معرفی کتاب وسپرتین اثر مارگارت راجرسون مترجم اطلسی خرامانی

وسپرتین

وسپرتین

مارگارت راجرسون و 1 نفر دیگر
4.0
13 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

33

شابک
9786227314472
تعداد صفحات
392
تاریخ انتشار
1400/12/29

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        مردگان لورایلی آرام نمی‌گیرند.

آرتمیسیا تحت تعلیم است تا به یکی از خواهران خاکستری تبدیل شود. راهبه‌ای که بدن مردگان را تطهیر می‌کند تا روحشان بتواند به دنیای دیگر سفر کند. در غیر این صورت روح مردگان به‌عنوان شبحی زنده شده و عطش زیادی برای بازگشت به زندگی خواهد داشت؛ و آرتمیسیا ترجیح می‌دهد با مردگان هم‌نشین باشد تا زنده‌هایی که زیر لب در مورد دستان زخمی و گذشته‌ی دردناکشان باهم حرف می‌زدند.

وقتی صومعه‌ای که او در آن تعلیم می‌بیند، توسط سربازانی تسخیرشده مورد حمله قرار می‌گیرد، آرتمیسیا با بیدار کردن و به فرمان گرفتن شبحی کهن در میراث یک قدیس به دفاع از خانه‌ی خود درمی‌آید. این شبح یک بازمانده است، موجودی پلید که ممکن است به‌محض پرت شدن حواس آرتمیسیا او را به تسخیر درآورد. به فرمان گرفتن و استفاده از قدرت خارق‌العاده‌ی بازمانده تقریباً تمام توان آرتمیسیا را می‌گیرد؛ اما مرگ به لورایلی آمده و تنها یک وسپرتین، راهبه‌ای که آموزش دیده تا میراثی بزرگ را به کار ببرد، شانس مقابله با مرگ را دارد. حالا که دانش وسپرتین‌ها در طی زمان گم و فراموش شده، آرتمیسیا چاره‌ای ندارد جز اینکه دست به دامان آخرین راه‌حل خود شود. بازمانده.

ارتباط آرتمیسیا با بازمانده طی کشف راز شوم قدیسین، اسرار و جادوی تاریک، رفته‌رفته محکم‌تر می‌شود و زمانی که شیطانی پنهان پا به میدان می‌‌گذارد آرتمیسیا برای مقابله با این خطر خود را در مرز شکستن تمام چیزهایی که به آن باور داشته و آموخته بود، می‌بیند؛ و همه‌ی این‌ها در صورتی ا‌ست که بازمانده، خود اول به او خیانت نکند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به وسپرتین

نمایش همه

یادداشت‌ها

joiboy

joiboy

1404/1/7

وسپرتین؛ ا
          وسپرتین؛ اولین کتابی که امسال تمام کردم

خب، به‌عنوان شروع سال، تجربه‌ی خیلی جالبی نبود. از مارگارت راجرسون افسون خارها رو هم خوانده بودم، و خب مارگارت در ایده‌پردازی واقعاً قوی است. شروع کتاب فوق‌العاده بود—صد صفحه‌ی اول عالی و پرکشش. اما متأسفانه بقیه‌ی داستان این کیفیت را حفظ نکرد. ایده‌ها فوق‌العاده بودند، ولی در پردازش آن‌ها کم آورد. هفتاد صفحه‌ی آخر را فقط برای این می‌خواندم که کتاب را تمام کرده باشم. انتظار داشتم بعد از افسون خارها پیشرفت کند، ولی متأسفانه این هم همان مشکل را داشت. حالا دقیق‌تر توضیح می‌دهم چرا.

🔻نکات مثبت و نقاط قوت🔻

1️⃣. شخصیت‌پردازی

شخصیت اصلی کتاب، آرتمیسیا، متفاوت و خاص است—دختری منزوی، گوشه‌گیر، درون‌گرا، جامعه‌ستیز، و همراه با اضطراب اجتماعی. خلق چنین شخصیتی واقعاً سخت است، ولی نویسنده به‌خوبی از پس آن برآمده. احساسات و افکار او خیلی عالی توصیف شده‌اند و کاملاً می‌شود درکش کرد.

شخصیت‌های فرعی هم نسبتاً خوب پردازش شده‌اند و مشکل خاصی در پرداخت آن‌ها نبود، که خودش نکته‌ی مثبتی محسوب می‌شود. اما مهم‌ترین شخصیت فرعی، یعنی بازمانده، واقعاً برجسته‌ترین بخش کتاب است. رابطه‌ی او با آرتمیسیا و شرایط خاصی که بینشان وجود دارد، داستان را جذاب‌تر کرده و حتی می‌توان گفت بدون او داستان تا این حد کشش نداشت. او همان نیرویی است که داستان را به جلو هل می‌دهد.

2️⃣. دنیاسازی

نکات مثبت: دنیاسازی این کتاب فوق‌العاده است. کشورها، اشیای جادویی، شهرها، تاریخچه، و گذشته‌ی این جهان با جزئیات خوبی ترسیم شده‌اند. ایده‌ی حضور اشباحی که بعد از مرگ هر انسان باقی می‌مانند، بسیار جالب و پتانسیل بالایی داشت.

🔻نکات منفی: مشکل اینجاست که دنیاسازی فقط در صد صفحه‌ی اول قوی است، بعد از آن کم‌رنگ می‌شود. انگار نویسنده فقط یک ویترین از دنیایش را نشان می‌دهد و دیگر روی آن کار نمی‌کند. درواقع، کتاب در ابتدا دنیاسازی، روایت، ایده‌ها و پتانسیل‌هایش را به نمایش می‌گذارد، اما وقتی نوبت به پردازش می‌رسد، کم می‌آورد. در نتیجه، انتظاراتی که در ابتدای کتاب ایجاد می‌شود، در ادامه برآورده نمی‌شود.


3️⃣. توصیفات

توصیفات کتاب بی‌نظیر است. نویسنده خیلی خوب از حواس پنج‌گانه استفاده می‌کند، که این موضوع را در افسون خارها هم دیده بودم. فضای کتاب را کاملاً حس می‌کنید و این یکی از مهم‌ترین نقاط قوت آن است.

4️⃣. سیستم جادو

سیستم جادویی این کتاب شامل سه بخش است:

🔹جادوی کهن

🔹اشباح

🔹بازمانده‌ها


نسبت به افسون خارها که جادو تقریباً بی‌حدومرز بود، اینجا بهتر شده و توازن بیشتری دارد. جادو نقاط قوت و ضعف مشخصی دارد، که آن را منطقی‌تر کرده است. ایده‌ی اشباحی که هم دشمن انسان‌ها هستند، هم در شرایط خاص می‌توانند کمکشان کنند، جالب بود. اما کاش جادوی کهن بیشتر توضیح داده می‌شد، چون دقیق مشخص نیست که چیست و چطور عمل می‌کند.


---

🔺نقاط ضعف و ایرادات🔺

1️⃣. افت داستان بعد از شروع قوی

داستان با قدرت شروع می‌شود؛ در صد صفحه‌ی اول، سه چهار اتفاق مهم رخ می‌دهد و همه‌ی عناصر—دنیاسازی، شخصیت‌پردازی، جادو، و پتانسیل‌ها—در اوج خودشان هستند. اما بعد از آن، داستان ناگهان دچار سکون می‌شود. حدوداً از صفحه‌ی ۱۰۰ تا ۳۰۰ تقریباً هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد.

مارگارت انگار عمداً شخصیت‌ها و داستان را از خطرات دور نگه می‌دارد تا همه‌چیز را به نقطه‌ی اوج نهایی برساند. اما این باعث می‌شود داستان در بخش میانی به‌شدت کند و کشدار شود. اتفاقات زیادی می‌توانستند زودتر رخ بدهند، اما نویسنده آن‌قدر تأخیر ایجاد می‌کند که همه‌ی پیچش‌های داستانی (پلات‌توئیست‌ها) کاملاً قابل حدس می‌شوند. این مسئله، تعلیق داستان را از بین می‌برد و جذابیت آن را کاهش می‌دهد.

2️⃣. نقاط اوج ضعیف و غیرتأثیرگذار

وقتی داستان به نقطه‌ی اوج می‌رسد، نویسنده نمی‌تواند هیجان را درست منتقل کند. صحنه‌هایی که باید پر از تنش باشند، کم‌اهمیت و سطحی احساس می‌شوند. مخصوصاً در انتهای کتاب، به نظر می‌رسد که نویسنده فقط می‌خواهد سریع از این صحنه‌ها عبور کند، بدون اینکه تأثیر عاطفی قوی‌ای ایجاد کند.

3️⃣. انتظاراتی که برآورده نمی‌شوند

کتاب پر از ایده‌های جالب است، اما هیچ‌کدام به‌اندازه‌ای که باید، توسعه پیدا نمی‌کنند. برای مثال:

🔸دلیل حضور اشباح پتانسیل زیادی داشت، ولی توضیح خاصی برایش داده نمی‌شود.

🔸نبرد بزرگ گذشته باید حماسی و پرجزئیات باشد، اما در نهایت ناامیدکننده است.


بهترین توصیف برای این کتاب این است: "غذایی که کلی از آن تعریف می‌کنند، اما وقتی مزه‌اش را می‌چشید، می‌بینید همان غذای ساده‌ی همیشگی است." کتاب پر از وعده‌های بزرگ است، ولی در عمل چیز خاصی ارائه نمی‌دهد.


---

🔶نتیجه‌گیری🔶

احتمالاً افسون خارها را دوباره بخوانم، اما وسپرتین نه. خواندنش واقعاً فرسوده‌ام کرد و پیشنهادش نمی‌کنم. ارزش وقت گذاشتن ندارد.


---

⬜⚫با نظراتم موافقی؟⚫⬜
        

23

مُحیصا

مُحیصا

1403/10/4

          بوی عود، کلیساهای سنگی، کلاغ سفید، روح های سرگردان و خواهران خاکستری.
این کلمه ها، کلمه هایی هستند که وسپرتین رو برام تداعی می کنند.کتاب هایی که می‌خونیم و دنیاهایی که از طریق کتاب ها کشف می کنیم گاهی تاثیر عمیقی روی ما میذارن و دید ما رو نسبت به پدیده های اطرافمون حساس تر می کنن. گاهی کتاب ها کلماتی دارند که از طریق اون ها، جادوی خاص خودشون رو به ما منتقل می کنن و تا ابد در بخشی از قلب و احساسات ما حک میشن.
مگه میشه وسپرتین رو فراموش کنم؟ در حالی که عاشق فضاهای سرد، تاریک و مه آلودم؟ 
  و قلم مارگارت راجرسون عزیز که در وسپرتین پخته تر از افسون خارها بود. روند داستان با وجود حدس و گمان های( خب یه جورایی همشون درست بودن به جز یکی دو تا چیز) من و فراز و فرودهایی که داشت خسته کننده نبود و تا آخر من و نگه داشت.
توصیفات و پردازش داستان نسبت به افسون خارها( با اینکه داستان افسون خارها رو من بیشتر دوست داشتم) دقیق تر و پخته تر بود و بهتر و بیشتر تونستم داستان رو تصور کنم. (ای کاش افسون خارها همچین پردازشی داشت.)
شخصیت پردازی نسبت به افسون خارها بهتر بود. من که عاشق دوستی و رابطه ی بین بازمانده و آرتمیسیا شدم.😅❤️
فقط اینکه چرا کتاب بدجا تموم شد؟:(( دلم نمی خواست  کتاب رو زمین بذارم و با کاراکترها خداحافظی کنم:( اونم زمانی که دوست داشتم داستان ادامه داشته باشه💔🥺
پ.ن: من از وسپرتین لذت بردم و به نظرم به عنوان یه فانتزی تک جلدی خیلی خوب بود ، امیدوارم اگه شما هم یه روزی خوندینش مثل من از خوندنش لذت ببرین😊💕


        

45