آزاد

آزاد

@Eli24

16 دنبال شده

16 دنبال کننده

یادداشت‌ها

آزاد

آزاد

2 روز پیش

        کیسه استخوان‌ها کتابی بود که اصلا و ابدا به فکر خوندنش نبودم چرا؟ چون میگفتم ژانر وحشت هست و میترسم، پس نمیخونم👀
اما اشتباه میکردم. ترسناک بود اما از نوع جذابش نه از نوع چندش یا رو مخ یا مثل فیلمای ترسناکی که حالتو بد میکنه! نه اصلا، بلکه وحشتنی بود که به زیرپوست نفوذ میکرد و تپش قلبت بالا میبرد و اخرسر از خوندنش لذت میبردی🫠
حقیقتا بعد خوندن این کتاب درک کردم چرا به کینگ میگن سلطان وحشت😅
داستان از ابتدا جذاب شروع شد و حس خوبی بهم داد اما یکدفعه نویسنده افتاد رو دور توصیفات شاعرانه(شخصیت اصلی نویسنده بود هر چیزیو با تشبیه به ادبیات و کتابایی که خونده بود توضیح میداد) و این روند تا طرفا صفحه ۱۷۰- ۱۸۰ ادامه داشت. حقیقتا اینجاها به فکر دراپ کردن هم افتادم از بس که برام اذیت کننده شده بود اما با خودم گفتم تا ۲۰۰ بخون که یک سوم کتابو خونده باشی بعد تصمیم بگیر و نتیجه؟ عملا تو سه روز بعدش کتابو خوردم از بعد یک سره پاش بودم که بخونم
عملا اصل داستان از صفحه ۲۰۰ به بعد شروع میشد. کم کم جون میگرفت و پیش میرفت تا وقتی به نقطه اوج هیجانش میرسید. ایم نقطه اوج هیجان/وحشت چندباری داشتیم و باعث میشد نتونی از کتاب دل بکنی.
از اینکه ریویو اسپویل‌دار بنویسم خیلی خوشم نمیاد برای همین دیگه چیزی از داستان نمیگم اما از شخصیت‌ها بخوام بگم با اینکه مایک نونان شخصیت جالبی داشت اما مثل جیک برام خاص نشد. هیچ کدوم از شخصیت‌های این کتاب برام خاص نشدن(شاید یک کوچولو جان استارو؟ اره جان باحال بود🤭)
پایان داستان هم دوست داشتم. مثل همیشه کینگ جوری داستان جمع کرد که خواننده ناراضی نمونه🫠
خلاصه اینکه اگه کتابی میخواید که وقت خوندنش از هیجان مو به تنتون سیخ بشه و نفستون بند بیاد و تا ۲شب بیدار نگهتون داره که ببینید اخرش چی میشه؟ کیسه استخوان‌ها گزینه عالی هست 😎

پ.ن۱: با تشکر از اغفال کننده همیشگی خودم، شقایق که اگه این کتابو بهم امانت نمیداد هیچ‌وقت نمیخوندمش😅
پ.ن۲: فکر کنم بیست سالی بود که لذت ژانر وحشت درک نکرده بودم🫠
پ.ن۳: به شکل عجیبی به مگنت‌های تزیینی یچخال حساس شدم 👀
پ.ن۴: بله گفتم یچخال و نه منظورم یخچال نیست 😎
      

4

آزاد

آزاد

1403/12/21

        خوب خوب خوب جلد سوم هم بلاخره خوندم 🫠
شوکه کننده؟ کالور 
اصلا منتظرهرچیزی بودم الا این! د اخه مرد چطوری تونستی؟
بذارید اول از خود داستان بگم:
تو این جلد مایلین واقعا رشد داشت و میخواست که دنیای روشنایی بشناسه اما این نااگاهی طولانی مدت بلاخره کار دستش داد و باید راهی برا نجات خودش پیدا کنه!
داستان با یه یاداوری از گذشته دور مایلین شروع میشه و بعد به زمان حال میاد و ماجراها ادامه پیدا میکنه...
نکته‌ای که تو این جلد باهاش روبرو میشیم اشارات به اولین پادشاه روشنایی و میراث اون هست که باعث میشه خواننده برا فهمید داستان اون هم کنجکاو بشه(البته اگه قبل از خوندن دشمن قدیمی مجموعه اولین پادشاه روشنایی خونده باشید خیلی بهتره)
مسئله رو مخ اینکه این آستن احمق کی میخواد یکم از اون عقل نداشتش استفاده کنه؟ ای خدا ایکاش میشد خودم برم تو حیاط مقر دفنش کنم و بعدش نذارم مایلین نجاتش بده 😒
گروه باد اینبار خیلی کمتر دیدیم و باهاشون همراه بودیم اما همون مقداری هم که دیدیمشون باعث محبوبیت بیشتر و بیشتر دراک و کادمن برام شد🤭 اخه چرا اینقدر بانمک و بی‌اعصابید لعنتیا🤭😅
یک اشارات ریزی هم نویسنده داشت از امکان اتفاقات رمانتیک در اینده برا مایلین که ... ایکاش بشه چون این بچه حقشه شادی تجربه کنه🥹
بشدت از خوندن این جلد هم لذت بردم و کاملا منتظر و مشتاق خوندن جلد بعدی هستم که هنوز نویسنده ننوشتش🥹😭

پ.ن۱: دو جلد اول به اسم شاهزاده مطرود و مطرودی‌ بی‌نام داستان تمام شده‌ای دارن و میشه اون‌هارو خوند و سراغ این نیومد اما بهتون قول میدم خودتون اونقدر جذب داستان بشید که باقیش هم ادامه بدید😉
پ.ن۲: چرا آستن نمیمیره؟
پ.ن۳: کالور ... هر روز کراش‌تر از دیروز 😍
پ.ن۴: از دیدنی‌ترین لحظات وقتی بود که گروه فهمید آستن چیکار کرده ... رسما هیچ اعتقادی به بخشش از سمت فرماندشون ندارن 😂
پ.ن۵: .... دیگه چیزی ندارم بگم 
      

5

آزاد

آزاد

1403/12/15

        بلاخره خوندمش و از لحظه به لحظه اش لذت بردم🫠
نمیدونم چی برای ریویو بخوام بنویسم که حق مطلبو ادا کنه.
چندبار نوشتم و پاک کردم چون هربار بنظرم به یه شخصیت کم لطفی کرده بودم پس کلا از خیرش میگذرم و فقط راجب مجموعه شاهزاده مطرود مینویسم و نه فقط این جلد داستان🫠😅
مجموعه "شاهزاده مطرود" دو فصل داره و هر فصل توی ۲جلد قرار نوشته بشه(طبق چیزی که خود نویسنده اطلاع داده) و این دو جلد(من یک قاتل هستم و مطرودی بی‌نام) فصل اول ماجرا بود که این مدت خوندم. تو تمام این مدت عملا با گروه باد اشنا شدم و دیدم که چطوری از نفرت به سمت اعتماد پیش رفتن...
دیدم که ادریان چطور زیربار فشار حادثه روز طلایی نابود شد و مایلین که هرکاری برا محافظت ازش میکرد. نه میتونستم به ادریان ایرادی بگیرم و نه میتونستم کاملا بهش حق بدم🚶🏻‍♀️
و مایلین... اون قوی و باهوشه اما بی نقص و غیر قابل شکست هم نیست و این چیزی بود که بیشتر از هر چیزی توی شخصیت اصلی ماجرا دوست داشتم👀
خیلی خوب باشه مایلین بی رحم هم بود ولی خوب که چی؟ فوقش همه‌رو گروهی دفن میکرد همین🤷🏻‍♀️

و اخر ماجرا چندتا سوال بی جواب موند که احتمالا خط داستانی فصل دوم مجموعه باشه و الان واقعا موندم که چطور تحمل کنم تا فصل دوم نوشته بشه،مجوز بگیره و چاپ بشه😭😭
 به سندپراد که این ته بدشانسیه😭

پ.ن۱: هوراس کثافت خیلی کراش بود 🤭
پ.ن۲: خداییش کادمن خیلی کیوت بود، نبود؟🤭

      

13

آزاد

آزاد

1403/12/12

        دو روز گذشته از نظر روحی خیلی خوب نبودم و ذهنم برا زبان اصلی خوندم همراهیم نمیکردم اما خوشبختانه ابن کتابو داشتم که بشینم پاش... نه ببخشید عملا بخورمش تا تمام بشه 🤭
اگه بخوام از شاهزاده مطرود بگم باید بگم که داستان راجب شاهزاده مایلین گاردلین پسردوم پادشاه هست که برای بدست اوردن قدرت جادویی پدرمادرش اونارو میکشه و به جوونترین قاتل تاریخ کشور سندپراد تبدیل میشه....حالا اون بزرگ شده و میخواد به کسایی که قصد دارن بکشنش اموزش بده چطوری اینکارو کنن🤔
شخصیت مایلین دوست دارم چون در عین حال که خیلی قویه اما بشدت هم احساساتش صادقانه است... در عین حال که داره دشمناشو دفن میکنه بهشون اموزش هم میده که چطوری دفعه دیگه کم دردتر بمیرن!
داستان تو جلد اول عملا وسط ناکجااباد تمام میشه و اینجور نیست که فکرکنید یه پرونده/ماجرا/معما یا هرچی، بخواد تمام بشه و جلد دوم با چیز جدیدی روبرو بشید، نه اصلا بلکه جلد دو دقیقا از ادامه همین شروع میشه(خوشبختانه دو جلدو دارم، سوز به دلتون😈)
از بین روابط شخصیتای توی داستان تا الان برتر رابطه مربوط به سیرا و مایلین بوده که هربار تلاش کرده با یه سم جدید مایلین بکشه
بعدشم هوراس و مایلین که عملا مثل سیاه و سفید مخالف همدیگن😅 اما این هیچی از میزان کراش بودن هوراس کم نکرده(کالسکه آبی عزیزم😂)
طبق معمول هر کتاب ایمجا هم شخصیت رو مخ داریم با این فرق که اینجا به عنوان کشاورزای گروه باد باهاشون روبرو میشیم و چون خیلی احمق و عوضی و رومخ و ... و...و.... دلم نمیخواد چیزی ازشون تو ریویم بنویسم🚶🏻‍♀️
بریم که جلد دو شروع کنیم☺️

پ.ن: کالور داگس هم بنظر خوب کراش میاد باید ببینم تو جلد بعدی چیکار میکنه😏
      

8

آزاد

آزاد

1403/12/7

        خوب بلاخره الکاتراز هم خوندم و باید بگم واقعا دوستش داشتم😁
داستان راجب پسری به اسم الکاتراز هست که داره داستان زندگی خودشو مینویسه و تعریف میکنه که چطور تو روز تولد ۱۳ سالگیش با یه هدیه تولد عجیب غریب زندگیش تغییر کرد
شخصیت خود الکاتراز خیلی جالبه چون دائما بهمون یاداوری میکنه که چرا "قهرمان نیست" و چرا " ادم خوبی نیست"
بابا بزرگ اسمدری هم خیلی دوست داشتنیه و بستیل هم اگه جرات داری دوست نداشته باشین(احتمالا با کیف سنگینش میزنه تو سرتون)
تفاوت تکنولوژی و زندگی توی "سرزمین های سکوت" در مقابل "قاره های آزاد" خیلی جالبن .... گرچه هنوز معتقدم اسانسور از پله پیشرفته‌تره(اخه چطور میشه پله بهتر باشه😬)
جلد اولو توی ۵ ساعت خوندم و الان تا بچه ها همخوانیشو پیش ببرن میتونم هی بهشون بگم 
You have no idea 🤪

پ.ن: سندرسون اینبار توی این کتاب تصمیم گرفته که مخاطب به شیوه‌ای جدید و قانونی زجر بده در حالی که برای این شکنجه شدن پول هم دادیم.... خودتون باید بخونید تا بفهمین چی میگم 🚶🏻‍♀️
پ.ن ۲: قسم میخورم که دقیقا توی یه روز شنبه سندرسون بکشم 😈😂
      

11

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.