یادداشت آزاد

آزاد

آزاد

1403/12/21

        خوب خوب خوب جلد سوم هم بلاخره خوندم 🫠
شوکه کننده؟ کالور 
اصلا منتظرهرچیزی بودم الا این! د اخه مرد چطوری تونستی؟
بذارید اول از خود داستان بگم:
تو این جلد مایلین واقعا رشد داشت و میخواست که دنیای روشنایی بشناسه اما این نااگاهی طولانی مدت بلاخره کار دستش داد و باید راهی برا نجات خودش پیدا کنه!
داستان با یه یاداوری از گذشته دور مایلین شروع میشه و بعد به زمان حال میاد و ماجراها ادامه پیدا میکنه...
نکته‌ای که تو این جلد باهاش روبرو میشیم اشارات به اولین پادشاه روشنایی و میراث اون هست که باعث میشه خواننده برا فهمید داستان اون هم کنجکاو بشه(البته اگه قبل از خوندن دشمن قدیمی مجموعه اولین پادشاه روشنایی خونده باشید خیلی بهتره)
مسئله رو مخ اینکه این آستن احمق کی میخواد یکم از اون عقل نداشتش استفاده کنه؟ ای خدا ایکاش میشد خودم برم تو حیاط مقر دفنش کنم و بعدش نذارم مایلین نجاتش بده 😒
گروه باد اینبار خیلی کمتر دیدیم و باهاشون همراه بودیم اما همون مقداری هم که دیدیمشون باعث محبوبیت بیشتر و بیشتر دراک و کادمن برام شد🤭 اخه چرا اینقدر بانمک و بی‌اعصابید لعنتیا🤭😅
یک اشارات ریزی هم نویسنده داشت از امکان اتفاقات رمانتیک در اینده برا مایلین که ... ایکاش بشه چون این بچه حقشه شادی تجربه کنه🥹
بشدت از خوندن این جلد هم لذت بردم و کاملا منتظر و مشتاق خوندن جلد بعدی هستم که هنوز نویسنده ننوشتش🥹😭

پ.ن۱: دو جلد اول به اسم شاهزاده مطرود و مطرودی‌ بی‌نام داستان تمام شده‌ای دارن و میشه اون‌هارو خوند و سراغ این نیومد اما بهتون قول میدم خودتون اونقدر جذب داستان بشید که باقیش هم ادامه بدید😉
پ.ن۲: چرا آستن نمیمیره؟
پ.ن۳: کالور ... هر روز کراش‌تر از دیروز 😍
پ.ن۴: از دیدنی‌ترین لحظات وقتی بود که گروه فهمید آستن چیکار کرده ... رسما هیچ اعتقادی به بخشش از سمت فرماندشون ندارن 😂
پ.ن۵: .... دیگه چیزی ندارم بگم 
      
21

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.