یادداشت آزاد

آزاد

آزاد

2 روز پیش

        کیسه استخوان‌ها کتابی بود که اصلا و ابدا به فکر خوندنش نبودم چرا؟ چون میگفتم ژانر وحشت هست و میترسم، پس نمیخونم👀
اما اشتباه میکردم. ترسناک بود اما از نوع جذابش نه از نوع چندش یا رو مخ یا مثل فیلمای ترسناکی که حالتو بد میکنه! نه اصلا، بلکه وحشتنی بود که به زیرپوست نفوذ میکرد و تپش قلبت بالا میبرد و اخرسر از خوندنش لذت میبردی🫠
حقیقتا بعد خوندن این کتاب درک کردم چرا به کینگ میگن سلطان وحشت😅
داستان از ابتدا جذاب شروع شد و حس خوبی بهم داد اما یکدفعه نویسنده افتاد رو دور توصیفات شاعرانه(شخصیت اصلی نویسنده بود هر چیزیو با تشبیه به ادبیات و کتابایی که خونده بود توضیح میداد) و این روند تا طرفا صفحه ۱۷۰- ۱۸۰ ادامه داشت. حقیقتا اینجاها به فکر دراپ کردن هم افتادم از بس که برام اذیت کننده شده بود اما با خودم گفتم تا ۲۰۰ بخون که یک سوم کتابو خونده باشی بعد تصمیم بگیر و نتیجه؟ عملا تو سه روز بعدش کتابو خوردم از بعد یک سره پاش بودم که بخونم
عملا اصل داستان از صفحه ۲۰۰ به بعد شروع میشد. کم کم جون میگرفت و پیش میرفت تا وقتی به نقطه اوج هیجانش میرسید. ایم نقطه اوج هیجان/وحشت چندباری داشتیم و باعث میشد نتونی از کتاب دل بکنی.
از اینکه ریویو اسپویل‌دار بنویسم خیلی خوشم نمیاد برای همین دیگه چیزی از داستان نمیگم اما از شخصیت‌ها بخوام بگم با اینکه مایک نونان شخصیت جالبی داشت اما مثل جیک برام خاص نشد. هیچ کدوم از شخصیت‌های این کتاب برام خاص نشدن(شاید یک کوچولو جان استارو؟ اره جان باحال بود🤭)
پایان داستان هم دوست داشتم. مثل همیشه کینگ جوری داستان جمع کرد که خواننده ناراضی نمونه🫠
خلاصه اینکه اگه کتابی میخواید که وقت خوندنش از هیجان مو به تنتون سیخ بشه و نفستون بند بیاد و تا ۲شب بیدار نگهتون داره که ببینید اخرش چی میشه؟ کیسه استخوان‌ها گزینه عالی هست 😎

پ.ن۱: با تشکر از اغفال کننده همیشگی خودم، شقایق که اگه این کتابو بهم امانت نمیداد هیچ‌وقت نمیخوندمش😅
پ.ن۲: فکر کنم بیست سالی بود که لذت ژانر وحشت درک نکرده بودم🫠
پ.ن۳: به شکل عجیبی به مگنت‌های تزیینی یچخال حساس شدم 👀
پ.ن۴: بله گفتم یچخال و نه منظورم یخچال نیست 😎
      
22

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.