط و نوشتن یاد میگرفتند ولی پدر ما اصرار داشت که ما درس بخوانیم،مشق بنویسیم، مطالعه کنیم. ما یک صندوق خانه داشتیم که پر از قلم و شیشههای مرکب بود و خود آقا برای ما قلم میتراشیدند. 0 22 Jupiter 1404/3/7 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 58 چند شب پیش محسن کمالیان از من پرسید: آیا فکر میکنم تو زندهای؟ من با سرزنش نگاهش کردم و گفتم که مگر به نظر تو غیر از این میرسد؟ جواب داد: اگر واقعا فکر میکنی پدرت زنده است چطور میتوانی بشینی؟ بخوابی؟ چطور میتوانی هرروز کیفت را دستت بگیری و بروی دفتر کار کنی؟ چرا نمیروی توی خیابان فریاد بزنی؟ چرا نمیدوی؟ چرا نشستهای؟ 0 2 اعظمالشریعه موسوی 1404/2/17 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 1 0 2 رضا یحیی پور 1402/4/7 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 50 0 12 zexpir 1403/9/3 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 135 0 0 مشتاق شهادت 1402/9/12 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 56 0 1 اعظمالشریعه موسوی 1404/2/21 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 138 0 0 توکلی 1403/11/17 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 50 0 0 حسین درویشخادم 1404/4/14 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 75 یک عادت یا خلق عجیبی داشت که از کنار هیچکس همینطوری نمیگذشت. میخواست یک بچهٔ دهساله باشد یا زنی خانهدار یا یک پیرمرد یا جوانی سربههوا. برای هرکسی چیزی داشت که تعریف کند. قصهای یا حرفی داشت که انگار فقط نگه داشته بود و حفظش کرده بود تا وقتی او را دید بهش بگوید. تکتک آدمها برای او وجود داشتند و مهم بودند چون جهان را تکتک آدمها میسازند. چون تکتک آدمها میتوانستند در جهان اثر بگذارند و چون بابا [امام موسی صدر] دنیا را و نقش خودش را در آن اینطوری میدید. اینطوری که آدم باید روی عالم اثری بگذارد. 0 15 عطیه بروجردی 1404/5/10 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 54 قربانی شو، اما برای کسی که سزاوار آن است. 0 1 میم 1404/6/4 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 55 0 0 علی اکبر حسنی 22 ساعت پیش هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 7 (آیت الله موسوی اردبیلی) گفتم:«مردم دارند پشت سر شما حرفهایی میزنند. فکر میکنم شما را نگذارند. همه بالاخره راضی نیستند از این رشدی که شما میکنید. از روشی که دارید. حالا از چه راهی به شما حمله کنند نمیدانم.» گفت: «آدم باید به خدا توکل کند و کارهایش را بکند. اگر قرار به ترسیدن و احتیاط از مخالفتها باشد که همه باید بنشینیم توی خانه، در را روی خودمان ببندیم.» 0 6 نغمه رحیمیپور 1404/3/4 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 30 0 3 مشتاق شهادت 1402/9/10 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 20 0 2 رضا یحیی پور 1402/4/8 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 92 2 2 اعظمالشریعه موسوی 1404/2/30 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 127 0 1 مشتاق شهادت 1402/9/12 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 120 0 1 محمدرضا زاهدی 1403/4/11 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 99 این وحشی بافقی واقعا عجیب است. سوختهترین شاعر دنیاست. از این قشنگتر میشد کسی بیان کند؟ « شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟ سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟ » 0 3 اعظمالشریعه موسوی 1404/2/30 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 83 0 0 کوثر یوسفی 1403/4/14 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 75 تک تک آدمها برای او وجود داشتند و مهم بودند. چون جهان را تک تک آدمها میسازند. چون تک تک آدمها میتوانستند در جهان اثر بگذارند و چون بابا دنیا را و نقش خودش را در آن اینطوری میدید اینطوری که آدم باید روی عالم اثری بگذارد. برای این تلاش میکرد اما اصراری نداشت آدمها دوستش داشته باشند ولی داشتند بابا میتوانست به راحتی روی دیگران تاثیر بگذارد لازم نبود خودش اصرار داشته باشد یا نداشته باشد این را هر کس که او را فقط یک بار هم میدید اعتراف میکرد. 0 4
بریدههای کتاب هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حــدیث کریمی 1402/9/28 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 111 آن زمانها، ۶۰ سال پیش دخترها را نمیگذاشتند درس بخوانند. دخترها نباید خط و نوشتن یاد میگرفتند ولی پدر ما اصرار داشت که ما درس بخوانیم،مشق بنویسیم، مطالعه کنیم. ما یک صندوق خانه داشتیم که پر از قلم و شیشههای مرکب بود و خود آقا برای ما قلم میتراشیدند. 0 22 Jupiter 1404/3/7 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 58 چند شب پیش محسن کمالیان از من پرسید: آیا فکر میکنم تو زندهای؟ من با سرزنش نگاهش کردم و گفتم که مگر به نظر تو غیر از این میرسد؟ جواب داد: اگر واقعا فکر میکنی پدرت زنده است چطور میتوانی بشینی؟ بخوابی؟ چطور میتوانی هرروز کیفت را دستت بگیری و بروی دفتر کار کنی؟ چرا نمیروی توی خیابان فریاد بزنی؟ چرا نمیدوی؟ چرا نشستهای؟ 0 2 اعظمالشریعه موسوی 1404/2/17 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 1 0 2 رضا یحیی پور 1402/4/7 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 50 0 12 zexpir 1403/9/3 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 135 0 0 مشتاق شهادت 1402/9/12 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 56 0 1 اعظمالشریعه موسوی 1404/2/21 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 138 0 0 توکلی 1403/11/17 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 50 0 0 حسین درویشخادم 1404/4/14 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 75 یک عادت یا خلق عجیبی داشت که از کنار هیچکس همینطوری نمیگذشت. میخواست یک بچهٔ دهساله باشد یا زنی خانهدار یا یک پیرمرد یا جوانی سربههوا. برای هرکسی چیزی داشت که تعریف کند. قصهای یا حرفی داشت که انگار فقط نگه داشته بود و حفظش کرده بود تا وقتی او را دید بهش بگوید. تکتک آدمها برای او وجود داشتند و مهم بودند چون جهان را تکتک آدمها میسازند. چون تکتک آدمها میتوانستند در جهان اثر بگذارند و چون بابا [امام موسی صدر] دنیا را و نقش خودش را در آن اینطوری میدید. اینطوری که آدم باید روی عالم اثری بگذارد. 0 15 عطیه بروجردی 1404/5/10 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 54 قربانی شو، اما برای کسی که سزاوار آن است. 0 1 میم 1404/6/4 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 55 0 0 علی اکبر حسنی 22 ساعت پیش هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 7 (آیت الله موسوی اردبیلی) گفتم:«مردم دارند پشت سر شما حرفهایی میزنند. فکر میکنم شما را نگذارند. همه بالاخره راضی نیستند از این رشدی که شما میکنید. از روشی که دارید. حالا از چه راهی به شما حمله کنند نمیدانم.» گفت: «آدم باید به خدا توکل کند و کارهایش را بکند. اگر قرار به ترسیدن و احتیاط از مخالفتها باشد که همه باید بنشینیم توی خانه، در را روی خودمان ببندیم.» 0 6 نغمه رحیمیپور 1404/3/4 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 30 0 3 مشتاق شهادت 1402/9/10 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 20 0 2 رضا یحیی پور 1402/4/8 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 92 2 2 اعظمالشریعه موسوی 1404/2/30 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 127 0 1 مشتاق شهادت 1402/9/12 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 120 0 1 محمدرضا زاهدی 1403/4/11 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 99 این وحشی بافقی واقعا عجیب است. سوختهترین شاعر دنیاست. از این قشنگتر میشد کسی بیان کند؟ « شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟ سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟ » 0 3 اعظمالشریعه موسوی 1404/2/30 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 83 0 0 کوثر یوسفی 1403/4/14 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.0 87 صفحۀ 75 تک تک آدمها برای او وجود داشتند و مهم بودند. چون جهان را تک تک آدمها میسازند. چون تک تک آدمها میتوانستند در جهان اثر بگذارند و چون بابا دنیا را و نقش خودش را در آن اینطوری میدید اینطوری که آدم باید روی عالم اثری بگذارد. برای این تلاش میکرد اما اصراری نداشت آدمها دوستش داشته باشند ولی داشتند بابا میتوانست به راحتی روی دیگران تاثیر بگذارد لازم نبود خودش اصرار داشته باشد یا نداشته باشد این را هر کس که او را فقط یک بار هم میدید اعتراف میکرد. 0 4