یادداشت آزاد

آزاد

آزاد

1404/2/20

        سیلمزلات کتابیه که وقتی تمام شد با خودم گفتم چرا جلد دو نداره؟😭
نه اینکه پایانش بد باشه یا چیز ناتمامی بمونه‌ها نه بلکه چون اینقدر جذاب بود که میشد بازهم با این شخصیت‌ها زندگی کرد🫠
این کتاب بنظر من اون روند کند همیشگی کینگ نداشت، یادمه وقتی به اولین فصل لات رسیدم با خودم گفتم " وااای باز قراره کلی توصیفات و جزییات بخونیم" مخصوصا که نویسنده شروع کرد یکی یکی روند زندگی روزانه شخصیت‌هارو توضیح دادن اما یهو نفهمیدم چطور شد که این فصل رومخ! به اتمام رسید و وقتی به فصل دوم لات رسیدم خوشحال بودم چون الان میتونستم ببینم کی کجاست و چیکار میکنه😅
طبیعتا چون کتاب راجب یک شهرکوچیک هست شخصیت و خانوادهای مختلف زیادی هست اما اذیت کننده نیست و خیلی زود اون چندتا اصلی میشناسید.
این کتاب برعکس تمام کتابای خون‌آشامی و فانتزی امروزی که بشدت محبوب شدن یک خون‌آشام کلاسیکه بی‌رحم و باهوش و مکار و فوق‌قوی بهمون نشون داد اونم بدون اینکه چندش باشه👍🏻
با تشکرات از میلاد که برا خوندن این کتاب اغفالم کرد و با تشکرات از شقایق که وقتی فهمید قصد خوندنشو دارم کتاب خودشو بهم امانت داد که راحتتر بخونم❤️❤️

پ.ن۱: من هنوز خواهان جلد دو هستم
پ.ن۲: مایک دوست داشتم. مرموز و باهوش بود
پ.ن۳: مشکل کینگ با مادرا چیه؟ 😅
      
29

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.