بریدهای از کتاب هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر اثر حبیبه جعفریان
1404/3/7
صفحۀ 58
چند شب پیش محسن کمالیان از من پرسید: آیا فکر میکنم تو زندهای؟ من با سرزنش نگاهش کردم و گفتم که مگر به نظر تو غیر از این میرسد؟ جواب داد: اگر واقعا فکر میکنی پدرت زنده است چطور میتوانی بشینی؟ بخوابی؟ چطور میتوانی هرروز کیفت را دستت بگیری و بروی دفتر کار کنی؟ چرا نمیروی توی خیابان فریاد بزنی؟ چرا نمیدوی؟ چرا نشستهای؟
چند شب پیش محسن کمالیان از من پرسید: آیا فکر میکنم تو زندهای؟ من با سرزنش نگاهش کردم و گفتم که مگر به نظر تو غیر از این میرسد؟ جواب داد: اگر واقعا فکر میکنی پدرت زنده است چطور میتوانی بشینی؟ بخوابی؟ چطور میتوانی هرروز کیفت را دستت بگیری و بروی دفتر کار کنی؟ چرا نمیروی توی خیابان فریاد بزنی؟ چرا نمیدوی؟ چرا نشستهای؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.