اتحادیه ابلهان

اتحادیه ابلهان

اتحادیه ابلهان

جان کندی تول و 2 نفر دیگر
3.5
108 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

188

خواهم خواند

137

یک مامور مخفی دست و پا چلفتی که برای تنبیه به مستراح ایستگاه اتوبوس تبعید شده، پیرمرد عاشق پیشه ای که فکرمی کند همه پلیس ها کمونیستند، یک پیرزن فقیر دائم الخمر، رئیس بی انگیزه کارخانه در حال ورشکستگی تولید شلوار و کارمندان و کارگرانی از او درب و داغان تر، زنی که به سبک بیمارگونه و مسخره ای نظریات نوین روانشناسی را بلغور می کند و در حقیقت به هجو می کشد، هات داگ فروش متقلبی که به عنوان ادای دین به سنت و تاریخ نیواورلئان بر تن فروشندگان لباس فرم دزد دریایی می پوشاند: این ها و شخصیت های دیگری از این قبیل، در ماجراهایی موازی قرار می گیرند و در نهایت مانند تکه هایی از یک پازل به هم می پیوندند تا اتحادیه ای از ابلهان را در جامعه ای که نمونه عصر حاضر است تشکیل دهند.

لیست‌های مرتبط به اتحادیه ابلهان

یادداشت‌های مرتبط به اتحادیه ابلهان

          چند سالی است که ترجمه‌های پیمان خاکسار فروش خوبی دارند. شاهدش چاپ‌های چندباره‌ی ترجمه‌های اوست که در بازار کم‌رونق کتاب به چشم می‌آید. خاکسار روی نویسنده‌های مشهور و کتابهای مهم‌شان دست نمی‌گذارد. بااین‌حال، داستان‌هایی انتخاب و ترجمه می‌کند که به مذاق خواننده‌ی ایرانی خوش می‌آیند. از داستان بلند عامه‌پسند، که در زمان انتشارش بوکوفسکی هنوز نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ای برای ایرانی‌ها نبود، تا ترجمه‌ی رمان جزء از کل نوشته‌ی استیو تولتز که پیش‌تر کسی از این نویسنده‌ی استرالیایی چیزی به فارسی ترجمه نکرده بود. خاکسار در گفت‌وگویی با مجله‌ی تجربه می‌گوید: «من از نویسنده‌ای که در کارش جنون باشد خوشم می‌آید». اگر شما هم از این نویسنده‌ها خوشتان می‌آید، این کتاب‌ها را بخوانید: 
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش»، چارلز بوکوفسکی /
«عامه‌پسند»، چارلز بوکوفسکی /
«هالیوود»، چارلز بوکوفسکی / 
«یکی مثل همه»، فیلیپ راس / 
«باشگاه مشت‌زنی»، چاک پالانیک / 
«سومین پلیس»، فلن اوبراین /
«بالأخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم»، دیوید سداریس /
«مادربزرگت رو از این‌جا ببر»، دیوید سداریس /
«اتحادیه‌ی ابلهان»، جان کندی تول /
«برادران سیسترز» ، پاتریک دوویت / 
«اومون را»، ویکتور پلوین / 
«شاگرد قصاب»،  پاتریک مک‌کیب /
«پسر عیسی»، دنیس جانسون / 
«جزء از کل»، استیو تولتز / 
«توانه‌ی برف خاموش»، هیوبرت سلبی جونیور /


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
        

7

          وقتي نابغه‌اي حقيقي در دنيا پيدا مي‌شود مي‌توانيد او را از اين نشانه بشناسيد: تمام ابلهان عليهش متحد مي‌شوند.- جانتن سويفت
وقتي با اين جمله به عنوان مقدمه كتاب "اتحاديه ابلهان" رو به رو مي‌شويد خود به خود حس جذابي به آدم دست مي‌دهد و مشتاق خواندنش مي‌شود.
ايگنيشس رايلي فردي كه نميتواند با زمان و مكاني كه در آن زندگي مي‌كند كنار بيايد. تقريبا از همه چيز شاكي است و با تفكرات خاص خودش و نوشته هاي فوق العاده اش سعي در تغيير دنيا دارد
با مادرش، صاحب كارش، خلاصه هركسي كه دور و اطرافش هست مشكل دارد. فقط يك نفر او را درك ميكند و تا حدي شبيه اوست. دختري به نام ميرنا كه زماني با هم هم دانشگاهي بودند. البت ايگنيشس به ظاهر با او هم مشكل دارد.
نامه هاي اين دو براي هم و يادداشت هاي روزانه ايگنيشس فوق العاده زيبا و جذاب هستن. بسياري از جاهاي كتاب مجبورين با صداي بلند بخندين!
پايان كتابم خيلي خيلي به من چسبيد. در طول مطالعه واقعا برام سوال بود كه چطور ميخواد تمومش كنه و وقتي آخرشو خوندم خيلي لذت بردم
از دستش ندين!
        

0

          
اتحادیه ابلهان، قصه ایگنیشس و رفقا!
ایگنیشس به تعبیر خود کتاب' یک ذهن عجیب و غریب قرون وسطایی است در صومعه شخصی خود' که حالا باید از اون صومعه شخصی‌ بیرون بیاد و با جامعه پیرامونش روبرو بشه. و قطعا این برای ایگنیشس ساده نیست.. 
. 
مادری اهل میگساری، یک کافه نه چندان خوشنام ، کاکا سیاه جویای کار و یک شرکت فرسوده محورهای فرعی حول ایگنیشس رو تشکیل میدن و هر یک داستان خودشون رو دارن.. 
.
به لحاظ فرم
رمان پیرنگ جذابی داره. به ویژه پایان‌بندی خیلی خوبش که اتفاقات پرآشوب ، هر کدوم به سرانجامی میرسن. واقعا از این جهت کار قویه.. 
. 
اما محتوا..
ای کاش میتونستم بنویسم ناترازی ایگنیشس با جامعه پیرامون خودش نوعی نقد نمادین و بنیادین به وضعیت آمریکایی هستش و هر یک از ما ایگنیشسی در درون داریم که در فشارهای زندگی دفنش کردیم و... 
اما حقیقتا اینگونه نیست!! 
به نظر [شخصی] من، در همه شخصیت های داستان، حتی  ایگنیشس، نوعی 'سطحی بودن' دیده میشه؛ و نویسنده در هجو وضعیتی که تصویر کرده دست خالیه و چندان قوتی نداره .. به عبارت دیگه هرقدر هم که از وضعیت پیرامونی خودمون ناراضی باشیم، باز هم نمی‌خواهیم با ایگنیشس یا بقیه شخصیت های داستان همذات‌ پنداری کنیم. لذا انتظارات رو باید در حد معقول نگه داشت. 
.
سر جمع، کتاب زیباست و خواندنی. فکر می‌کنم امتیاز 3.5 گویای مجموع خوب و بدش باشه. 
. 
.
پ.ن : ناطور دشت هم  تقریبا در همین فضاست. ولی این یکی از ناطور دشت خیلی بهتره!  
پ. ن 2: جرم انگاری ولگردی بهانه کافه دار میشه برای استثمار جونز سیاه‌پوست... حالا ما که اینجا اجراش نمی‌کنیم ولی واقعا چی شد یه روزی به این نتیجه رسیدند که این معضل رو با مداخله کیفری میشه حل کرد؟ 

        

0

          اتحادیه ابلهان و ایگنیشس جی. رایلی عجیب و غریبی که خودش رو جدا از جامعه و زمانه‌ش حس می‌کنه...
اولین بار این کتاب رو سال ۹۵ خوندم و امسال هم سه ماهی دستم بود که دوباره بخونمش! همچنان نظرم رو همون ۴ ستاره‌ایه که اون سال دادم و از سابقه‌ی گودریدز به اینجا منتقل شدن.

ایگنیشس یه پسر سی ساله‌ی تحصیل‌کرده‌س با جهان‌بینی فلسفی خاص خودش اما بدون شغل (تا وقتی که مجبور می‌شه). با این همه سوادی که حتی ادبیات حرف زدنش رو هم خاص می‌کنه، بلد نیست با نزدیکانش چطوری ارتباط درست برقرار کنه. به انحرافات سینما و تلویزیون انتقاد داره اما هیچ فیلم جدیدی رو هم از دست نمی‌ده! به دنبال انجام کارهایی تو جامعه برای احقاق حق سیاه‌پوست‌ها یا فعالیتی در راستای صلح جهانیه اما بیشتر برای اینکه حال هم‌دانشگاهی سابقش رو بگیره! و...

اتحادیه ابلهان کتابیه که آدم هم از دست شخصیت‌هاش اعصابش خورد می‌شه و هم نگران عاقبت‌شونه. و این نه فقط در مورد شخصیت اصلی (ایگنیشس) بلکه در مورد شخصیت‌های فرعی کتاب هم برقراره. اصلا یه جذابیت کتاب برای من همین بود که داستان تعداد زیادی شخصیت رو می‌خونیم که جلو میره و به هم گره می‌خورن. اگه قرار بود نزدیک ۴۷۰ صفحه فقط از ایگنیشس بخونیم اصلا جالب نمی‌شد :))
جدای از خود داستان و نقد و تحلیل‌های مختلفی که وجود داره، به نظرم این شخصیت‌ها با ویژگی‌های اغراق‌شده‌ی رو اعصاب‌شون (همه‌ی این اعضای اتحادیه‌ی ابلهان!) این قابلیت رو هم دارن که آدم رو با ویژگی‌هایی خودخواهانه یا رفتارهای اشتباه در خودش روبه‌رو کنن.
        

21

          وقتي نابغه‌اي حقيقي در دنيا پيدا مي‌شود مي‌توانيد او را از اين نشانه بشناسيد: تمام ابلهان عليهش متحد مي‌شوند.- جانتن سويفت
وقتي با اين جمله به عنوان مقدمه كتاب "اتحاديه ابلهان" رو به رو مي‌شويد خود به خود حس جذابي به آدم دست مي‌دهد و مشتاق خواندنش مي‌شود.
ايگنيشس رايلي فردي كه نميتواند با زمان و مكاني كه در آن زندگي مي‌كند كنار بيايد. تقريبا از همه چيز شاكي است و با تفكرات خاص خودش و نوشته هاي فوق العاده اش سعي در تغيير دنيا دارد
با مادرش، صاحب كارش، خلاصه هركسي كه دور و اطرافش هست مشكل دارد. فقط يك نفر او را درك ميكند و تا حدي شبيه اوست. دختري به نام ميرنا كه زماني با هم هم دانشگاهي بودند. البت ايگنيشس به ظاهر با او هم مشكل دارد.
نامه هاي اين دو براي هم و يادداشت هاي روزانه ايگنيشس فوق العاده زيبا و جذاب هستن. بسياري از جاهاي كتاب مجبورين با صداي بلند بخندين!
پايان كتابم خيلي خيلي به من چسبيد. در طول مطالعه واقعا برام سوال بود كه چطور ميخواد تمومش كنه و وقتي آخرشو خوندم خيلي لذت بردم
از دستش ندين!
        

10