اولین کتابی بود که از تالستوی میخوندم و حقیقتش بدون هیچ پیش فرض خاصی سراغ این نویسنده رفتم. اوایل درک متن و کلماتش کمی سخت بود اما هرچی بیشتر میگذشت شیرین تر میشد . حقیقتا برای یک داستان کوتاه به اندازه کافی کامل و لذت بخش بود و رگه های طنزی هم علاوه بر فضای اربابیش داخل اون گنجونده شده بود که اونو از فضای سرد و جدیش خارج میکرد . نویسنده به زیبایی تونسته بود زندگی روستایی ، فقر و تفاوت طبقاتی رو به توصیف و خواننده رو در این زمان با خودش همراه کنه اما به نظر من قشنگترین لحظات ، زمانی بود که نویسنده درباره برف و بوران و سرمای منجمد کننده هوا صحبت میکرد. درکل کتاب جالبی بود و برای منی که توی این ژانر کتاب نمیخونم تا حدی جذاب بود .( به خصوص پایان داستان)