اتحادیه ی ابلهان

اتحادیه ی ابلهان

اتحادیه ی ابلهان

جان کندی تول و 2 نفر دیگر
3.5
111 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

196

خواهم خواند

140

ناشر
زاوش
شابک
9786007283189
تعداد صفحات
468
تاریخ انتشار
1393/2/10

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        داستان انتشار «اتحادیه ابلهان» نوشته جان کندی تول داستان غریبی است.
جان کندی کتاب را در سی سالگی نوشت و بعد از این که هیچ ناشری زیر بار چاپ آن نرفت به زندگی خود پایان داد. مادرش یازده سال تلاش کرد تا بالاخره دانشگاه لوییزیانا راضی به انتشار کتاب شد.
کتاب به محض انتشار غوغا به پا کرد و همان سال جایزه پولیتتزر را برد‌.
اتحادیه ابلهان داستان زندگی پسر چاق و تنبلِ سی و چندساله به اسم ایگنیشس است که با مادرش در محله ای پست در نیواورلینز زندگی می کند و متخصص فرهنگ و هنر قرون وسطا است. روحیه آرمان‌گرایانه دارد. در عین حال فردی تنبل است که مدام برای خانواده و شهر خود دردسر درست می کند.

او از جامعه مصرف گرای آمریکایی بیزار است. او که معتقد است با فروپاشی نظام قرون وسطا، خدایان هرج ومرج و جنون و بدسلیقگی مستولی شدند، عجیب و غریب می پوشد، رفتار می کند و حرف می‌زند و روزهایش را به تنظیم کیفرخواست تاریخی علیه جامعه و علیه قرن حاضر می گذراند.
یک مامور مخفی دست و پا چلفتی که برای تنبیه به مستراح ایستگاه اتوبوس تبعید شده، پیرمرد عاشق پیشه ای که فکر می کند همه پلیس ها کمونیستند، یک پیرزن فقیر دائم الخمر، رییس بی انگیزه کارخانه در حال ورشکستگی تولید شلوار و کارمندان و کارگرانی از او درب و داغان تر، زنی که به سبک بیمارگونه و مسخره ای نظریات نوین روان شناسی را بلغور می کند و در حقیقت به هجو می کشد، هات داگ فروش متقلبی که به عنوان ادای دین به سنت و تاریخ نیواورلینز بر تن فروشندگانش لباس فرم دزد دریایی می پوشاند: این ها و شخصیت های دیگری از این قبیل، در ماجراهایی موازی قرار می گیرند و در نهایت مانند تکه هایی از یک پازل به هم می پیوندند تا اتحادیه ای از ابلهان را در جامعه ای که نمونه عصر حاضر است تشکیل دهند. همچنین با کارها و حرف های بی معنی و دلقک گونه شان بر ادعای «ایگنیشس» قهرمان محوری رمان که جهان امروز را سیرکی متحرک می بیند صحه بگذارند. 

      

یادداشت ها

          چند سالی است که ترجمه‌های پیمان خاکسار فروش خوبی دارند. شاهدش چاپ‌های چندباره‌ی ترجمه‌های اوست که در بازار کم‌رونق کتاب به چشم می‌آید. خاکسار روی نویسنده‌های مشهور و کتابهای مهم‌شان دست نمی‌گذارد. بااین‌حال، داستان‌هایی انتخاب و ترجمه می‌کند که به مذاق خواننده‌ی ایرانی خوش می‌آیند. از داستان بلند عامه‌پسند، که در زمان انتشارش بوکوفسکی هنوز نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ای برای ایرانی‌ها نبود، تا ترجمه‌ی رمان جزء از کل نوشته‌ی استیو تولتز که پیش‌تر کسی از این نویسنده‌ی استرالیایی چیزی به فارسی ترجمه نکرده بود. خاکسار در گفت‌وگویی با مجله‌ی تجربه می‌گوید: «من از نویسنده‌ای که در کارش جنون باشد خوشم می‌آید». اگر شما هم از این نویسنده‌ها خوشتان می‌آید، این کتاب‌ها را بخوانید: 
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش»، چارلز بوکوفسکی /
«عامه‌پسند»، چارلز بوکوفسکی /
«هالیوود»، چارلز بوکوفسکی / 
«یکی مثل همه»، فیلیپ راس / 
«باشگاه مشت‌زنی»، چاک پالانیک / 
«سومین پلیس»، فلن اوبراین /
«بالأخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم»، دیوید سداریس /
«مادربزرگت رو از این‌جا ببر»، دیوید سداریس /
«اتحادیه‌ی ابلهان»، جان کندی تول /
«برادران سیسترز» ، پاتریک دوویت / 
«اومون را»، ویکتور پلوین / 
«شاگرد قصاب»،  پاتریک مک‌کیب /
«پسر عیسی»، دنیس جانسون / 
«جزء از کل»، استیو تولتز / 
«توانه‌ی برف خاموش»، هیوبرت سلبی جونیور /


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
        

7

          صحبت در مورد اتحادیه ابلهان با توجه به سرگذشت غریب نویسنده در هاله ای از  ندانم های بلاتکلیف خواهد بود.
این کتاب نثری بسیار غریب دارد. جنونی که پیمان خاکسار ترجمه کرده را می شود به راحتی لمس کرد.
تقریبا هر عبارتی که کاراکتر اصلی (ایگنیشس ج رایلی) بیان می کند، حال چه در قالب نوشته هایش و چه تعاملاتش با دیگران ، به گونه ای غریب اندیشیده و نگاشته شده اند و از آن غریب تر و عجیب تر فهمیده و درک می شوند.
به نظرم شیوه بیان و روایت را باید ستود و بسیار در آن غرق شد و لذت برد.
 اما در نقطه مقابل، داستانی که نویسنده نقل میکند چنگی به دل دنیای مفاهیم عمیق نمی‌زند و داستانی سطحی را بازگو میکند که نقص عضو جدی دارد و در پاسخ به سوال خب که چی؟ چه چیز برای گفتن و آموختن داری؟ هیچ جوابی به ذهن حداقل من نمی‌رساند مگر تجربه زندگی کاراکترهایی عجیب 
طنز و شیوه بیان داستان و حال و هوای کلی این کتاب طوری بود که واقعا هم میخواستم کنار بگذارمش و هم نمی‌توانستم از خواندنش دست بکشم.
یک جور اذیت شدن خوشایند که روان خواننده ام را قلقلک می داد.
        

2